کد خبر: ۷۳۸۵
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۴ - ۱۵ مهر ۱۳۹۲ - 2013October 07
شفا آنلاین:نخستین جلسه محاکمه پدری که باهمدستی پسرش ،دخترجوانش راهدف اسید پاشی قرارداده است صبح امروزدرشعبه 102جزایی دادگستری قزوین وپشت درهای بسته برگزار شد.
به گزارش اختصاصی شفا آنلاین وبراساس اوراق پرونده دوم خرداد  امسال دختر جوانی با مراجعه به بیمارستان بوعلی سینا در قزوین اعلام کرد هدف  اسیدپاشی قرار گرفته است.با توجه به اینکه امکانات کافی برای درمان این دختر در قزوین وجود نداشت اوپس ازدرمان های مقدماتی  بلافاصله به بیمارستان سوانح سوختگی تهران منتقل شدوتحت درمان قرارگرفت.. ازسوی دبگر خواهر  دختر۲۹ ساله-قربانی اسیدپاشی- در مورد حادثه  گفت: چند وقتی بود که تهمینه عقد کرده بود اما بعد از ۱۰ ماه متوجه شد شوهرش اعتیاد دارد، روز حادثه با  خواهرم در خانه بودیم که ساعت ۲ بعدازظهر او متوجه کم شدن جهیزیه اش شد،وقتی موضوع را به پدرم گفت بین آنها درگیری پیش آمد و پدرم مدعی شد که جهیزیه او را فروخته است. در این حین مادرم به برادر ۲۳ ساله ام زنگ زد و او نیز پس از رسیدن به خانه تهمینه را مورد ضرب و شتم قرار داد. من که چندی پیش با چاقو توسط پدرم مجروح شده بودم از خانه فرار کردم.  یادم می آید که پدرم تهدید می کرد  صورت خواهرم را با اسید می سوزاند.  تهمینه -قربانی اسید پاشی-نیز در مورد حادثه گفت: وقتی دبدم جهیزیه ام کم شده است به پدرم اعتراض کردم که میان ما درگیری رخ داد.  برادرم پس از رسیدن به خانه و ضرب و شتم  ناگها ن صورتم را در دستانش محکم گرفت و به پدرم گفت اسید را به  صورتش بپاش .هرچه به آنها التماس کردم که من را ببخشند آنها توجهی به حرف هایم  نداشتند و اسید را به روی صورت و دستانم پاشیدند بعد هم یک طناب را دور گردنم انداختند و از دو طرف کشیدند تا خفه شوم. در همین حال بود که از شدت درد بیهوش شدم و آنها فکر کردند که من خفه شدم. ساعتی بعد وقتی به هوش آمدم دیدم خانواده ام هیچ توجهی به من ندارند و بارها به آنها التماس کردم که من را به درمانگاه ببرند.پس از گذشت ساعت ها برادر بزرگم به خانه آمد و مرا به بیمارستان بوعلی سینا قزوین برد و در آنجا نیز پس از درمان های اولیه برای ادامه درمان به تهران منتقل شدم. تا کنون هیچ یک از اعضای خانواده مان سراغی از ما نگرفتند. تهمینه ۲۹ ساله در مورد زندگی مشترکش نیز گفت: شوهرم کارمند بود و ۱۰ ماهی از عقدمان می گذشت که متوجه شدم معتاد است. نمی خواستم با او زندگی کنم و سر این مساله هر  روز با پدرم درگیری داشتم. وقتی به بیمارستان رفتم به دلیل حالت خفگی نتوانستم شکایتی را علیه پدرم مطرح یا با پلیس تماس بگیرم. در مرحله اول ۲۰ روز در بیمارستان بستری بودم
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: