اما اگر بخواهیم کمی هم از زوایه چشم دیگران ببینیم، چه میشود؟
ما خواستیم پدرها را کمی از زاویه چشم بچهها ببینیم و از زبان آنها بگوییم که چگونهاند و بچهها دوست دارند چطور باشند.
سمانه دخترکی سه ساله است که با مادرش برای بازی به پارک آمده است. وقتی از او میپرسم از بابا چه میخواهی؟ میگوید: من و فرفری رو بیاد تاب بده.
فرفری عروسک سمانه است. مادرش میگوید که پدر او بندرت وقت میکند با ما به پارک بیاید.
کمی آن طرفتر حسین با دوستش روی نیمکت نشسته و کتابهای مدرسه را ورق میزند.
از حسین میپرسم از پدرت چه میخواهی؟ میخندد و چیزی نمیگوید. اصرار میکنم. میگوید از بابا میخواهم داد نزند و به من پس گردنی نزند و بعد سرش را پایین میاندازد.
سهیلا، دختر پنج، شش سالهای که جلوی ویترین یک مغازه با خواهر بزرگترش ایستاده هم چیز زیادی نمیخواهد. او میگوید: بابا تولد من و تولد آبجی برام باربی بخرد. یکی موهایش مشکی باشد و یکی آبی.
نوجوانها جالبترند. وقتی سراغ جمع آنها میروم، در حال گپ و گفت درباره موبایلهایشان هستند. میپرسم از پدرهایتان چه توقعی دارید؟ یکی به اسم نادر میگوید: برایم گرانترین مدل موبایل را بگیرد و حرف از دهانش در نیامده نفر بغل دستیاش میزند پس گردنش و میگوید: خاک... فقط همین. میپرسم تو چه میخواهی؟ میگوید: ما را واقعا آدم حساب کنند. نه اینکه بخرند و بپرسند چی میخواهی واقعا بپرسند چی فکر میکنی، دنیا را چطور میبینی؟ دوست داری چه راهی را ادامه بدهی و به ما اعتماد کنند. این از همه مهمتر است.
وقتی این نوجوان حرفهایش را میزند، فضا عوض و سر درددلها باز میشود. پسری به نام محمود میگوید: وقتی بچه هستیم پستانک را توی دهانمان میکنند که جیغ نزنیم بعد هم تنقلات و اسباببازی و بعد تبلت، موبایل و... همه اینها برای این است که صدایمان درنیاید. دوستم راست میگوید. کسی نمیخواهد بداند ما واقعا چه هستیم و چه میخواهیم. پدر من فکر میکند من باید همه خطاهای او را جبران کنم و چون او پسر شیطانی بوده و ضرر کرده من باید تاوان بدهم و به بدترین وجهی سر به راه باشم.
افشین هم میگوید: من ادبیات دوست دارم ولی پدرم میگوید باید مهندس شوی. آنها از ما چیزهایی میخواهند که خودشان هرگز نبوده و نکردهاند. اگر انسانی تا این حد خوب و کامل وجود داشت پدر من چنین بود، اما او نبوده است و من هم یک آدم کامل نمیشوم و همیشه بابت این باید عذرخواهی کنم و حسرت بخورم و خجالت بکشم و از این کلاس به آن کلاس بروم و تا زمان پیریام برایم دوره آموزشی پیشبینی کردهاند.
اما رضا میخواهد از پدرش تشکر کند. او میگوید: از پدرم میخواهم عوض نشود و همین طور بماند. او برای من مثل یک دوست است نه یک نگهبان و مامور کنترل. پدرم همیشه مثل یک دوست بزرگتر هم حامی من بوده و هم در کنارم، به نظرم پدرها باید همین طور باشند.
اما همین سوال را وقتی از محسن چهل و پنج ساله میپرسم، میگوید: من از پدرم میخواهم فقط باشد. همین که او هست ستون خانواده محکم است. اگر پدر و مادر نباشند، دیگر جمعی وجود ندارد و بهانهای برای جمعهای خانوادگی نیست. خدا حفظشان کند. مهم نیست وقتی بچه بودیم چه میخواستیم و پدرها باید چطوری باشند. وقتی به میانسالی میرسید و خود، پدر میشوید همه چیز را درک میکنید و تنها از خدا میخواهید سایه پدر برسرتان باشد. خدا همه پدرها و مادرها را حفظ کند.
از مرد تا پدر شدن
مرد آزاد و سبک بار است، ریسکپذیرتر است و شاید سرش همیشه بالاست، اما پدر همان مرد است که مسئولیت بیشتری به عهده دارد. این مسئولیت بارش را سنگین میکند و اگر نتواند از عهده برآید، سرش را نمیتواند بالا بگیرد و حتی اگر به دلیل بار مسئولیتش ناچار باشد، سرش را جلوی دیگران خم میکند و البته خم به ابرو نمیآورد.
این خم شدنها گاهی آنقدر دلت را میشکند که میخواهی فرزندت هرگز خم نشود. دلت میخواهد نهال سبزی که کاشتهای آنچنان سربلند و رشید شود که به هر چه میخواهد برسد ولی اینها فقط آرزوهای یک پدر است. هیچ کس آنقدر کامل نیست و هیچ نهالی بی اعوجاج بالا نمیرود.
اینها حرفهای صمد ساوجی پدر شصت و پنج سالهای است که بازنشسته یکی از ادارات دولتی است و سه فرزند دارد.
«سهیلا طاقتی»، روانشناس و مشاورخانواده اعتقاد دارد، هر مردی نمیتواند پدر خوبی باشد.
این روانشناس معتقد است پدر بودن هم مانند هر کار دیگر نیاز به مهارت دارد و صرفا بهدلیل این که یک پرستار به ما خبر داده است پدر شدهایم، نمیتوانیم این صفت را به خودمان بدهیم.
طاقتی اعتقاد دارد پدران نیز مانند مادران برای بهتر پدری کردن نیاز به آموزش دارند و دورههای مهارتی لازم باید برای آنها در نظر گرفته شود.
وی میگوید: با پدران زیادی مواجه شدهام که در مقابل گلایه خانواده میگویند من پول میآورم تا آنها زندگی خوبی داشته باشند، اما برای تربیت فرزندان و پدری کردن پول، کافی نیست. این کار را یک کارت و یک عابر بانک هم میتواند انجام دهد. آنچه مهم است ارائه یک الگوی عملی از یک انسان خوب است.
کسی که ارشد خانواده است هم ممکن است اشتباه کند و وقتی اشتباه کند میپذیرد و عذرخواهی و جبران را انتخاب میکند نه کتمان و پرخاشگری. کسی که قدرت دارد، اما از آن سوءاستفاده نمیکند و به هر یک از اعضای خانواده به تناسب تواناییهای آنان اختیارات و امکاناتی میدهد. شرایط سنی و جنسی فرزندانش را درک میکند و برای هر یک به تناسب نیازهایشان پدری میکند و تمام اینها احتیاج به مهارتهایی دارد که باید در جامعه فراگیر شود و هیچ پدری از دانستن آنها بینیاز نیست.
طاقتی به تمام مردانی که در آستانه پدر شدن قرار دارند، توصیه میکند: قبل از آن که با سوالات بسیار مواجه شوند و اقدامات اشتباه انجام دهند مطالعه کنند، در کلاسهای آموزشی شرکت و تا میتوانند خود را برای این مسئولیت خطیر آماده کنند، زیرا پدر بودن برخلاف مرد بودن نیاز به مهارت دارد.
همسرم حرف نمیزند
«وقتی همسرم به خانه میآید انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. همان طور که قبل از آن در خانه من و فرزندم صحبت میکردیم، بعد از آمدن او هم همین طور است. همسرم بعد از سلام و علیک بندرت چیز دیگری میگوید و اغلب صحبتهایش به بله و خیر خلاصه میشود. نمیدانم با این زندگی زناشویی بیکلام چه کنم؟»
این بخشی از درددلهای هما، بانوی چهل سالهای است که با همسر و دختر ده سالهاش زندگی میکند، اما وقتی میپرسم راضی هستی یا نه، میگوید: فقط زندگی میکنیم همین.
سخن گفتن مهمترین چیزی است که ما را از حیوانات مجزا میکند. سخن گفتن مهارتی است که طی سالیان دراز انسان در آن خبره میشود. ما لحن صدای خشن یا نرم و احساسات و عواطف و سطح درک و فرهنگ خود را از گذر کلمات به هم منتقل میکنیم و ممکن است با گفتن تنها یکی دو جمله مخاطب بفهمد ما چگونه انسانی هستیم.
شاید به همین دلیل بوده است که قدما میگفتند: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.
این که مردم به کم سخن گفتن و خموشی دعوت میشدند نه به دلیل مهمتر بودن سکوت بلکه به خاطر ارزش نهادن به حرفهای سنجیده و بجا بوده است.
این که ما بدانیم اگر سخن بگوییم میفهمند ترسیدهایم و خاموش باشیم خوب است، اما اگر سخن نگوییم تا ندانند دوستشان داریم یا خستهایم، هنر نیست بلکه قطع ارتباط است و نداشتن مهارت گفتوگو.
خانواده جمع صمیمیای است که مهارت سخن گفتن و ارتباط برقرار کردن در آن از بالاترین ارزش برخوردار است و کسانی که نتوانند این مهارت را کسب کنند، حتی ممکن است فرصت زندگی مشترک و خانواده داشتن را از دست بدهند.
ترس از ضعیف دیده شدن و نا امنی از دلایلی است که شخص را از ارتباط کلامی دور نگه میدارد، بنابراین اگر میخواهید همسرتان با شما سخن بگوید، کاری کنید که احساس امنیت داشته باشد.
سکوت کنید، به حرفهایش با دقت و روی باز گوش دهید و وسط حرف او نپرید.
سعی نکنید از میان حرفهایش دستاویزی برای محکوم کردنش بیابید و به او نشان دهید سعی دارید با فضا و حال و هوای روحی و درونیاش ارتباط برقرار کنید.
گاهی بگذارید سکوت سنگین خانه را همسرتان بشکند و کسی که سکوت میکند شما باشید.
شنونده بودن نیز مانند سخنوری مهارتی است که باید آموخت. هرچه باشد «مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.»
جام جم سرا