افراد بسیاری هستند که در رابطه با رهبری زنان می گویند که آنها نمی توانند همه چیز را با هم داشته باشند (و ضمنا) آنها باید دست از تلاش بردارند! بنابراین بسیاری از زنان برجسته سیاسی و رهبران حقوقی در سال های گذشته نقل کرده اند که به ایشان گفته شده شما نمی توانید همه چیز را با هم داشته باشید، این یک رویای محال است و تلاش کرده اند تا آنها را ناامید کنند ، اما چرا ؟
وقتی فرزندانم خردسال بودند من همکار معاون رئیسجمهور سابق بودم. من با تجربهای کشنده از احساس گناه و شرمندگی زندگی میکردم. همه آدمها و چیزهایی که به من نیاز داشتند را مایوس میکردم. فرزندانم که به من نیاز داشتند، همسرم که حمایت همسری را طلب میکرد و زندگی حرفهایام که لازمه آن توجه تمام وقت و مستمر بود.
مکررا بیمار میشدم و احساس پوچی، افسردگی و خستگی مفرط داشتم. مطلقا نمیگویم احساس رضایت و پرقدرت بودن در زندگی شخصی و همچنین مشارکت فعال در زندگی اجتماعی سهل و آسان است، نه اصلا آسان نیست. من میگویم افکارشما شیوهای که شما زندگیتان و دنیایتان را میبینید را می سازند، این دید منفی، محدود و بدبینانه باعث میشود که باور کنیم که من نمیتوانم همه چیز را با هم داشته باشم و من محکوم به شکستم پس چرا تلاش کنیم!
من در یک کارگاه، راهنما و مربی یک عده زن جوان بودم که بیان میکردند: بسیار نگران هستند که به سمت کارهای بزرگ بروند، زیرا امروزه از رهبران زن میشنیدند که نمی شود همه چیز را با هم داشت! به اعتقاد من این روش صددرصد اشتباه است که درباره کار و زندگی این چنین فکر کنیم و صحبت کنیم و نیازی نیست که ما به دختران جوان خود که درابتدای زندگی و کار هستند، اینگونه صحبت کنیم. اگر با من بود عبارت "داشتن همه چیز با هم” را حذف میکردم.
در کارآموزیهایم به عنوان درمانگر ازدواج و خانواده یاد گرفتم که یکی از مفیدترین چیزها برای مراجعینی که درگیر چالشهای روحی هستند، این است که به آنها یاد بدهیم که چگونه مشکلاتشان را باز سازی کنند.
بازسازی مثبت یک مسئله، مطرح کردن داستان با بیانی جدید است، در واقع کنار هم گذاشتن واقعیتها به شیوهای منصفانه (بدون هیچ دروغ یا پیچاندن واقعیت) که اجازه مثبت اندیشی، انبساط خاطر و رشد را بدون اینکه بی جهت خوشبینانه برخود کنیم، میدهد.
شفافسازی موقعیت با نگرشی مثبت میتواند درهایی را برای رشد، شادی و تغییر باز کند، به جای بستن آن درها به روی شما.
یک نمونه از آنها مراجعهکنندهای بود که اخیرا از یک شغل معتبر اجتماعی برکنار شده بود و به سادگی نمیتوانست شغلی بیابد. از نظر روحی، از این برکناری ویران شده بود و در پنج مصاحبه مرتبط با شغلش شرکت کرده بود که ظاهرا این مصاحبهها رضایتبخش بود اما هیچ پیشرفتی حاصل نشده بود. بیاغراق به من گفت که "من یک بازندهام”. یک بازنده بودن و قادر به خلق موقعیتها نبودن، تجربیات خودش و موقعیتهایش در حال حاضر و شانسهای آیندهاش و اینکه چگونه به این موقعیت ها نگاه میکند، برایش چارچوبی را ساخته بود.
بعد از مدتی (رک و پوست کنده) در یک موقعیت از او پرسیدم – به دقت که نگاه میکنم- به نظر میرسد برای گرفتن این شغلها می روی اما از ته قلب آنها را نمیخواهی، به نظر میرسد میخواهی کسب و کار خودت را راه بیاندازی، درسته؟ او پاسخ داد: "خدای من، دیگر آنچه را که انجام میدادم نمیخواهم، به اندازه کافی آن کار را انجام دادهام. من یک تغییر کامل میخواهم.”
حالا یک چارچوبسازی جدید : او دریافت که یک اصل قطعی در زمینه منفی زندگی او وجود داشت و زندگیاش چیز مهمی را به او یاد داد. او دریافت که یک بازنده نیست، در ورای اتفاقات زندگی دلیلی وجود دارد وباید به آن افتخار کرد!
پس زنها چگونه باید مسئله داشتن همه چیز با هم را حل کنند، من گامهایی را پیشنهاد میکنم:
هیچگاه از این همه زمانی که برای فرزندانم صرف کردم پشیمان نخواهم بود. من (به شخصه میگویم) نمیتوانم بدون آنها زندگی کنم. آنها ده ساله و بیست ساله هستند ومن هیچ پشیمانی ندارم. در طی کودکیشان انتخاب کردم که هر کاری برای ساختن زندگی آنها لازم است را انجام دهم، اما در همان زمان هم مهارتها و قابلیتهای جدیدی در شغلم ایجاد کردم، شما هم میتوانید (اگر این چیزی است که میخواهید، تصمیم بگیرید).
شغل قبلی ام هیچ معنی و هدفی در بر نداشت، پس دور بودن از فرزندانم به خاطر چیزی که هیچ معنایی برایم نداشت غمانگیز بود. حالا حرفهای را دارم که به آن علاقهمندم و تمرکز بر روی آن هیجانانگیز است و با پاداش همراه است. چه بسیار اولویتهایی که اقتضای سن خاصی است و این اولویتها در طول زمان تغییر میکند. مدیریت همزمان فرزندان و شغل، وقتی که بچهها کوچک هستند و گونهای از تجربهای متفاوت وقتی نوجوان هستند و مرحلهای کاملا متفاوت وقتی به سن بلوغ میرسند، چالشی جدی است.
به زندگی خودتان به عنوان یک تجربه پشت سرهم ننگرید، بلکه به عنوان چیزی مواج و در جریان که تغییر میکند ودر طی سالها شکل میگیرد، نگاه کنید. تا حد ممکن اکنون که برای زندگی خود برنامهریزی میکنید و به آن نگاه میکنید، چابک و منعطف باشید. اما توجه کنید که چه چیزی برای شما مهمترین مسئله است (این بررسی میتواند کمک کننده باشد). تصور کنید که میخواهید چه چیزی از شما برجای بماند و اینکه شما الان باید چه کاری انجام دهید. اولویت های اصلی زندگی – در آینده هم پشیمان نخواهید شد.