شفا آنلاين- مغز شما برای راه رفتن ساخته شده است: 15 کیلومتر پیاده روی در روز! اگر می خواهید توانایی پردازش مغزتان را بالا ببرید، حرکت کنید. ورزش کردن باعث می شود خون بیشتری به مغز برسد و به همین دلیل گلوکز که منبع انرژی است، بیشتر در اختیار آن قرار می گیرد.
قانون اول: ورزش کردن قدرت مغز را افزایش می دهد.مغز
شما برای راه رفتن ساخته شده است: 15 کیلومتر پیاده روی در روز! اگر می
خواهید توانایی پردازش مغزتان را بالا ببرید، حرکت کنید. ورزش کردن باعث می
شود خون بیشتری به مغز برسد و به همین دلیل گلوکز که منبع انرژی است،
بیشتر در اختیار آن قرار می گیرد. اکسیژن اضافی در دسترس هم صرف جمع آوری
الکترون های مضر باقی مانده در اثر مصرف گلوکز می شود. درضمن ورزش کردن
باعث تحرک پروتئین هایی می شود که اتصال نورون ها به یکدیگر را تضمین می
کند. انجام ورزش های هوازی حتی دوبار در هفته ریسک ابتلا به زوال عقل را تا
نصف کاهش می دهد.
توجهقانون دوم: انسان ها به اموری حوصله بر توجه نمی کنند.توجه
مغز مثل نورافکنی است که در یک لحظه می تواند فقط روی یک نقطه انداخته
شود. مغز چندکاره نیست. توجه به جزئیات یک رویداد باعث می شود درک معنای
انتزاعی نهفته در آن بهتر انجام شود و هیجان یادگیری را تسهیل کند. مخاطب
شما ممکن است بعد از ده دقیقه علاقه اش را به موضوع از دست بدهد، اما
چنانچه در بحث خود رویدادهای جالبی را مطرح کنید یا به هر شکلی هیجان ایجاد
کنید، می توانید او را درگیر نگه دارید.
سیم کشی مغزیقانون سوم: مغزهای مختلف سیم کشی های مختلف دارند.آنچه
در طول زندگی انجام می دهیم و یا می آموزیم، مغز را از نظر فیزیکی تغییر
می دهد و به اصطلاح آن را دوباره سیم کشی می کند. میزان رشدیافتگی بخش های
مختلف مغز در افراد متفاوت است. هیچ دو مغز انسانی را پیدا نمی کنید که
اطلاعات را به شیوه ای مشابه دریافت کنند یا آنها را در مکان مشابهی قرار
دهند. ما می توانیم به شکل های مختلف باهوش باشیم. بسیاری از این انواع هوش
با آزمون های استاندارد ضریب هوشی یا IQ قابل اندازه گیری نیستند.
حافظه کوتاه مدتقانون چهارم: تکرار کن تا به یاد بسپاریمغز
سامانه های حافظه مختلفی دارد. یکی از آنها طی چهار مرحله داده ها را
انبار می کند: رمزگذاری، ذخیره سازی، بازپس گیری و فراموشی! هنگام دریافت
اطلاعات مغز بلافاصله آنها را دو تکه می کند و هرکدام را برای ذخیره به
مناطق مختلف قشر مغز می رساند. تمام اتفاقاتی که پیش بینی کننده آموختن
چیزی هستند، در همان چند لحظه اول به خاطر سپرده می شوند. هرچقدر شیوه
رمزگذاری داده های جدید استادانه تر باشد، حافظه تشکیل شده از آنها
نیرومندتر خواهدبود.
اگر هنگام تلاش برای یادآوری یک موضوع، محیطی
را که برای بار اول در آن با این اطلاعات مواجه شدید در ذهن خود بازسازی
کنید، شانس شما برای موفقیت بیشتر می شود.
حافظه بلندمدتقانون پنجم: به یاد بسپار تکرار کنیبیشتر
خاطرات در همان دقیقه های اولیه پاک می شوند؛ اما آن دسته از آنها که این
دوره حساس را تاب می آورند، می توانند با گذشت زمان نیرومندتر شوند. حافظه
بلندمدت در ارتباطی دوسویه میان هیپوکامپ قطع شود، حافظه در قشر مغز تثبیت
می شود که سال ها باقی می ماند. مغز تنها دیدی تقریبی از واقعیت به دست می
دهد؛ چرا که دانش تازه را با اطلاعات از قبل اندوخته شده مخلوط کرده و هردو
را با هم در یک محل نگهداری می کند. تنها شیوه ای که امکان استناد به
حافظه بلندمدت را افزایش می دهد، مواجهه تدریجی با داده های جدید و سپس
تکرار آنها در طول زمان است.
بقاقانون ششم: مغز انسان در روندی طولانی به شکل امروزی آن رسیده است.مغز
انسان و بقیه جانوران برای بقا سازگار شده است. هرگونه ای مغزی متناسب با
نیازهای خود دارد. خزنده ای که تمام زندگی خود را در سوراخ یک سنگ سپری می
کند، تنها به مغزی برای رفع احتیاجات ساده از قبیل رفتن به گرمی آفتاب یا
خنکای سایه و پیدا کردن یک جفت احتیاج دارد. چنین موجودی هیچ نیازی به مغزی
که توانایی تحلیل ساختارهای سه بعدی داشته باشد، ندارد.
مغز پرنده
ها برای درک سه بعدی جهان فرگشت یافته و بهتر از هر خلبانی می توانند با
دیدن حشره ها و پرنده هایی دیگر و شاخه های درختان، مسیر حرکت و سرعت خود
را برای شکار یا اجتناب از شکارچی و برخورد با مانع تنظیم کنند اما مغز
انسان بیشترین کارایی خود را مدیون نظام اجتماعی انسانی است. بسیار از
توانایی های منحصر به فرد انسانی برای زیستن در اجتماعی بزرگ با آشنایان،
دوستان، دشمنان فراوان و درک رفتار و حرکات ایشان فرگشت یافته است.
خوابقانون هفتم: اگر خوب بخوابی خوب هم فکر می کنیمغز
به طور دائم در وضعیت تنش بین سلول ها و مواد شیمیایی که می خواهند ما را
بخوابانند و سلول ها و مواد شیمیایی که می خواهند ما را بیدار نگه دارند،
قرار دارد. هنگام خواب نورون ها فعالیت ریتمیک نیرومندی نشان می دهند که می
تواند ناشی از فعالیت مغز برای مرور آنچه باشد که در طول آن روز با آن
مواجه شده ایم. میزان نیاز به خواب و ساعت های ترجیحی خوابیدن در افراد
مختلف متفاوت است. اما کشش بیولوژیکی برای خواب بعدازظهر، واقعیتی جهان گیر
است. کمبود خواب به توجه، کارکردهای اجرایی، حافظه فعال، خلق، قدرت
استدلال و حتی چابکی حرکتی لطمه می زند.
استرسقانون هشتم: مغز تحت فشار عصبی، مثل مغز آسوده نمی آموزدسیستم
دفاعی بدن شامل آدرنالین و کورتیزول به منظور پاسخگویی به خطرات جدی
ناگهانی مثل مواجهه با یک ببر ساخته شده است. فشار عصبی یا استرس همیشگی
مثل زندگی در خانه ای همواره متشنج سبب می شود این سیستم به طور دائم در
فعالیت باشد، آن را از تنظیم خارج کرده و وضعیت خطرناکی ایجاد می کند. در
شرایط فشار عصبی مزمن، آدرنالین دیواره رگ های خونی را تخریب می کند؛
وضعیتی که ممکن است به حمله یا ایست قلبی منجر شود.
کورتیزول هم
سلول های هیپوکامپ مغز را نابود می کند و در نتیجه توانایی یادگیری مغز فلج
می شود. بدترین نوع فشار عصبی هنگامی است که با مشکی که هیچ کنترلی بر آن
نداریم، مواجه می شویم و احساس درماندگی می کنیم. فشار عصبی هیجانی و
احساسی اثرات منفی عمده ای بر اجتماع می گذارد و آموزش پذیری کودکان در
مدرسه و بهره وری کارمندان در محیط شغلی را کاهش می دهد.
یکپارچی احساسقانون نهم: چند حس را همزمان درگیر کنیدحواس
ما اطلاعات را در دسترس مان قرار می دهند. پیام های حسی تبدیل به پیام های
الکتریکی می شوند، به مناطق مربوط به خود در مغز می روند، آنچه در بیرون
اتفاق افتاده را در آنجا بازسازی می کنند و سرانجام در ترکیب با همدیگر یک
ادراک کلی از محیط خارجی به دست ما می دهند. به نظر می رسد مغز برای تصمیم
گیری در مورد شیوه ترکیب پیام های مختلف، از تجربه های گذشته استفاده می
کند؛ بنابراین ادراک دو فرد از یک رویداد می تواند بنا بر تجربیات شان
متفاوت باشد.
حس های انسان برای همکاری با هم تکامل پیدا کرده اند، درنتیجه تحریک همزمان چند حس یادگیری را تسهیل می کند.
بوها
قدرت عجیبی در زنده کردن خاطرات گذشته دارند؛ شاید به این دلیل که پیام
های بویایی برخلاف دیگر پیام های حسی، به جای رفتن به تالاموس از آن عبور
کرده و مستقیم به مقصدهای شان می روند که از جمله آنها، بادامه مغزی است که
مدیر بخش هیجانات در مغز به شمار می رود.
بیناییقانون دهم: بینایی مهم ترین حس استتقریبا
نیمی از ذخایر انرژی مغز صرف مهم ترین حس ما، بینایی می شود. آنچه می
بینیم درواقع تنها چیزی است که مغزمان می گوید باید ببینیم و صددرصد مطابق
با واقعیت نیست.
تجزیه و تحلیل داده های بصری مراحل زیادی دارد.
ابتدا شبکیه چشم فوتون های نور را مرتب می کند و آنها را به صورت جریان
پیوسته ای از اطلاعات، درست مانند یک فیلم سینمایی، به قشر بینایی مغز می
فرستد. در گورتکس بینایی، نواحی مختلف مغز اطلاعات مربوط به رنگ، حرکت و...
را پردازش می کنند. در نهایت تمام این اطلاعات با هم ترکیب می شوند و ما
می بینیم.
یادگیری که با استفاده از تصاویر صورت بگیرد، به مراتب موثرتر از یادگیری هایی است که از طریق خواندن یا شنیدن کسب می شود.
جنسیتقانون یازدهم: مغز زنان و مردان با هم فرق می کندسهم
مردان از کروموزم X یک عدد و سهم زنان از آن دو عدد است. دومین کروموزوم X
در زنان نقش پشتیبان دیگری را دارد و وجود آن در توانایی های ذهنی شان اثر
بارزی میگذارد؛ چرا که درصد بالایی از ژن های مسوول شکل گیری مغز با آن
حمل می شوند.
زنان به دلیل اینکه دو نوع کروموزم X فعال در سلول های خود دارند از نظر ژنتیکی پیچیده تر هستند.
تمام
کروموزم های X مردان از مادر به آنها رسیده است. کروموزوم Y تنها کمتر از
صد ژن با خود حمل می کند؛ صد ژن در برابر حدود 1500 ژنی که روی کروموزم
های X قرار دارند. مغز مردان و زنان هم از نظر ساختاری و هم از نظر
بیوشیمیایی با هم متفاوت هستند. به عنوان مثال مردان بادامه بزرگ تری دارند
و در مغزشان سریع تر سروتونین تولید می کند. شیوه پاسخگویی به استرس هم در
دو جنس متفاوت است. زنان در مواجهه با استرس بادامه نیمکره چپ را فعال
کرده و در نتیجه محتوای هیجانی بیشتری را به یاد می آورند، در صورتی که
مردان به دلیل فعال کردن بادامه نیمکره راست به اصل موضوع توجه می کنند.
کاوشقانون دوازدهم: انسان کاوشگری طبیعی و نیرومند استکودکان
مدل زنده ای از سبک یادگیری اسنان هستند. آنها دریافت کننده منفعل اطلاعات
نیستند؛ بلکه فعالانه به محیط واکنش نشان می دهند. آنها مشاهده می کنند،
براساس آن فرضیه می سازند، فرضیه شان را امتحان می کنند و پس به نتیجه گیری
می رسند. این شیوه برخورد علمی درنتیجه فعالیت بخش های خاصی از مغز است.
قشر
پیش پیشانی نیمکره راست در فرضیه ها به دنبال خطا می گردد (آن ببر با
دندان های تیزش خطرناک است) و ناحیه ای در مجاورت آن دستور تغییر رفتار را
صادر می کند (فرار کن) در مغز انسان «نورون های آینه ای» وجود دارند که
توانایی تقلید کردن را ایجاد می کنند و در سراسر مغز پراکنده اند. قسمتی از
مغز ما همانند مغز کودکان انعطاف پذیر باقی می ماند تا بتوانیم نورون های
جدید بسازیم و در تمام طول زندگی چیزهای جدید بیاموزیم.