شفاآنلاین :هیاهوی زیادی در بخش کودکان بیمارستان «امیر» به پا بود. نوجوان 14 سالهای که به سرطان مغز استخوان مبتلا بود، حاضر نمیشد مرحله دوم شیمیدرمانی را انجام دهد. همه موهای سرش ریخته بود و توجهی به نگاه نگران و پر از اشک چشمان پدر و مادرش نداشت.
میگفت همه زیباییام را از دست
دادهام و نمیخواهم به شیمی درمانی ادامه دهم. چند دقیقه بعد دکتر با همان
لبخند همیشگی وارد بخش شد و سراغ او رفت.
حجت با نگاه معصومانه در حالی که دست دکتر را در دست گرفته بود، گفت:
دکتر! نمیخواهم به شیمیدرمانی ادامه دهم. شما شرایط من را درک نمیکنید.
همه موهای سرم پس از مرحله اول شیمیدرمانی ریخته است و خجالت میکشم؛ دکتر
که بخوبی میدانست این پسر در شرایط بدی قرار دارد و اگر فوراً دومین
مرحله شیمیدرمانی آغاز نشود، سلولهای سرطانی اعضای مهم بدن پسرک را
خواهند گرفت، سعی کرد تا وضعیت را با زبان کودکانه برای او شرح دهد، اما
حجت که اعتماد به نفس خود را از دست داده بود، به چشمان دکتر خیره شد و
گفت: به شرطی حاضرم شیمیدرمانی شوم که تو هم سر خود را بتراشی و بدون کلاه
به بیمارستان بیایی تا حال من را درک کنی. دکتر در مقابل خواسته این
نوجوان لبخند زد و بسرعت از بخش خارج شد. صبح روز بعد همه با تعجب دکتر را
که با سری تراشیده وارد بخش شد، نگاه میکردند. کودکان بخش خون و آنکولوژی
با دیدن دکتر، از ته دل خندیدند و دست زدند. حالا بیمار 14 ساله دکتر کریمی
با لبخندی که بر لب داشت، دست در دست او وارد بخش شد و شیمیدرمانی را
آغاز کرد.این سکانس زیبا چند هفته قبل در بخش آنکولوژی بیمارستان امیر
شیراز اتفاق افتاد و کودکان بستری در این بخش با شوق فراوان از لحظهای که
دکتر کریمی با سری تراشیده وارد بخش شد، میگویند.
مهران کریمی، پزشک 49 ساله هر روز به شوق دیدن چهره شاد و خندان کودکانی
که بر بیماری پیروز شده و وضعیت آنها هر روز بهتر میشود، وارد بیمارستان
امیر میشود و پس از معاینه کودکان و تجویز دارو و دستورات لازم برای پیدا
کردن راهی که بتوان با آن به جنگ بیماریهای مهلکی چون سرطان، تالاسمی و...
رفت، ساعتها در آزمایشگاه و درمانگاه مشغول تحقیق میشود. از نگاه دکتر
مهران کریمی، زندگی یعنی نشاندن لبخند بر لبان کودکان بیمار و شادی دل
آنها. او چهره نام آشنایی برای کودکان مبتلا به سرطان و تالاسمی و
بیماریهای خونی در شیراز است؛ پزشکی که هیچ کسی او را با روپوش سفید ندید و
هنگام طبابت سعی میکند تا با بازی کودک را سرگرم کند. دیدن درد در چشمان
این کودکان تلخترین صحنههایی است که از آن یاد میکند و میگوید تا زمانی
که توان داشته باشد، برای درمان کودکان بیمار مبتلا به سرطان و تالاسمی
تلاش میکند.
آرزوهای سبز
دکتر کریمی که بیش از 20 سال است در زمینه خون و آنکولوژی فعالیت میکند،
از روزهایی گفت که در نخستین کنکور سراسری ایران با شوق فراوان رشته پزشکی
را برای تحصیل انتخاب کرد. «مثل همه بچهها که از دوران کودکی دوست دارند
دکتر یا مهندس شوند، عاشق پزشکی بودم، پدر و مادرم معلم بودند و در
بیمارستان نمازی شیراز به دنیا آمدم، اما کودکیام در آبادان سپری شد. سال
57 به شیراز آمدیم و من پس از پایان دوران دبیرستان و کسب دیپلم با
بالاترین نمره، در نخستین کنکور سراسری شرکت کردم و در رشته پزشکی در
دانشگاه شیراز پذیرفته شدم. همیشه آرزو داشتم یک روز بتوانم به مردم شهر و
روستاهای اطراف خدمت کنم. با خود عهد کردم هیچگاه مطب دایر نکنم و در
بیمارستانها و دانشگاهها به مردم خدمت کنم. تحصیلاتم را در رشته فوق
تخصصی خون و آنکولوژی در دانشگاه جندی شاپور ادامه دادم و دوره پیوند مغز
استخوان را در دانشگاه لیدز انگلستان گذراندم، اما اینکه چرا رشته خون و
آنکولوژی کودکان را انتخاب کردم، حکایت جالبی دارد. «در دانشگاه، شاگرد
استاد قریب بودم. ایشان بنیانگذار طب نوین اطفال در ایران بود. روزی به من
گفت اگر به دنبال پول و ثروت هستم، تحصیل در رشته کودکان را فراموش کنم.
میگفت کسی باید در این رشته تحصیل و طبابت کند که عاشق باشد. حرفهای
استاد قریب تأثیر زیادی بر من داشت و با وجود آنکه میتوانستم در رشته
جراحی تحصیل کنم، رشته اطفال را انتخاب کردم. آن روزها در شیراز فوق تخصص
خون کودکان نبود و همیشه از این کمبود رنج میکشیدم. از آنجا که علاقه
زیادی به تحقیق و مطالعه دارم، رشته خون و آنکولوژی کودکان را انتخاب کردم
تا بتوان راهی برای درمان بیماریهای مهلک خونی که هر سال جان کودکان را
تهدید میکرد، پیدا کنم. به عنوان رئیس مرکز تحقیقات هماتولوژی دانشگاه
علوم پزشکی شیراز مشغول به کار و دو بار در جشنواره رازی به عنوان پژوهشگر
برتر انتخاب شدم. همه اینها انگیزهام را برای تحقیق در بیماریهای خونی
کودکان بیشتر میکرد. بیماریهای خونی کودکان هنوز ناشناختههای بسیاری
دارد و به همین دلیل هر روز ساعتها در آزمایشگاه تحقیق و مطالعه میکنم.
البته خوشبختانه با آزمایشات و غربالگریهایی که قبل از ازدواج انجام
میگیرد، تعداد کودکان مبتلا به تالاسمی کاهش چشمگیری داشته است، اما با
وجود این 20 هزار بیمار مبتلا به تالاسمی در ایران وجود دارند.»دکتر کریمی
از تأسیس انجمن و شورا برای کمک به خانوادههای این بیماران این گونه گفت: «
از آنجا که تأمین هزینههای درمان این بیماران برای خانوادههای آنها سخت
است، شورای والدین بیماران تالاسمی و همچنین انجمن حمایت از بیماران
هموفیلی را راه انداختیم. همچنین موفق شدیم یک شعبه از دفتر محک برای حمایت
از کودکان سرطانی را در شیراز راهاندازی کنیم تا به این شکل بتوانیم
حمایتهای بیشتری از این کودکان داشته باشیم. بارها افراد خیر نیز مبالغی
را در اختیار من قرار داده اند تا آن را برای کمک به خانوادههای کودکان
مبتلا به بیماریهای خون هزینه کنم.
کودکان بستری در بیمارستان امیر شیراز هر روز در انتظار دیدن چهره خندان
دکتر هستند که بدون پوشیدن روپوش به آنها سر میزند. او اعتقاد دارد پزشک
اطفال، نباید روپوش سفید به تن داشته باشد زیرا کودکان ممکن است از پزشک
بترسند. اتاق طبابت دکتر کریمی پر از اسباب بازی است و همه بچهها دوست
دارند تا به بهانههای مختلف به این اتاق سر بزنند. میگوید: «در انگلستان
پزشکان اطفال روپوش به تن نمیکنند و لباس پرستاران بخش کودکان نیز صورتی
است تا کودکان ترسی از دکتر یا محیط بیمارستان نداشته باشند. من هم هیچ وقت
روپوش نمیپوشم و در اتاق کارم اسباب بازیهای زیادی دارم و سعی میکنم به
بچهها حس آرامش منتقل کنم.» ماجرای تراشیدن موی سر دکتر کریمی در ذهن همه
کودکان بستری در بیمارستان امیر نقش بسته است. همه آنها با لبخند از روزی
یاد میکنند که دکتر با سر تراشیده وارد بخش شد. دکتر کریمی از آن روز این
گونه میگوید: «حجت نوجوان 14 سالهای است که به بیماری سرطان مبتلا شده
است. وقتی نوع بیماری او را تشخیص دادیم، بلافاصله مرحله اول شیمیدرمانی
را آغاز کردیم. بعد از مدتی وقتی میخواستیم مرحله دوم شیمیدرمانی را آغاز
کنیم حجت حاضر به همکاری نبود. وضعیت او بسیار حساس بود و امکان رشد
دوباره سلولهای سرطانی وجود داشت و ادامه درمان را مشکل میکرد. وقتی علت
امتناع او را پرسیدم، با بغض به من گفت همه موهای سرم ریخته است دوست ندارم
بین بچهها بروم.
او با ناراحتی ادامه داد شما نمیتوانید ناراحتی مرا درک کنید و اگر
میخواهید متوجه عمق ناراحتی من شوید، موهای سرتان را بتراشید. با شنیدن
این جمله به فکر فرو رفتم و بلافاصله از بخش بیرون آمدم و به خانه رفتم.
همان شب با ماشین اصلاح موهای سرم را تراشیدم و صبح روز بعد در حالی که
کلاه روی سر گذاشته بودم، به بیمارستان رفتم. وقتی وارد بخش شدم، یکی از
کودکان بستری در بخش با دیدن من خندید و خواهش کرد تا کلاهم را بردارم.
چهره خندان بچهها را هیچ وقت فراموش نمیکنم. همکارانم با تعجب به من نگاه
میکردند، به شوخی گفتم مأموران من را اشتباهی به جای یک سرباز فراری
گرفتند و موهای سرم را تراشیدند. وقتی حجت مرا با سر تراشیده دید، از تعجب
فقط نگاه کرد. به او گفتم دیگر هیچ بهانهای برای ادامه شیمیدرمانی نداری و
باید زودتر شیمیدرمانی را آغاز کنیم. خوشبختانه وضعیت جسمی حجت رو به
بهبودی است و هفته گذشته عکس ریههای او نشان داد آثار سرطان در ریه او از
بین رفته است. روزانه 20 تا 25 کودک مبتلا به بیماریهای خونی را معاینه
میکنم و اعتقاد دارم باید احساسات آنها را درک کرد.»
خاطرات شیرین
دکتر کریمی شیرینترین لحظات زندگیاش را بهبود کودکان بیمار میداند و
میگوید: وقتی کودکی از بیماری مهلک سرطان یا تالاسمی نجات پیدا میکند،
بهترین لحظه زندگیام رقم میخورد و همیشه از این لحظات عکسی به یادگار
میگیرم. این بچهها پس از بهبودی به زندگی عادی بازمیگردند و وقتی پس از
چند سال آنها را دوباره میبینم، خیلی خوشحال میشوم. زندگی یعنی لبخند
کودک و شادی پدر و مادر او و همیشه از خدا خواستهام به همه کودکان بیمار
سلامتی و به من توان دهد تا در طبابت اشتباه نکنم و همیشه بتوانم برای
بیماران مثمرثمر باشم. وی از نگرانیهایش برای افزایش بیماری سرطان در
کودکان گفت و ادامه داد: برخی تصور میکنند فاکتور ژنتیک عامل اصلی این
بیماری در کودکان است، اما به عنوان یک فوق تخصص میگویم که در چند سال
گذشته عوامل محیطی، آلودگی هوا و مواد غذایی و ریزگردها باعث افزایش بیماری
سرطان شده است.
ایران
زهرا حسینی از شهرستان ممسنی بیمار ۱۳ ساله شما که الان ۷ سال است بیمارتون هستم