شفا آنلاين -مدتی است که احساس پنهانی از غم، تمایل به سکوت و دوری از فعالیتهای روزمره آزارت میدهد. شاید تصورش را هم نکنی که این پریشان احوالی درونی و احساس غم و کاهش اعتماد به نفس همراه آن، خبر از تولد افسردگی در روح و روانت میدهد. افسردگی یا شایعترین تشخیص روانشناختی در میان افراد، یکی از انواع اختلالات خلقی به حساب میآید. اختلالات خلقی، نوعی آشفتگی در حالت هیجانی یا خلقی فرد است که معمولا به صورت افسردگی شدید و شعف شدید یا آمیزهای از این حالتهای هیجانی تجربه میشود
افسردگی حاد و کوتاه یا ملایم و طولانی
متخصصان سلامت روان دو نوع جدی از افسردگی را متمایز میکنند. اول، اختلال افسردگی اساسی است که دورههایی از نشانههای افسردگی حاد، اما کوتاهمدت را شامل میشود و دوم، اختلال افسردهخویی است که فرد نشانههای افسردگی را به شکل ملایمتر، اما در زمان طولانیتر و به شکل مزمن نشان میدهد. روانشناسان و روانپزشکان در صورتی اختلال افسردهخویی را تشخیص میدهند که نشانههای افسردگی ملایم، حداقل دو سال در بزرگسالان و یک سال یا قدری بیشتر در کودکان ادامه یابد.
افسردگی با نشانههای هیجانی جسمی و ذهنی
نشانههای افسردگی اساسی در سه گروه اصلی قابل شناسایی است. اول با نشانههای هیجانی که شامل بیعلاقگی نسبت به فعالیتهای روزمره و همچنین تجربه بیعلاقگی نسبت به فعالیتهایی که قبلا لذتبخش بوده است، خود را نمایش میدهد. دوم با نشانههای جسمانی است ازجمله مشکلات خوردن یعنی کم یا زیاد شدن میزان غذای مصرفی، مشکلات خواب یا کم و زیاد شدن میزان خواب، بیرمقی، کندی یا تندی حرکتی خود را نشان میدهد و سوم با نشانههای شناختی و ذهنی که شامل ناامیدی، منفیبافی، کمبود اعتماد به نفس، احساس بیارزشی، گناه، مشکلات تصمیمگیری، افکار مکرر درباره مرگ یا گرایش به خودکشی میشود.
افسردهخویی؛ سالها همراهتان میشود
افراد مبتلا به اختلال افسرده خویی، دستکم دو سال به برخی نشانههایی که افراد مبتلا به افسردگی اساسی تجربه میکنند، دچار هستند. با این حال، آنها نشانههای زیادی را تجربه نمیکنند و این نشانهها در آنها شدید نیست. این افراد از دیگران کنــارهگیری میکنند، بیشتر اوقات غصهدار و در خود فرو رفته هستند یا احساس گناه میکنند و به دیگران با خشم و تندخویی پاسخ میدهند. معمولا افسرده خوها هیچ گاه به فاصله بیش از دو ماه، فارغ از نشانههای این اختلال نیستند.
تشخیص افسردگی، فقط از سوی روانشناس
تشخیص قطعی اختلالات اعصاب و روان ازجمله افسردگی تنها از سوی فرد متخصص، امکانپذیر است و به صرف داشتن یکی دو نشانه از موارد ذکر شده نمیتوان به کسی برچسب افسردگی زد. باید توجه داشت که برای رسیدن به تشخیص قطعی، متخصص به وجود تعداد خاصی از نشانهها که به شکل همزمان خود را بروز دادهاند و همچنین بررسی زمینههای ارثی، حوادث تاثیرگذار، سن و موارد مهم دیگر توجه میکند. توصیه میشود در صورتی که کارکردهای زندگی فرد مختل شده و ظن ابتلا به اختلالات روانی وجود دارد به روانشناس یا روانپزشک مراجعه شود.
قضاوت بیجا یا افسردگی؟
گرچه حوادث ناگوار، نیستیها، شکستها، فراقها، داغدیدگیها و همچنین تغییرات فیزیولوژیک و هورمونی در بروز افسردگی تاثیر دارد، اما در بسیاری موارد ریشه افسردگی در نحوه قضاوت افراد در ارتباط با خود، دیگران و حوادث زندگی است. البته افراد متفاوت در مواجهه با مشکلات یکسان، عکسالعملهای متفاوتی نشان میدهند که ریشه در تفاوت نگرش و نگاه به آن مشکل خاص دارد. شیوه زندگی هدفمند و بهرهمندی از مهارتهای مهم زندگی و همچنین اولویت قائل شدن برای شادی و تفریح بجا و مناسب، میتواند از بروز افسردگی جلوگیری کند.
اصلاح خطاهای شناختی برای مقابله با افسردگی
برخی از افراد در سیر تفکر خود به دلیل اینکه با اصول تفکر منطقی و صحیح آشنا نیستند، ناخواسته درگیر خطاهای شناختی میشوند. خطاهای شناختی، باورهای غلطی است که افراد برای تعبیر و تفسیر حوادث و وقایعی که در زندگی آنها رخ میدهد از آنها استفاده میکنند که این خطاها مسیر سلامت روان فرد را به انحراف برده و آرامش را از او سلب میکند. افرادی که در تعبیر و تفسیرهای خود از خطاهای شناختی بیشتری برخوردار باشند در زندگی روزمره بیشتر دچار مشکل میشوند و حتی احتمال ابتلای آنها به برخی مشکلات روانشناختی ازجمله افسردگی به مراتب افزایش مییابد.
بنابراین برای اینکه به افراد برای مقابله با افسردگی کمک شود، لازم است تا خطاهای شناختی را بشناسند و با آنها مبارزه کنند تا به سمت آرامش بروند.
مهمترین خطاهای شناختی عبارتند از:
ـ ذهنخوانی: پیشبینی کردن منفی: من مطمئنم قبول نمیشم.
ـ فاجعهسازی: اگر آن اتفاق بیفتد، نهایت بدبختی خواهد بود.
ـ برچسب زدن: من دوستداشتنی نیستم، او بیلیاقت است.
ـ نادیده گرفتن نکات مثبت: من عرضه انجام هیچ کاری را ندارم.
ـ فیلتر منفی: هیچ کس مرا دوست ندارد.
ـ تعمیم افراطی: من همیشه شکست میخورم، هرگز کسی مرا درک نمیکند.
ـ مسئولیتگریزی و مقصرسازی: همهاش تقصیر والدینم است.
ـ شخصیسازی و انگ زدن به خود: همه چیز تقصیر من است.
مقایسههای غیرمنصفانه: دیگران بهتر از من امتحان دادهاند.
ـ بایدها و نبایدها.
ـ تفکر همه یا هیچ.
درمان افسردگی، درازمدت است
درمانهای افسردگی بستگی به سطح ابتلای فرد به اختلال دارد. اگر نشانهها شدت نداشته باشد، تنها درمان تدریجی و پیوسته رواندرمانی که حداقل بین ده تا 15 جلسه درمانی به طول میانجامد، کفایت میکند. گرچه در صورت شدت بروز نشانهها، درمان تلفیقی دارویی و خدمات روانشناختی توصیه میشود. البته به غیر از درمانهای دارویی، درمانهای روانشناختی مختلفی چون سیبیتی (درمانشناختی ـ رفتاری)، روانکاوی، گشتالت درمانی (تمرکز درمانی که هدف آن رشد آگاهی و مسئولیتپذیری بیمار است)، معنادرمانی و واقعیتدرمانی میتواند به کار گرفته شود که از این بین درمان سیبیتی سریعتر و کاربردیتر است.
درمان، فقط در دستان توست
موفقیت درمان، بیش از هر چیز به مشارکت و همراهی فرد مبتلا به افسردگی مرتبط است و نباید انتظار هیچ معجزهای از درمانگران را داشت که معجزه واقعی در وجود خود فرد است و یک مشاور خوب میتواند به فرد افسرده کمک کند تا از روش مناسب به تغییر نگرش و شیوه زندگی دست یافته و از بند این بیماری رها شود. گرچه همراهی افرادی که با فرد افسرده در ارتباط نزدیک هستند نیز بسیار موثر است. یکی از راههای مهم به منظور پیشگیری از ابتلا به این بیماری تغییر نگرش، شناسایی و از بین بردن خطاهای شناختی خودمان است. منظور از خطاهای شناختی باورهای غلطی است که برای تفسیر وقایع زندگی از آنها استفاده میکنیم. همچنین پرورش و مسلح شدن ما به مهارتهایی چون تحمل ناکامی، حل مساله، مهارتهای ارتباطی و افزایش خوشبینی و تحمل شرایط سخت در پیشگیری از ابتلا به افسردگی موثر است.
خسرو حمزه / روانشناس