کد خبر: ۳۵۱۱۳۲
تاریخ انتشار: ۱۷:۴۵ - ۲۱ مهر ۱۴۰۳ - 2024October 12
پسر بیماری که زباله‌های بیرون را جمع می‌کرد و به داخل خانه‌شان می‌آورد، وقتی فهمید پدرش با اداره پلیس تماس گرفته قبل از رسیدن پلیس، او را به قتل رساند.

شفاآنلاین:حادثه>ساعت ۱۸:۳۰ عصر چهارشنبه ۱۸ مهر‌ماه، مرد سالخورده‌ای در تهران با اداره پلیس تماس گرفت و درخواست کمک کرد. وی گفت: «پسر ۳۵ ساله‌ام هومن مشکل روحی و روانی دارد و مدتی است ضایعات را از داخل خیابان‌ها جمع می‌کند و به خانه می‌آورد. هر چقدر با او صحبت می‌کنم فایده‌ای ندارد و خانه را تبدیل به زباله‌دانی کرده است و بوی تعفن زباله‌ها، حتی همسایه‌ها را هم آزار می‌دهد. امروز هم موتورسیکلتش را داخل پذیرایی آورده است و وقتی از او خواستم آشغال‌ها و موتورش را از خانه بیرون ببرد، مرا تهدید کرد. الان درخواست کمک دارم و می‌خواهم پسرم را بازداشت کنید.»

گریه‌های قاتل 

به گزارش شفا آنلاین:با تماس مرد سالخورده، تیمی از مأموران کلانتری ستارخان به محل حادثه رفتند، اما هر چقدر در خانه شاکی را زدند کسی در را باز نکرد. از سوی دیگر مأموران دریافتند لحظاتی قبل همسایه‌ها صدای درگیری مرد همسایه و پسرش را شنیده‌اند، اما لحظاتی بعد صدای آن‌ها خاموش شده است؛ بنابراین با توجه به درخواست کمک مرد سالخورده مأموران با دستور قضایی وارد طبقه دوم ساختمان مسکونی و داخل اتاق نشیمن نزدیکی مبل با جسد مرد ۷۵ ساله به نام حمید روبه‌رو شدند. بالای سر جسد پسر جوانی چاقوی خونینی در دست داشت و گریه می‌کرد. مأموران، پسر جوان بازداشت کردند و حادثه قتل را به قاضی محسن اختیاری، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران خبر دادند. پس از اعلام این خبر، بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل حادثه حاضر شدند و تحقیقات خود را آغاز کردند.  

۹ ضربه چاقو 

تیم جنایی وقتی پای در قتلگاه پیرمرد گذاشتند، دریافتند حمید پس از فوت همسرش همراه پسرش هومن زندگی می‌کرده تا اینکه دقایقی قبل در درگیری با او با ۹ ضربه چاقو به قتل می‌رسد. تیم جنایی همچنین با زباله‌های زیادی داخل خانه و موتورسیکلت قاتل روبه‌رو شدند که حکایت از آن داشت درگیری پسر و پدر به خاطر همین زباله‌ها بوده است.

دختر مقتول که پس از حادثه به خانه پدرش رسیده بود به مأموران گفت: «چند سال قبل مادرم فوت کرد و ما را تنها گذاشت. پس از فوت مادرم، هومن افسرده شد، به‌طوری‌که چند باری تحت درمان قرار گرفت و دارو مصرف می‌کرد، اما حالش خوب نشد. مدتی قبل من ازدواج کردم و به خانه شوهرم رفتم. پدرم با هومن زندگی می‌کرد و من هم به آن‌ها سر می‌زدم تا اینکه از یک سال قبل متوجه شدم او زباله جمع می‌کند و به خانه می‌آورد، به همین خاطر همیشه با پدرم درگیری و مشاجره لفظی داشت، اما فکر نمی‌کردم روزی پدرم را به قتل برساند.»

متهم در بازجویی‌ها با اظهار پشیمانی به قتل پدرش اعتراف کرد و در ادامه برای مشخص شدن سلامت روحی و روانی‌اش به دستور بازپرس جنایی به پزشکی قانونی منتقل شد. تحقیقات از متهم ادامه دارد.  

گفتگو با متهم/ داروهایم را نخوردم 

هومن وقتی مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، اشک پهنای صورتش را پوشاند و با گریه گفت کاهش داروهایم را زودتر می‌خوردم و الان در کنار پدرم بودم.  

هومن چه شد که پدرت را به قتل رساندی؟  

هنوز باورم نمی‌شود پدرم را به قتل رسانده باشم. من مشکل اعصاب و روان دارم و روز حادثه داروهایم را نخورده بودم و خیلی عصبانی بودم. پدرم خبر نداشت من داروهایم را مصرف نکرده‌ام و وقتی سر به سرم گذاشت، عصبانی شدم و این اتفاق رخ داد.  

چرا مشکل اعصاب و روان داری؟  

من در دوران کودکی خیلی وابسته به مادرم بودم و همه زندگی‌ام مادرم بود. ۲۵ سال قبل در‌حالی‌که ۱۰ سال داشتم، مادرم را بر اثر بیماری از دست دادم. مرگ مادرم ضربه بدی به من زد، به‌طوری‌که به شدت افسرده شدم. هر چقدر بزرگ‌تر می‌شدم افسردگی و بیماری من هم بیشتر می‌شد. چند باری تحت درمان قرار گرفتم و پزشک هم برایم دارو تجویز کرده بود، اما روز حادثه فراموش کرده بودم داروهایم را بخورم. وقتی پدرم به من گیر داد که چرا زباله‌ها را داخل خانه جمع می‌کنی، عصبانی شدم و او را با چاقو زدم.  

چرا از بیرون ضایعات جمع می‌کردی و به خانه می‌آوردی؟  

خودم هم نمی‌دانم، اما از یک‌سال قبل علاقه زیادی به برخی ضایعات پیدا کردم و همان ضایعات را از داخل خیابان جمع می‌کردم و به خانه می‌آوردم. البته اول داخل اتاق خودم می‌گذاشتم، اما وقتی مقدار آن زیاد شد داخل پذیرایی و قسمت‌های دیگر آپارتمان هم زباله می‌گذاشتم. پدرم می‌گفت بوی تعفن زباله‌ها او را اذیت می‌کند، اما من متوجه نمی‌شدم و به زباله‌ها وابسته شده بودم.  

درباره روز حادثه توضیح بده؟  

روز حادثه من موتورسیکلتم را هم به داخل خانه آورده بودم که پدرم عصبانی شد و با اداره پلیس تماس گرفت. وقتی دیدم او با کمک پلیس می‌خواهد زباله‌ها را از اتاقم به بیرون منتقل کند، عصبانی شدم و به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم و دیگر نفهمیدم چه شد.  

حرف آخر؟  

کاش داروهایم را خورده و خودم را کنترل کرده بودم.

برچسب ها: مرگ ، زباله ، قتل پدر ، پلیس
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: