مفهوم دلزدگی جنسی و بیحوصلگی جنسی هم میتواند یک چالش باشد و هم فرصتی برای گسترش دانش و درک ما از رابطه جنسی. هنگام مشاوره با مراجعینی که با مشکلات HSD [Hypoactive Sexual Desive] روبرو شدهاند، کم حوصلگی جنسی به عنوان دلیل عمده احتمالی در نظر گرفته میگیرم.
کم حوصلگی جنسی اغلب به عنوان یک فاکتور ای که تأثیرگذار در HSD است تشخیص داده میشود، درصورتی که عامل HSD است. شاید ما درمانگران به دنبال تشخیص پیچیدهتری هستیم. بنابراین سعی دارم در این مقاله اصطلاحات کسالت و کسالت جنسی را معنا دهم، و ساختار خستگی جنسی یا دلزدگی جنسی و نقش آن را به عنوان یک عامل که علت HSD است، را تجزیه کنم.
از بین رفتن میل جنسی شایع ترین اختلال عملکرد جنسی به ویژه در زنان است و تشخیص آن و درمان مناسب آن اغلب دشوار است.
تحقیقات زیادی در مورد میل جنسی در حال انجام است، ما میدانیم برخی شرایط ارگانیک و طبیعی، بالینی و روانی، بر میل جنسی تاثیر گذار است. به عنوان مثال: افسردگی، استرس، خستگی، عصبانیت، سوء استفاده جنسی، انتقام، از دست دادن عشق و عدم تعادل هورمونی و... . در واقع لیست کمی طولانی است.
نیمی از مراجعین تشخیص داده میشوند که در میل جنسی مشکل دارد زیرا این که بپذیریم در بدن یک شخص مشکل وجود دارد. یعنی برای ما خیلی آسانتر است، اینکه بپذیریم شخصی تمایل جنسی یا علاقه خود را از دست داده و هیچ احساس نمی کند. بسیاری از مراجعان با شکایت از اینکه تمایل جنسی خود را از دست دادهاند، وارد معالجه می شود.
ممکن است از روشهای مختلفی برای درمان HSD استفاده شود. به عنوان درمانگر در معالجه مراجعین خود، دلایل احتمالی وضعیت ناراحتکننده آنها را بررسی میکنم. البته شاید ما خیلی عمیق به مسئله نگاه میکنیم، شاید دلیل اختلال عملکرد جنسی آنها بسیار پایهای و ساده باشد. آنقدر ساده که شاید تمایل داشته باشیم از آن غافل شویم. یعنی خستگی جنسی. این ساختار ساده انگارانه شامل عناصر اجتماعی و روانی بیشماری است. بنابراین درک بیشتر از ماهیت کسالت، و کسالت جنسی، باعث می شود، یک ابزار تشخیصی قدرتمند در اختیار داشته باشید. شناخت و درک بیشتر از عوامل علت کسالت جنسی، تأثیر آن بر روند درمانی روان جنسی را در عمل افزایش می دهد. یعنی اگر ما با مفهوم کسالت آشنا شویم و آن را درک کنیم خیلی راحت تر میتوانیم مسئله کسالت یا دلزدگی جنسی را بشناسیم و آن را معالجه کنیم.
اگر کسالت را به عنوان ساختاری از مفهوم عمومی خستگی، در نظر بگیریم، ممکن است این مسئله را برای ما بهتر و واضح تر کند.
ویژگیهایی که خستگی را مشخص میکند و دلایلی که این حالت روحی را به ما القا میکند، باعث رنج ما میشود. یعنی احساس ناخوشایندی به ما دست میدهد. احساسی که به هیچ جایی نمی رسد که هر کاری که اکنون انجام میدهیم هزار بار قبلاً انجام دادهایم. اگرچه ما کسالت را ((هیچ کاری برای انجام دادن)) معنی می کنیم. ولی این تصویر بسیار ساده است و بسیار اشتباه.
توضیح درست و دقیق این است: هیچ یک از کارهایی که شخص قادر به انجام آن است، آنطور که مورد پسند اوست، انجام نشود. با چنین طرز فکری، آن فرد احتمالاً ناراضی و نا امید خواهد بود. به نظر میرسد، برخی از افراد به راحتی خسته می شوند و به طور مداوم به دنبال ماجرای جدید هستند. چه به طور کلی و چه به طور جنسی. باید بدانیم برخی افراد مستعد کسالت هستند و برخی دیگر بدون هیچ گرایشی به خستگی در هر فعالیتی هیجانزده می شوند.
تام کنونز میگوید: ((ما با وجود زندگی در دورههای قابل توجهی خسته شدهایم.)) در یک نظرسنجی مشخص شد،همواره انسان ها با رونق کسالت روبهرو هستند. یعنی در هر سال نسبت به سال قبل تعداد بیشتری از افراد احساس کسالت داشتهاند.
مسئله جالب اینجاست، همانند یک فرد معتاد که برای به دست آوردن همان حال خوب، هر سری دوز مواد را بیشتر می کند، ما نیز تحمل حوادث شگفتانگیز را داریم.
فرهنگ رسانه محور ما که به طور مداوم و آنی ما را در معرض انواع حوادث قرار میدهد، دارای یک حساسیت زدایی تدریجی است که به نوبه خود حالت خستگی عمومی و جنسی را ایجاد می کند. موارد دیگری مثل معرض حوادث قرار گرفتن ممکن است، انتظارات غیر معقولی از رفتار خود و افراد نزدیکمان در ما ایجاد کند که این امر باعث می شود، رفتارهایی مثل رفتار جنسی که قبلاً بدون استرس تجربه میشده، خسته کننده شود. کسالت ممکن است یک صفت منفی در شخصیت باشد. مانند: کمبود خلاقیت یا کمبود انگیزه.
بیحوصلگی بهانهای است که مسئولیت را از ما سلب میکند. تا پیامد رفتار خود را نپذیریم. میدانیم که رابطه جنسی برای شروع نیاز به تحریک دارد. درصورتی که کسالت صرفاً انجام یک کار است صرف نظر از وقت و هزینه. البته کسالت برای برخی از افراد پایه بالینی دارد.
اختلالات پزشکی و روان شناختی از جمله: اختلالات شخصیت، هذیان، بی علاقگی، سندروم خستگی مزمن و... از جمله بسیاری از بیماریهای رفتاری است که همواره با بی حوصلگی و بی حالی همراه است. بنابراین در چنین مواردی تشخیص و درمان فراتر از توان مشاور جنسی است. پس به طور خلاصه میتوان مفهوم دلزدگی را به عنوان عنصر اساسی برای دلزدگی جنسی بپذیریم. بیحوصلگی یا دلزدگی جنسی ممکن است به این صورت نیز تلقی شود: یک حالت ذهنی، ناشی از تجربه های ناپسند. این مفهوم با تحقیقی که نشان می دهد افراد قادر به تشخیص انزجار از کسالت هستند، سازگار است(هیل وپرکینز (1985))
شرایط پزشکی به کنار، بسیاری از آمریکایی ها گزارش کردهاند که نسبت به رابطه جنسی بی حوصله هستند. هیچ لذتی نمی گیرند. هیچ علاقهای به انجام آن ندارند. ارگاسم وجود ندارد و یا حتی رابطه جسمی صدمه میزند. به احتمال زیاد مفهوم این جملات را در مجموعهای از عوامل اقتصادی اجتماعی و تاثیرات فرهنگی نهفته است. شاید بیشتر بزرگسالان نارضایتی عمومی جنسی را در زندگی خود تجربه کنند و دلیل آن تعارض بین ترس جنسی ناشی از اجتماع و احساس گناه و شرم با احساس انرژی جنسی است که فرد واقعا احساس میکند. کسانی هستند که به ما میگویند، بدنمان مبتذل است و پاکی در انکار لذت های زمینی است. عشق واقعی معنوی است و رابطه جنسی غیر فرزندآوری کثیف است. افرادی که رابطه جنسی آنها با چنین دستوراتی اداره می شود، خواسته های جنسی خود را سرکوب می کنند. این افراد ممکن است زندگی ناامید کنندهای داشته باشند و اگر احتمالا تسلیم خواسته های خود شوند، در این صورت یک عمر با احساس گناه زندگی خواهند کرد.
با وجود این همه پیام های گیج کننده در مورد رابطه جنسی، آیا هنوز باید فکر کنیم چرا مردم از آن لذت نمی برند؟!
دلزدگی جنسی ممکن است ریشه این مسئله باشد که چرا بسیاری از مردان و زنان رابطه خارج از ازدواج را انتخاب میکنند و چرا بسیاری از افراد زندگی مخفی دارند. مانند: بازدید از فروشگاه های پرنو بیوگرافی، وبسایتها و زنان خیابانی. در این زمینه اظهار شده شرکای زناشویی در درجه اول خسته می شوند زیرا آنها مهارت های خود را برای ایجاد تحریک جدید از دست دادهاند یا خسته شده اند. یافته های محققان نشان می دهد افراد دارای حوصله جنسی هستند که این حوصله جنسی درجات مختلفی دارد. مانند: افسردگی جنسی و نارضایتی جنسی.
باید بدانیم رابطه منفی بین کسالت جنسی و رضایت از زندگی وجود دارد. افرادی که تجربهای کسالتجنسی را دارند، تمایل دارند به فعالیتهای بپردازند که هدف از آنها افزایش سطح تحریک جنسی است که این امر را یا از طریق تجسم جنسی یا تجارب جنسی بدست می آورند. آنها به روابطی که با یکنواختی جنسی همراه است، واکنش منفی نشان میدهند. افرادی که از حوصله جنسی کمتری برخوردارند، نسبت به روابط بدون تعهد، نگرش آزادانهتری دارند. جالب است بدانیم کم حوصلگی جنسی ارتباط مستقیم با عزت نفس در خصوص مسائل جنسی، هیجان و ماجراجویی دارند.
همچنین باید بدانیم دلزدگی مربوط به سن نیست.
تجربه و تحقیقات نشان می دهد که اکثر زنان و مردان در روابط زوجین که دچار اختلال عملکرد جنسی هستند با علائمی روبرو هستند که مشخصاً مربوط به بی حوصلگی جنسی است. این افراد در مورد خواسته ها، نیازها و تخیلات جنسی خود با همسر یا شریک جنسی خود ارتباط برقرار نمی کنند. به عنوان درمانگرهای روان جنسی، چه کاری می توانیم برای کمک به مراجعان خود انجام دهیم!؟
روشهای بی شماری برای ابراز عشق و صمیمیت وجود دارد، تصمیم گیری مراجعان برای ایجاد یک زندگی جنسی هیجان انگیزتر اولین قدم است. استفاده از تخیلات آنها مرحله دوم. درمانگران باید مراجعین را به گفتگو با یکدیگر تشویق کنند.
کسانی که در خصوص روابط جنسی خود دچار دلزدگی یا بی حوصلگی جنسی شده اند باید ایده های جدید را به اشتراک بگذارند. مثل: موقعیت های جدید، تکنیک هایی برای بازی کردن، ایجاد فضای رمانتیکتر و .... همچنین همواره باید در مورد علاقه ها و دوست داشتن ها و نداشتن ها امیدها و انتظاراتشان با یکدیگر صحبت کنند. و ایده ((هرگز نمی دانید تا وقتی که تلاش نکنید))را جدی بگیرند. مراجعین همواره از جملاتی مثل: مشکل من این است که از نظر جنسی خسته شده ام. استفاده می کنند.
همه این جملات حالاتی را توصیف می کند که به طور مستقیم با دلزدگی جنسی و بی حوصلگی جنسی سر و کار دارد. برای زوجین دشوار است که به یکدیگر بگویند از رابطه جنسی خود خسته شدهاند. زیرا تصور میکنند، گفتن این موضوع حاکی از این است که از همسر خود دلزده شده اند. یعنی کل را زیر سوال میبرند در حالی که مسئله آنها بسیار ساده است و تصور میکنند ظاهراً دلزدگی، یک مشکل غیر قابل حل و غیر قابل جبران است. بنابراین خیلی راحتتر است که مسئولیت و مقصر اصلیHSD را مواردی آسان تر و ملموس تر مثل: محدودیتهای زمانی برای داشتن رابطه، خستگی عمومی و مشکلات آلت تناسلی بدانند. ممکن است برای این زوجین این سوال پیش بیاید که چرا میل جنسی از بین رفته؟ و موارد ثانویه را مقصر بداند. برای روان درمانگر این مسئله وجود دارد که چگونه از طریق خصوصیات رفتاری مراجعین دلزدگی جنسی آنها را شناسایی کند، و چگونه این فرضیه را برای مراجعان نیز بیان کند.
اخیراً با مراجعی کار کردم که خانم تمایلات خود را برای رابطه جنسی با شریک جنسی خود از دست داده بود و می ترسید احساسات خود را نیز از دست داده باشد. در جلسه اول مشخص شد، دانش و کیفیت و همچنین تعداد روابط جنسی آنها بسیار کم است. اما آنها یک رابطه جنسی تکراری را تحمل کردند که منجر به ترک رابطه جنسی شده. کسالتجنسی ضمنی بود، یعنی در جلسات اولیه به طور آشکار مشخص نبود. در جلسات بعدی آنها مهارت های اساسی ارتباط را فرا گرفتند. یعنی صداقت و اعتماد و صراحت کامل. سپس با توجه به دانش و تجربه کسب شده و با اجازه دادن به خود برای کشف جنسیت خود به طور آشکار، در یک محیط محرمانه و بدون ترس، و با آرامش و عاشقانه و بدون گناه، با خوشحالی و بدون شرم، توانستند جنبههای جدایی ناپذیر انسانیت خود را جشن بگیرند. آنها توانایی خود را در دادن و دریافت لذت جنسی با پرورش عشق و شهوت و همچنین احساس عمیق دوست داشتن تکامل دادند. بنابراین یکنواختی شکسته شد.
از تحقیقی که انجام داده ام، مشهود است که موضوع کسالت جنسی مورد توجه کسانی است که در اتاق خواب خمیازه میکشند. محققان معتقدند که اختلال عملکرد جنسی به یک تهدید عمومی نسبت اپیدمی تبدیل شده است. آنها می گویند، یک سوم از کل جمعیت بزرگسالان تحت تأثیر این بیماری مرموز قرار گرفته اند و این تعداد بسیار نزدیک به میزان طلاق است که سرسختانه حدود 50 درصد از جمعیت را نشان می دهد. این یافته های تلخ محققانی است که اخیراً درباره زندگی جنسی ما کشف کرده اند. آیا این یک تصادف است؟
نظریه های زیادی در مورد علل دلزدگی جنسی وجود دارد و به نظر من یکی از بزرگترین علل نگرش این است که جامعه به ما تحمیل می کند، البته نگرش با گذشت زمان تغییر می کند. روند فعلی، بزرگسالان را به تحریک ذهن کودکان ترغیب می کند. اما توجه زیادی به تشویق آنها برای دانستن نحوه سرگرمی یا تحریک تخیلات خود ندارد.
برخلاف نگرش های مدرن، نگرش هایی که قبل از دهه شصت، به ویژه به زنان آموزش داده می شد، این بود که رابطه جنسی تحمل شود تا اینکه از آن لذت ببرید. این باور تلقین گرایانه از پیشینیان ما اغلب در افراد احساس گناه، شرم، ترس، کینه و در نهایت یک رابطه جنسی فاجعه بار ایجاد می کند. از آنجا که "IT" هرگز در مورد آن صحبت نشده بود ، مشکلات سرکوب می شدند ، دستیابی به آن تقریباً غیرممکن بود.
شاید وقت آن رسیده است که نگاهی جدی به بهبود زندگی جنسی خود بیندازیم. بنابراین ، درمانگر و به طور کلی افراد ، برای مقابله با این معضلی که به نظر می رسد ما را درگیر خود کرده است ، باید تمام تلاش خود را برای به اشتراک گذاشتن منابع بکارگیرند. شروع زندگی جنسی خود به معنای تغییر الگوها و ایده های قدیمی است و مانند هر تغییر اساسی در زندگی ، در ابتدا می تواند دلهره آور باشد.
احساس می کنم اجتناب ، انکار و سرکوب آرزوهای جنسی و فرصت های جستجوی
جنسی مانعی در رشد شخصی و عاطفی ما شده و روند تکامل معنوی ما را مهار می
کند. از طریق راهنمایی در درمان و با تشویق مراجع هایمان برای سرگرمی در
ماجراهای جنسی ، با عشق ، ارتباطات ، بازیگوشی و اشتیاق ، می توانیم به
مراجعان خود کمک کنیم تا گرانبها ترین تجربه انسانی را تجربه کنند./سلامت نیوز