چرا گاهی صحبت حتی بر سر مسالهای جزئی شکل مشاجره به خود میگیرد؟
در هر جمع انسانی و از جمله خانواده، امکان ایجاد بحث و مشاجره با شدت و
ضعفهای مختلف وجود دارد که مجموعهای از رفتارهای مختلف، از جمله پچپچ
بین دو نفر، بحث، دادزدن، ناسزاگویی، فریادهای بلندی که همسایهها
میشنوند و در نهایت کتککاری، شکستن اشیاء و خشونت فیزیکی است. موضوع
این مشاجرهها میتواند از کوچکترین تا بزرگترین مسایل را شامل شود؛
برآورده نشدن انتظاراتی مانند نوبت و برعهدهگرفتن انجام امور منزل و
مسوولیتها، چگونگی استفاده از امکاناتی مانند تلویزیون، اتاق، دستشویی
و... از سوی دیگر، زن و مردی که با هم یک خانواده را تشکیل میدهند، دو جنس
متفاوتند با مجموعهای از ویژگیهای متفاوت.
علاوه بر این، هرکدام از آنها فرهنگ، خانواده، تاریخچه و مجموعه تجربههای
متفاوتی دارند. پس کاملا طبیعی است که انتظارها و سلیقههای مختلفی داشته
باشند. همین تفاوتها باعث اختلافنظر میشود و اختلافنظر هم میتواند
باعث بروز بحث و مشاجره شود.
پس چرا برخی زوجها رابطه آرامتری دارند و کمتر با هم بحث میکنند؟
برای رسیدن به پاسخ این سوال، بهتر است مقایسهای بین دو گروه خانوادههای
«پرمشاجره» و «آرام» انجام دهیم. با نگاهی عمیقتر به این دو گروه خانواده،
میبینید آنچه باعث بحث بین زن و شوهر میشود، تفاوتهای بین فردی نیست
بلکه شیوهای است که برای حل اختلافاتشان از آن استفاده میکنند. در واقع
مشاجره نوعی روش گفتوگوست؛ گفتوگویی بینتیجه و حتی با پیامد منفی؛
بنابراین مهمترین دلیل در بروز مشاجره، شکل و نحوه گفتوگوی اعضا است که
در دو گروه متفاوت است.
به این تفاوتهای شکل و نحوه گفتوگو اشاره میکنید؟
اولین نکته در مورد چگونگی شروع گفتوگو است. اعضای خانوادههای پرمشاجره،
درباره اختلافشان صحبت نمیکنند و زمانی لب به شکایت میگشایند که جانشان
به لب رسیده و به لحاظ احساسی در اوج ناراحتی باشند. پس بدیهی است که
گفتوگویشان با خشونت و سرزنش آغاز شود. این حالت احساسی به طرف مقابل
سرایت و نوعی جو ستیز و مبارزهطلبی را ایجاد میکند اما حتی اگر در جنگ
بین دو کشور، برندهای وجود داشته باشد، در جنگ بین دو عضو خانواده هیچ
برندهای وجود ندارد و بیشک هر دو بازنده هستند و به هدف خود (حل اختلاف)
نمیرسند. بدیهی است وقتی همسران در حالی گفتوگو را شروع میکنند که
درگیر احساسات منفی مانند خشم و تنفر هستند، به لحاظ احساسی توان اداره و
هدایت بحث را ندارند و به نتیجه دلخواه هم نمیرسند.
نوع دیدگاه افراد هم در حل مساله تاثیرگذار است؟
بله، در یک گفتوگوی اصولی برای حل مشکلات، باید نگاه افراد به مشکلات مشخص
شود. در واقع نوع نگاه افراد به مشکلات دوگونه است؛ مسالهمدار و
راهحلمدار. به عبارت سادهتر، هر کدام از ما پیرامون خود کسانی را
میشناسیم که در مواجهه با مشکلات، فورا میگویند: «خب، به هر حال مشکلی
برایمان پیش آمده... حالا باید با این مشکل چه کنیم؟» چنین افرادی نگاه
راهحلمدار دارند ولی افراد مسالهمدار دائم از مشکلاتشان شکایت و دیگران
را سرزنش میکنند. آنها به دنبال علت بروز مشکل و مقصر هستند و وقت و
انگیزهای برای پرداختن به راهحل ندارند. در مقابل، افراد راهحل مدار،
فقط در حد لازم به مساله و علت آن میپردازند و بیشتر وقت خود را صرف یافتن
راهحلی مناسب میکنند. در خانوادههای پرمشاجره، افراد عمدتا
مسالهمدارند، نه راهحل مدار.
گاهی حین مشاجره یکی از طرفین یا حتی هر دو، بحثهای گذشته را به میان میکشند. چرا؟