تحقیقات بیشتر نشان داد این بیماران با وجود گرایش جنسی و عاطفی به جنس موافق و گرایش نداشتن جنسی و عاطفی به جنس مخالف با همجنسگرایان تفاوتهای عمدهای دارند، مشکل اصلی تراجنسها، جنسیت متضاد آنهاست.
شفا آنلاین>سلامت>از دیرباز همواره در سطح جامعه با افرادی روبهرو میشدیم که مشکلات جنسیتی
داشتند. در چند سال اخیر، برخلاف گذشته که با افراد «تراجنس» و عمل تغییر
جنسیتی برخورد تهاجمی میشد و افراد طرد یا تمسخر میشدند، برخورد مردم با
افرادی که اصطلاحا ترنس اما در اصل «تراجنس» هستند، بسیار بهتر شده و از
آنها در جامعه حمایت میشود، چراکه در بسیاری از موارد، جراحی آخرین راه
علاج آنهاست. هرچند مشکلات اجتماعیشان، پیش و پس از عمل فرق چندانی
نمیکند، اما اغلب آنها به این کار اصرار دارند، چون در این صورت خیالشان
راحتتر است و تکلیف خود را میدانند. اختلال در هویت جنسی که به اختصار GD ،gender Dysphoria نامیده میشود، تا اوایل قرن بیستم از لحاظ علمی تعریف
نشده بود.
به گزارش شفا آنلاین:تحقیقات بیشتر نشان داد این بیماران با وجود گرایش جنسی و عاطفی
به جنس موافق و گرایش نداشتن جنسی و عاطفی به جنس مخالف با همجنسگرایان
تفاوتهای عمدهای دارند، مشکل اصلی تراجنسها، جنسیت متضاد آنهاست. این
تفاوت محققان را بر آن داشت تا تحقیقات گستردهای درباره منشاء این بیماری
انجام دهند. امام خمینی در سال ۱۳۶۳ با صدور فتوایی، عمل تغییر جنسیت را
مجاز اعلام کرد. حال براساس آمار رسمی سالانه نزدیک به هشتاد نفر با مجوز
پزشکیقانونی در کشور با انجام عمل جراحی
تغییر جنسیت میدهند. افرادی که
دچار ابهام هویت جنسی هستند، با درخواست انجام عمل جراحی از دادگاه، پرونده
آنها بررسی میشود و با ارجاع پرونده به پزشکیقانونی تحت عمل جراحی قرار
میگیرند. در این باره با دکتر «شهریار کهنزاد» که دارای بورد تخصصی در جراحی کلیه و مجاری، تخصص ویژه در
اورولوژی و تغییردهنده جنسیتها درباره تغییر جنسیت و بیماران تراجنس
گفتوگو کردیم.
آقای دکتر، ملال و آَشفتگی به چه معنی است و تمام افرادی که احساس گرفتاری در برزخ تن دارند، باید جراحی شوند؟
ابتدای امر باید بدانید من از سال ۱۹۹۸ که به ایران بازگشتم به یکباره
درگیر درمان افرادی شدم که گرفتار در برزخ تن خود بودند. در این خصوص کتاب و
مقالههای زیادی هم نوشتم. اینگونه افراد دچار یک نوع ملال و آشفتگی در
هویت جنسیت خود هستند. هویت جنسی سبب ادراک آن بودنی است که گفتم تجربه
میکنیم. وقتی وارد این دنیا میشویم بودن را با خود آوردهایم، اما عمدتا
در زمان بلوغ جنسی است که متوجه میشویم چه تصویری از خویش از نظر جنسی به
درستی داریم. شاید در این ۳۰ سال و اندی که درگیر این فضا هستم این را درک
کردهام، که ما یک تصویر از خویش داریم که به آن body self image (تصویر
خود از بدن) میگویند. هر فردی زمانی که چشمان خود را میبندد تصویری از
خود را میبیند. مشکل این گروه در نحوه تکوین و موجودیت این تصویر است. این
گروه از بیماران بین آن چیزی که در آینه میبینند با آنچه در تصویر ذهنی
از بدن خود سراغ گرفتهاند، تعارض آشکاری دارد. این تعارض متزاحم کمکم به
بیزاریجوییهای وخیم منتهی میشود. این گروه از افراد یک آشفتگی و ملال
دردآوری را در آن چیزی که از خویش میشناسند در قیاس با آن چیزی که اجتماع
از آنها سراغ میگیرد یا در تصاویر بیرونی که خودشان را میبینند، جستوجو
میکنند. در سالهای اخیر در این مورد دو طبقهبندی وجود دارد؛ آن چیزی که
در این طبقهبندی پیداست این است که حتما باید این تعارض در استفهام از
خویش منجر به پریشانی و ملال در جنسیت باشد. اگر غیر از این باشد از نظر
پزشکی آنها جزو گروه عدم انطباقهای جنسیتی قرار میگیرند. تقسیمبندی
افراد مهم است، زیرا گروه عدم انطباقهای جنسیتی الزاما نیازمند جراحی
نیستند، بلکه تنها گروهی که دچار ملال و آشفتگی از خویش هستند باید
کاندیدای جراحی شوند و طبیعتا اعمال جراحی برای این افراد یک الزام است.
اگر به جراحی تن ندهند یا از سر خطا انجام ندهند، همانهایی میشوند که
نهتنها معضلی از اجتماع را حل نمیکنند، بلکه به یک آسیب اجتماعی تبدیل
میشوند. پس این طبقهبندی به خصوص در پروسه غربالگریهای نوین حائز اهمیت
است. در همین طبقهبندی هر انسانی در بدو تولد یا مذکر است یا مونث. حال
برخی افراد در دوران طفولیت رفتارهای متعارض با جنسیت خود بروز میدهند؛
یعنی پدر و مادرها در همان لحظههای ابتدایی متوجه میشوند که بهطور مثال
پسر ۷ سالهشان، مانند برادر بزرگتر خود با اسباببازیهای به اصطلاح
پسرانه بازی نمیکند یا تمایلی به پوشیدن لباسهای او ندارد. این افراد
دچار علائم زودرس هستند، اما گروهی در مقابل آنها هستند که به صورت دیررس
این تعارضات را بروز میدهند. یعنی در کودکی تمام این علامتها در حد بسیار
خفیفی بوده است یا اساسا وجود نداشته ولی بالاخره در دوره بلوغشان امکان و
مجال بروز پیدا میکنند. اتفاقا شناسایی آن حائز اهمیت زیادی است؛ به ویژه
آنجا که تمایلات جنسی نمایان میشوند، در اثر این تعارض دچار افسردگی شده و
همه آن چیزهایی که به عنوان پیامدهای این ماجرا و معضل میشناسند،
میشوند. بدانیم که تمایل جنسی مقولهای کاملا جدای از هویت جنسیتی است.
اگر خطا در جراحی و شناسایی فرد رخ بدهد، چه پیامدهایی دارد؟
مقدم به هر چیز، باید بگویم که مسوولیت چنین خطایی بر گرده همه افراد درگیر
و مسوول در فرآیند «بیماریابی» از جمله جراحی است که در پایان این خط چاقو
بر بدن آن دردمند میگذارد و به اصطلاح او را جراحی که نه قصابی میکند.
متاسفانه اگر خطایی در شناسایی هویت فرد شود و آنها را به درستی نشناسیم و
در نهایت به غلط جراحی شوند، فرد را به سوی نابودی و بدبختی سوق خواهیم
داد. چهبسا بعضا در تجربه بالینی خود مشاهده کردم که تمایل گروهی اجتماع و
شماری از خانوادههای درگیر با این موضوع به پزشکان اصرار میکنند تا
تغییر جنسیت فرزندان خود به سرعت انجام شود. این در حالی است که اصرار به
این رفتار غیرآکادمیک نهتنها معضلی را از فرد، خانواده و اجتماع حل
نمیکند، بلکه به تراز مشکلات او میافزاید. بنابراین در این باره باید دقت
و وسواس زیادی به خرج داد تا جراحی و درمان به خطا نرود، چراکه اگر
حساسیتها به درستی در نظر گرفته نشوند، نهتنها بیمار راحت نمیشود، بلکه
دردسر بزرگتری برای او و خانوادهاش ایجاد میشود.
چه اتفاقی میافتد وقتی فرد اولین تصویر از خودش را نمیپذیرد؟
هنوز دلیل قطعی این موضوع را نمیدانیم، زیرا درباره تراجنسها (آشفتگیهای
جنسیتی) هنوز ندانستهها زیاد است. این بیماری ترکیبی از موارد زیستی،
ژنتیکی، فرهنگی و ناشناختههای پرشمار است. من بیش از ۳۰۰ زن را در ایران
به مرد تبدیل کردهام. این شمار با افزودن شمار مردانی که به جنسیت مونث
اصلی خود برگشتهاند از این هم افزونتر میشود. به اعتقاد من آشفتگی
جنسیتی، شکل خاصی از همان تعارض بدشکلی بدن است. به عقیده من و نتیجهای از
تجربه سهدههام، اختلال هویت جنسی تظاهر انتهایی ایراد در چنین تصویرسازی
خطاکارانه از خود خویش است. اگر من چشمم را ببندم و تصویر شهریار کهنزاد
را ببینم، در صورتی که این تصویر به درجهای با آنچه واقعیت قطعی از
مختصات من است، باشد، ایرادی در تصویرسازی از خویش وجود دارد. این نکته
لازم است که این اختلال همیشه مشکلساز نیست! برای نمونه اگر تصویری که فرد
از خود واقعی دارد، تنها به میزان ناچیز و معقولی متفاوت ولی پیشرفته شده
و مطلوبتر باشد، از قضا مفید واقع شده و فرد را معتمد بهنفستر میکند؛
در شرایطی معکوس یعنی در آن گروه که همواره تصویری فروتر از خود سراغ
میکنند درجه اعتمادبهنفس افت میکند. ظهور و بروز حداکثری این تفاوت در
پایان طیف ابتلا به اختلال هویت جنسی میانجامد. البته باید دانست که مساله
جنسیت به اندازه رمز ریاضی «دو» در هستی پیچیده است به همین دلیل است که
با تمام سعیهایی که شده هنوز تعریف درستی از جنسیت وجود ندارد. به دلیل
اینکه از «دو» تعریف درستی نداریم، اما به نظرم حضرت مولانا تعریف جالبی از
«من» داده است: «مَن اگر با مَن نباشم میشَوَم تنهاترین، کیست با مَن گر
شَوَم مَن باشد از مَن ماترین؛ مَن نمیدانم کیام مَن، لیک یک مَن در مَن
است، آن که تکلیف مَنَش با مَن مَن مَن، روشن است…» به نظر من لابهلای این
سطور این مثنوی طویل میتوان از من یک تعریف فهمیدنیتری داشت.
آقای دکتر! آماری هم درخصوص میزان تغییر جنسیت در افراد وجود دارد؟
بله، قطعا آماری در این خصوص وجود دارد. یک در دوازدههزار انسان در یک
نگاه کلی میتوانند به سادگی مبتلا به «ایامایبی» (AMAB.Assigned Male
At Birth) باشند. در مقابل آنهایی که «ایافایبی» هستند چیزی حدود یک
در سی هزار هستند. البته این شیوع کمی به همدیگر نزدیک شدند، زیرا شرایط
اجتماعی به سمتی سوق پیدا کرده که سخن درخصوص این ماجرا تسهیل شده است، اما
در ۲۵ سال پیش تصور اینکه یک مرد به زن تبدیل شود، پذیراتر بود، ولی در
حال حاضر تقریبا کسانی که زن هستند و خواهان تغییر جنسیت به مرد، افزایش
یافته است. بنابراین به نظرم بالاخره بعد از فهم و ادراکی که در سطح جهانی
اجتماع پیش آمده این آمار خیلی نزدیکتر میشود.
چالشهای شما در این راه چه بوده؟
چالشهای قانونی در ایران نداشتم، زیرا برخلاف تصورات این نوع جراحی در
ایران به صورت کاملتری با پشتوانه پزشکیقانونی انجام میشود، زیرا فرد
وقتی از اتاق جراحی بیرون میآید، علاوهبر تغییر جنسیت ظاهری، تمام مدارک
هویتی او نیز براساس قانون تغییر میکند. با این حال افرادی که ابتدا به من
مراجعه میکنند، بعد از بررسیهای لازم به کمیسیون پزشکی جهت تایید تغییر
جنسیت ارجاع داده میشوند. سپس فرد به دادگاه جهت اخذ مجوز رسمی و طی کردن
مراحل قانونی برای انجام جراحی تغییر جنسیت ارجاع داده میشود. در این مسیر
برای من مشکلی وجود نداشته است، اما از لحاظ بصیرت جامعه مشکلات زیادی
بوده است. در سالهایی که در ایران کار کردهام دو نمونه از افرادی را
میشناسم که در بهترین شرایطی که داشتند زندگی خود را رها کردند تا خود
خویش را پیدا کنند. درباره چنین شخصیتهایی هم برای من جای تعجب ندارد.
تعجب آن زمانی است که پیشفرضهای درستی در ذهن شنوندگان این اخبار وجود
ندارد. فردی که هویت جنسی مخدوش داشته باشد اگر بهترین خلبان دنیا هم باشد
مسافران او در خطر هستند. به همین دلیل است که از ابتدای فعالیت خود تاکنون
گفتهام مشکل درمان تراجنسیتی، ابعاد خانوادگی، اجتماعی و جهانی دارد.
جامعهای که هویت جنسی آن معیوب باشد نمیتواند سالم باشد، بنابراین باید
در جهت اصلاح باشیم؛ اصلاح بیماری و همچنین اصلاح جامعه در مواجهه با چنین
مواردی. چرا باید این بیماران پس از گذران یکی از پردغدغهترین دورههای
تشخیصی و درمانی با دردسر تغییر محل زندگی، محیط کار و معضلهای مشابه
همچنان درگیر باشند؟ به طور مثال بیماری داشتم که بعد از جراحی، در واگن
قطاری که به سوی خانه میرفت مورد حمله همقطاریهایش قرار میگیرد. اینکه
پیش از تمام این موارد جامعه دچار بصیرت شود، خیلی مهم است. به دلیل اینکه
جامعه ما به نوعی مردسالارانه است، زنان ما تمایل یا آرزوی درونی به مرد
بودن دارند. این معضل از درون خانواده شروع و به جامعه ختم میشود. به همین
دلیل بیماران زنی که برای تغییر جنسیت به من مراجعه میکنند بیشتر از
مردان هستند، این در حالی است که این افراد نباید جراحی شوند. این زنان
تنها یک آرزو دارند که حاظر هستند خود را برای آن قربانی کنند. آنها
ناخواسته و کاملا کورکورانه خود را از یک چاله به یک چاه بسیار عمیق
میاندازند. کتابی درخصوص تجربیات شخصیام به نام «برزخ تن» نوشتهام.
در کتاب شما به چند نمونه خاص اشاره شده است، یک مورد زن و مردی بودهاند که هر دو تغییر جنسیت دادهاند.
در دورهای خانمی به من مراجعه میکرد و میخواست تبدیل شود. زمانی که در
حال انجام کارهای او بودم متوجه شدم همسر همین خانم هم بیمار من است و
میخواهد ترمیم شود. آنها دو بچه ۳ و ۵ ساله داشتند. حدود ۸ سال بود که
ازدواج کرده بودند. این ماجرا مربوط به حدود ۱۷ سال پیش است. جالب است
بدانید هر دو طرف مقابل نیز از قضیه مطلع بودند. اتفاقا افراد تحصیلکردهای
بودند و نسبت فامیلی نزدیک داشتند. در واقع دو تراجنس بودند که تحت
فشارهای خانوادگی با هم ازدواج کرده بودند. این دو در ابتدای پروسه ترمیم
با هم به من مراجعه نمیکردند، اما بعدها با هم آمدند و چند سال پس از عمل
آنها را در جلسهای به همراه فرزندانشان دیدم. در این مورد خاص هر دو
آگاهانه به واقعیتها واقف بوده و مجوز گرفته بودند. فقط در اولین جلسه به
من نگفتند که با هم نسبت دارند وگرنه هر دو از ماجرای همدیگر مطلع بودند.
چه چیزی در تغییر جنسیت حائزاهمیت است؟
به نظرم فارغ از جراحی و تشخیص به موقع افراد، آگاهی و بصیرت جامعه درخصوص
این موضوع بسیار مهمتر است. رسالت انسانها بر زمین آگاهی یافتن و آگاه
کردن است، بنابراین افزایش سطح آگاهی جامعه درخصوص برخورد با اینگونه
افراد در ادامه زندگی اجتماعی آنها نقش بسزایی دارد، زیرا هر چقدر جراحی با
وسواس و دقت انجام شود، اما جامعه فرد را نپذیرد، مشکل جدیدی برای او
ایجاد میکند. زمانی که فرد از اتاق عمل بیرون میآید، همکلاسی، همکار یا
همسایه ما میشود، بنابراین جامعه باید ادراک و بصیرتی به دست بیاورد تا در
مواجهه با این افراد به درستی برخورد کند. فرض کنید این افراد پس از
گذراندن یک جراحی خیلی سخت و دشوار با مشکلات اقتصادی زیاد تازه پشت خطی
برای مسابقه قرار میگیرند که تقریبا شش دور از دیگران که از قضا گاهی سخت
نامهربان نیز هستند عقب نگه داشته شدهاند. حال اگر آن بصیرت در جامعه وجود
نداشته باشد، همگان به او پشت پا میزنند و طبیعتا آن عمل دیگر فایدهای
ندارد.
آمار خودکشی در این افراد زیاد است؟
متاسفانه بزرگترین آمار خودکشی در گروهی است که زن هستند و تمایل به تغییر
جنسیت دارند. آنها وقتی با زنانهترین احساسات خود روبهرو میشوند، دچار
افسردگی حاد شده و در انتها اقدام به خودکشی میکنند. از طرفی بسیاری از
خانوادهها، نسبت به فرد مبتلا به این بیماری رفتار مناسبی ندارند و اغلب
آنها را طرد میکنند یا مورد آزار و اذیت قرار میدهند. اگر بیمار از لحاظ
روحی آماده عمل جراحی نباشد در صورت انجام این عمل، پیامدهای بدی در
انتظارش خواهد بود. برخی از این افراد پس از انجام عمل جراحی احساس پشیمانی
میکنند، نه به دلیل جراحی، که منبعث از اغتشاشهای روانکاه پیرامونی،
خودکشی را تنها راه پیشرو مییابند. هر خطایی در این مسیر پیش بیاید مقصرش
پروسه درمانی است، به همین دلیل در این موضوع با وسواس و دقت زیادی پیش
میروم.
سخن آخر
به نظرم آسانترین، مفیدترین و بهترین موضع برای هر انسانی «آدم بودن» است.
همه باید آدم باشیم، تا با همنوعان خود فارغ از جنسیت به درستی برخورد
کنیم. اگر اینگونه برخورد شود، طبیعتا بزرگترین کمک به فرد بیمار را
جامعه با پذیرشاش انجام میدهد. به نظرم همگان باید بصیرت معطوف و
مسوولانه داشته باشند. افراد باید هم مسوولیتپذیر باشند و هم عاطفه به خرج
دهند. انسانها در طول مسیر زندگی باید هم بتابند و هم تابیده شوند. / جهان صنعت