دکتر کوین گارنی پس از اینکه چند اختلال روانی را به گاسکوئین نسبت داد، توصیه کرد او برای درمان خودش وقت بگذارد. لابهلای افاضات دکتر گارنی هم صحنهها و صحبتهایی از زبان برخی همتیمیهای گاسکوئین پخش شد تا تشخیصهایش را تایید کند.
عجیب نیست که گاردین نوشت: «بازخوانی این ماجرا از منظر اخلاق پزشکی، تکاندهنده است.» اگر گاسکوئین بیمار دکتر گارنی بود، قطعاً او اجازه نداشت محرمانگی اطلاعات بیمارش را نقض کند. دفاعیه دکتر گارنی این بود که خودش درمانگر گاسکوئین نبوده. اما کدهای اخلاق پزشکی درباره اظهارنظر رسانهای پیرامون فردی که شما او را ویزیت نکردهاید، چه میگوید؟ آیا اخلاق به شما اجازه میدهد به او انگ اختلال روانی بچسبانید و در جامعه جار بزنید؟
بلافاصله بسیاری از همکاران دکتر گارنی به او تاختند. دکتر فیلیپ بانیارد، استاد دانشگاه ناتینگهام، یکی از آنها بود: «در تعجبم از فردی که خود را روانشناس میداند ولی با خودش فکر نمیکند که اگر آن فوتبالیست واقعا مشکل روانی داشته باشد، با آنچه شما دربارهاش جار میزنید، مشکلش کمتر میشود یا بیشتر؟ این روانشناسی است یا رواننشناسی؟»
خود گاسکوئین هم بعدها که خورشیدش غروب کرد و کارش به اعتیاد و آسایشگاه کشید، از آن مستند نالید و از دکتر گارنی گلایه کرد که چرا به جای درمان، به او زخم زد. «مرهم نمینهی، به جراحت نمک نپاش.»
هگل بدبینانه میگفت بزرگترین درسی که از تاریخ میگیریم، این است که از تاریخ درس نمیگیریم. گذشته، چراغ راه آینده است. خوشبین باشیم و درس بگیریم.