شفا آنلاين -این کار را قبول کنم یا نه؟ چه غذایی سفارش بدهم؟ کدام لباس را بخرم؟ برای تعطیلات چه برنامهای داشته باشم؟ این سوالها از صبح تا شب در ذهنش میچرخد، میآید و میرود تا بهترین جوابها برایش پیدا شود، اما سالهاست که هیچ جوابی پیدا نکرده که دستکم خودش را قانع کند.نمیداند چرا ولی دیگر مطمئن شده است که خودش به تنهایی نمیتواند بهترین گزینه را انتخاب کند
به گزارش شفاآنلاين :میگویند او قدرت تصمیمگیری ندارد و نمیتواند در شرایط دشوار زندگی، برای انتخاب راهحل مناسب تصمیم بگیرد ولی این مساله فقط به موضوعات خاص مربوط نمیشود و او در سادهترین کارها هم باید منتظر بنشیند تا کسی کمکش کند و به جای او تصمیم بگیرد. فرقی هم نمیکند موضوع چیست؛ از خریدن یک لباس ساده یا انتخاب غذا در رستوران گرفته تا انتخاب شغل و مسیر اصلی زندگی. تصمیمگرفتن در هر شرایطی برای او کاری سخت و گاهی ناممکن است.
تصمیمهای ساده برای مشکلات ساده
در طول زندگی باید برای هزاران موضوع مختلف تصمیم بگیریم و این تصمیمها پایانی هم ندارد. یعنی تا آخرین روزی که زندگی میکنیم و هوشیار هستیم، تصمیمگیری هم همراهمان خواهد بود.
البته به طور حتم، نوع مشکلی که قرار است در مورد آن تصمیمی گرفته شود بر میزان سهولت، سختی، آسان بودن یا نبودن تصمیمگیری تاثیر میگذارد. پس باید مشکلات سادهتر را راحتتر برطرف کنیم و برای موضوعات پیچیدهتر، وقت بیشتری اختصاص دهیم.
با این حال، بعضیها حتی در مورد تصمیمات ساده هم با مشکل مواجه میشوند و نمیتوانند براحتی، راهحلی منطقی و صحیح انتخاب کنند.
مشکل چیست و چرا بعضیها اینقدر در تصمیمگیری ضعف دارند؟ چرا گروهی نمیتوانند خیلی آرام، ساده و آسان مشکلشان را حل کنند و برای آن تصمیم بگیرند؟
دکتر بهروز بیرشک، روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه در پاسخ به این سوالات میگوید: کسانی که خیلی راحت نمیتوانند تصمیم بگیرند، معمولا به نوعی احساس ضعف میکنند یا حسشان این است که مورد تائید نیستند. این افراد اغلب نمیتوانند برای خود زندگی کنند و همیشه به دیگران وابسته هستند که البته چنین شرایطی به هیچ وجه برای آنها هم خوشایند نیست.
بنابراین مشخص میشود کسانی که میخواهند تصمیم بگیرند و مهارت تصمیمگیری داشته باشند، حتما در اولین قدم باید خودشان را قبول کنند و تواناییهایشان را بپذیرند.
به گفته این روانشناس، قدرت تصمیمگیری تا حدی به پذیرش خود و قبول شرایط و ویژگیهای شخصی فرد و همچنین اعتماد به نفسی که پس از آن برایش ایجاد میشود، ارتباط پیدا میکند.
سایه مسئولیتپذیری بر قدرت تصمیمگیری
میگویند مسئولیتپذیر نیست که نمیتواند در مورد کارهایش تصمیم بگیرد. او همیشه از قبول مسئولیتهای کوچک و بزرگ فرار میکند و زیر بار هیچ مسئولیتی نمیرود. بعضیها هم اعتقاد دارند شرایط روحی و اضطرابهایش باعث ایجاد چنین وضعی شده است.میگویند او آنقدر نگران است که هیچ وقت تصمیمی نمیگیرد. فکر میکند بیتفاوتبودن بهتر از تصمیمگرفتن و شکستخوردن است.
دکتر بیرشک در این مورد، یادآور میشود: افسردگی یکی از مسائلی است که در این نوع رفتار میتواند تاثیرگذار باشد. در واقع افسردگی یا وقایعی که موجب درگیری ذهنی فرد میشود یا مسائلی که در گذشته وجود داشته و خاطره آنها برای فرد با شکست یا اشتباهی همراه شده، میتواند موجب ایجاد چنین وضعی شود.به عبارت دیگر، در این چنین شرایطی فرد تصور میکند قدرت کافی برای تصمیمگیری صحیح را ندارد و نمیتواند بخوبی از پس مشکلاتش بربیاید.در این مواقع بهترین کار از نظر چنین فردی، منفعلبودن و بیکار نشستن است تا بالاخره روزگار خودش برای او تصمیم بگیرد.
خانم سپاسی که همیشه همین شیوه را در پیش گرفته است، میگوید: فکر میکنم اگر تصمیمی بگیرم که اشتباه باشد، در آینده نمیتوانم خودم را ببخشم ولی اگر بگذارم شرایط پیش برود و هر اتفاقی که افتاد، بپذیرم دیگر ناراحت نخواهم شد.
در حالی که به گفته دکتر بیرشک، این افراد به دلیل ضعف شخصیتیای که دارند، در قبال پذیرش مسئولیت با مشکل مواجه هستند و چنین کاری برای آنها دشوار خواهد بود. بنابراین طبیعی است که آنها به نوعی از قبول مسئولیتهای مختلف فرار کنند و آنها را نپذیرند.
تصمیمهای کودکانه در دنیایی بچهگانه
متاسفانه بعضی پدر و مادرها فکر میکنند فرزندانشان نمیتوانند بخوبی تصمیم بگیرند. آنها از اشتباهات بچهها میترسند و برای همین خودشان به جای آنها تصمیمگیری میکنند. آقای نیکزاد که همیشه به جای پسر کوچکش تصمیم گرفته است، فکر میکند اگر به بچهها اجازه تصمیمگیری بدهند، آنها قادر نخواهند بود با درک شرایط، بهترین گزینه را انتخاب کنند. برای همین هم او همیشه به جای فرزندش تصمیم گرفته و میگیرد و فکر میکند این بهترین شیوه است.
در حالی که دکتر بیرشک تاکید میکند که از همان دوران کودکی باید بچهها را آماده پذیرش مسئولیت کنیم و به آنها بیاموزیم خودشان تصمیم بگیرند و نتیجه تصمیمشان را هم بپذیرند.
به گفته وی، والدین باید فرزندانشان را براساس سن و سالی که دارند و همچنین تواناییهایشان بدرستی بشناسند و به آنها فرصت تصمیمگیری بدهند.
خانم کارگر هم مادر دو دختر بچه خردسال است که فکر میکند اگر بچهها خودشان تصمیم بگیرند، حتما دچار مشکل خواهند شد و برای همین همیشه حاضر است به جای آنها تصمیم بگیرد.
دکتر بیرشک ضمن اشتباه دانستن چنین شیوهای، خاطرنشان میسازد: فراموش نکنید وقتی ما به بچهها اجازه میدهیم در مورد مسائل شخصیشان، تصمیم بگیرند، این موضوع به هیچوجه به معنای رهاکردن کودکان و تنها گذاشتن آنها نیست. نظارت کلی حتما باید وجود داشته باشد ولی پدر و مادر باید به آنها کمک کنند تا خودشان با قدرت و اراده تصمیم بگیرند.
این در حالی است که متاسفانه چنین شرایطی در بسیاری از خانوادهها به چشم نمیخورد و پدرها و مادرها فکر میکنند علاقهای که نسبت به فرزندانشان دارند، فقط از راه توجهکردن بیش از حد به آنها و فراهم ساختن هر آنچه میخواهند، قابل بروز است. در حالی که این دیدگاه اشتباه بوده و آنطور که دکتر بیرشک میگوید اگر با زبان خود بچهها و با توجه به سن و شخصیتشان، بتوانیم به آنها بیاموزیم که در مورد مسائل مختلف تصمیم بگیرند، در رشد شخصیت و موفقیتهای آیندهشان بسیار مفید و موثر خواهد بود.
تصمیم بگیرید، هم در کودکی و هم دربزرگسالی
با این حال، متأسفانه بعضی پدر و مادرها تا زمانی که بچهها بزرگ شوند، همیشه به جای آنها تصمیم میگیرند و نمیگذارند کودکان مهارت تصمیمگیری را به دست آورند. آنها در انتخاب غذا، خرید لباس و اسباببازی به جای بچهها نظر میدهند و نمیگذارند کودک به تنهایی تصمیم بگیرد و نظرش را ابراز کند.
دکتر بیرشک با اشاره به این موضوع، تاکید میکند: بچهها حتماً باید چنین شرایطی را تجربه کنند تا در آینده هم زندگی موفقی داشته باشند. والدین نیز حتماً باید در دوران کودکی مهارت تصمیمگیری را به کودکان آموزش دهند و به شیوههای مختلف آن را تقویت کنند.
استفاده از کتابهای مختلف یا مشورت کردن با افراد آگاه نیز در این راه میتواند به آنها کمک کند.
این روانشناس با تاکید بر اینکه از دوران کودکی باید با زبان بچهگانه با کودکان صحبت کرد و مهارت تصمیمگیری را به آنها آموزش داد، میگوید: از همان سالهای کودکی، بچهها باید در موقعیت تصمیمگیری قرار بگیرند تا بدانند چه کاری را باید انجام دهند. آنها در چنین شرایطی متوجه میشوند زمانی که بزرگترها با انجام کاری مخالفت میکنند، چه دلیلی دارد و چرا آنها اجازه انجام کارهای مختلف را به بچهها نمیدهند.
به عنوان نمونه گاهی پیش میآید که بچهها در رستوران نمیتوانند غذای مورد علاقهشان را انتخاب کنند و از پدر یا مادر کمک میخواهند. گاهی هم اصلاً چنین فرصتی در اختیار آنها قرار نمیگیرد و والدین خودشان از طرف کودک، غذایی را برایش انتخاب میکنند و سفارش میدهند. در صورتی که اگر کودک از همان ابتدا بداند که خودش میتواند غذا را انتخاب کند ولی باید مسئولیت انتخابش را بپذیرد و غذایی را که انتخاب میکند تا آخر بخورد، شرایط رشد روحی کودک بسیار بهتر فراهم خواهد شد.
این روانشناس میافزاید: در مورد تصمیمگیری کودکان اینطور نیست که آنها را آزاد بگذاریم تا هر چیزی را که دوست داشته باشند، انتخاب کنند بلکه باید برای آنها وقت بگذارید و با آنها صحبت کنید. مثلاً باید از او بپرسید چرا این لباس خاص را انتخاب کرده یا چرا دوست ندارد این کفش را بپوشد؟ بعضی بچهها هم نمیتوانند تصمیم بگیرند که چه لباسی را باید بپوشند یا چه کاری را باید انجام دهند. در این مواقع، والدین باید با کودک همراه شوند، گزینههای موجود را به او نشان دهند و در مورد نکات مثبت و منفی هر یک از آنها صحبت کنند تا بچهها در مورد تصمیمی که خودشان میگیرند، احساس مسئولیت هم
داشته باشند.
وی در مورد کسانی که سالها با همین مشکل زندگی کردهاند و حالا در دوران بزرگسالی هستند،به جام جم میگوید: کسانی که میخواهند مشکلشان در زمینه تصمیمگیری حل شود، میتوانند از شیوههای متفاوتی کمک بگیرند ولی مهمترین مساله، خواست خود فرد است که انگیزهای میشود برای حل این مشکل. به این معنی که فرد باید احساس نیاز کند و به دنبال راهحل مشکلش باشد.
البته مسلماً برطرف کردن این مساله در دوران بزرگسالی دشوارتر از سالهای کودکی خواهد بود ولی بتدریج میتوان به این افراد هم کمک کرد تا مشکلاتشان را حل کنند.
نیلوفر اسعدیبیگی