متخصصان پزشکی قانونی اعلام کردند که مرگ نوزاد بهدلیل مسمومیت با متادون بوده است. این یعنی نوزاد شیرخواره احتمالا قربانی جنایت شده بود و پدر و مادرش که حالا فراری بودند راز جنایت را میدانستند
شفاآنلاین>سلامت> زنی افغان که به اتهام قتل نوزادش دستگیر شده است در نخستین جلسه بازپرسی ادعا کرد بیگناه است و این جاریاش بوده که به نوزاد او متادون خورانده و باعث مرگش شده است.
به گزارش شفاآنلاین: ۲۵ مرداد ماه نماینده حقوقی بیمارستانی در تهران با پلیس تماس گرفت تا ماجرای مرگ اسرارآمیز نوزادی را به مأموران اعلام کند. وی میگفت که چند روز قبل نوزادی توسط زن و مردی جوان به بیمارستان منتقل شده و چون حالش وخیم بوده بستری شده است، اما زن و مرد، نوزاد را در بیمارستان رها کرده و فراری شدهاند. بهگفته نماینده حقوقی بیمارستان، نوزاد پسر پس از ۳ روز بستری بودن در بیمارستان، جانش را از دست داد و مرگ او مشکوک بهنظر میرسد.
بهدنبال این تماس، ماجرا به قاضی حبیبالله صادقی، بازپرس جنایی تهران گزارش و با دستور قضایی تحقیقات برای کشف راز مرگ نوزاد پسر آغاز شد.
مسمومیت با متادون درحالیکه جسد نوزاد برای مشخص شدن علت مرگش به پزشکی قانونی منتقل شده بود، مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی پدر و مادر وی آغاز کردند. آنطور که مشخص بود زن و مردی جوان، نوزاد را به بیمارستان انتقال داده و مدعی شده بودند که پدر و مادرش هستند. زن جوان به کادر درمان گفته بود که نوزادش را در همین بیمارستان به دنیا آورده و این میتوانست سرنخی برای شناسایی آنها باشد.
درحالیکه بررسیها ادامه داشت متخصصان پزشکی قانونی اعلام کردند که مرگ نوزاد بهدلیل مسمومیت با متادون بوده است. این یعنی نوزاد شیرخواره احتمالا قربانی جنایت شده بود و پدر و مادرش که حالا فراری بودند راز جنایت را میدانستند.
تحقیقات تیم جنایی برای دستگیری آنها ادامه یافت تا این که با سرنخهای موجود مادر نوزاد شناسایی و توسط پلیس دستگیر شد. زن جوان به دادسرا منتقل شد و در تحقیقات گفت که از ماجرای مسمومیت نوزادش باخبر بوده اما کسی که به او متادون خورانده بود، جاری وی، یعنی همسر برادر شوهرش بوده است. پس از تحقیق از زن جوان، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران دستور بازداشت جاری وی و همچنین پدر نوزاد را صادر کرد تا مشخص شود چهکسی عامل این جنایت است.
مادر معتاد
زن جوان میگوید سالهاست که به موادمخدر اعتیاد دارد و در زمان بارداری هم مواد مصرف میکرده و به همین دلیل پس از تولد فرزندش گاهی به او متادون میداده که آرام شود اما آخرین بار جاریاش، مقدار زیادی متادون به پسرش خورانده و جانش را گرفته است.
چرا به نوزادت متادون میدادی؟
من سالهاست که اعتیاد دارم. حدود ۶ سال قبل بود که برای نخستین بار تریاک کشیدم و متادون مصرف کردم. در آن زمان مبتلا به یک بیماری شدم و به من گفتند اگر تریاک مصرف کنی خوب میشوی. همین دلیلی شد که مصرف مواد را شروع کردم و وقتی بهخود آمدم معتاد شده بودم. چند سال بعد برای دومین بار باردار شدم اما با این حال نتوانستم مواد را کنار بگذارم. البته چند باری سعی کردم که بهخاطر بچه مصرف نکنم اما نشد. بچهام وقتی به دنیا آمد خیلی بیتابی میکرد. هرچه سعی میکردم آرامش کنم فایدهای نداشت. احتمال دادم چون من در ۹ ماه بارداریام مواد کشیدهام و متادون مصرف کردهام، بدن او هم نیاز به مواد دارد. همین باعث شد تا به او متادون بدهم. زمانی که بیتابی میکرد و آرام نمیشد به او متادون میدادم و بعد آرام میشد. اما آخرین بار جاریام به او متادون داد و فکر میکنم مقدار زیادی به پسرم متادون خورانده بود که باعث شد حالش بد شود و جانش را از دست بدهد.
تو از او خواسته بودی که این کار را بکند؟
پسرم کنارم خواب بود که ناگهان بیدار شد و شروع کرد به گریه کردن. جاریام هم دیده بود من در این مواقع به پسرم متادون میدهم، ظرف آن را برداشت و داخل چای ریخت و به پسرم داد. من آن موقع در حالت خواب و بیداری بودم و پسرم بعد از این اتفاق، ناگهان حالش بد شد و من به همراه همسرم او را به بیمارستان رساندیم. در حقیقت جاریام مسئول مرگ پسرم است و بعد از این اتفاق با او قطع رابطه کردم. او بود که مقدار زیادی متادون به پسرم خوراند و مرگ او را رقم زد.
اما خودت هم که به فرزندت متادون میدادی؟
من مقدار کمی میدادم. تا حدی که آرام شود چون میدانستم درد دارد! تا قبل از این هیچ وقت حالش بد نمیشد، آن روز ناگهان حالش وخیم شد.
اگر خودت مقصر نیستی، چرا در مدتی که پسرت بستری بود به او سر نزدی و حتی بعد از مرگ سراغ جسد او نرفتی؟
زمانی که در بیمارستان بستری بود، ۲ مرتبه رفتم و به او سر زدم. زمانی هم که نوزادم فوت شد به بیمارستان رفتم و درخواست کردم تا جسدش را تحویلم بدهند اما گفتند خودمان نوزاد را دفن میکنیم.
اما اینهایی که میگویی در گزارش بیمارستان نیست.
من دروغ نمیگویم!
فرزند دیگری هم داری؟
یک پسر ۷ ساله دارم. ۱ ۲سال قبل در افغانستان ازدواج کردم و بعد به همراه شوهرم برای کار و زندگی به تهران آمدیم. اما بچهدار نمیشدیم و خدا بعد از ۵ سال با نذر و نیاز و دوا و درمان به ما بچه داد. بعد از سالها دوباره متوجه شدم باردارم و خوشحال بودم اما حالا پسر دومم را بهخاطر یک سهلانگاری از دست دادهام و خیلی ناراحتم.