از منظری دیگر چون منش سیاسی محبوبیت جویانه او با تکیه بر انتقاد و طرد افراد و جریانهایی قرار دارد که در معرض انتقادهای مردمی هستند
شفاآنلان>سلامت>با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری، احمدی نژاد همچنان چهره خبرساز انتخاباتی است. اظهار نظرهای او همچنان در شبکههای مجازی بازنشر میشود. شاید مهمترین پرسش درباره محمود احمدی نژاد آن است که آیا با کنار هم قرار دادن منش، رفتار و اظهارات او به ویژه از دوره اول ریاست جمهوری او در سال 1384 تا زمان کنونی میتوان به یک وحدت گفتمانی در آنها دست یافت؟ به عبارت دیگر آیا گفتمان کنونی او ادامه همان گفتمان نیمه دوم دهه هشتاد است؟ در پاسخ به این پرسش دو فرضیه میتوان مطرح نمود: فرضیه اول- فرصت بازاندیشی: این فرضیه بیانگر آن است که دوری از قدرت بعد از دولت دوم از سال 1392 به بعد، فرصتی را برای احمدی نژاد فراهم نمود که درباره ساختار قدرت سیاسی کشور بازاندیشی کند. در نتیجه منش سیاسی و به عبارتی گفتمان سیاسی او متحول شده است. بر این اساس تناقضهایی که در رفتار و منش او قبل از سال 1392 و بعد از آن به ویژه در سالهای اخیر میبینیم نتیجه این بازاندیشی است. به عبارت دیگر ما با دو احمدی نژاد در این دو دوره مواجه هستیم. این فرضیه بیان میکند که او با تجربیاتی که در دو دولت خود داشته است به مشکلات ریشهای در ساختار قدرت سیاسی پی برده است. در نتیجه با چرخش گفتمان از ایدهها و نهادهایی که روزگاری حامی او بودند انتقاد میکند.
فرضیه دوم- توده گرایی و رویکرد سلبی: فرضیه دوم درباره درک منش و اظهارات متناقض احمدی نژاد آن است که او حتی پس از دوره دوم ریاست جمهوری و دوری از قدرت رسمی سیاسی از همان گفتمان دوره قدرت بهره گرفته است، اما دگرگونی رابطه او با قدرت سیاسی رسمی کشور موجب شده است تا گفتمان او با گفتمان اصول گرایی متمایز شود. این چرخش موجب شده است تا برخی یاران، نزدیکان و حامیان او به صورت واقعی یا نمایشی از او رویگردان شوند. برخی از آنها احمدی نژاد را به انحراف از اصول انقلاب متهم نمودهاند و به زعم خود رگههای این انحراف را از دولت دهم به بعد دانستهاند و علت علنی نشدن آن را نقش او در حاکمیت دانسته اند؛ اما با فاصله گرفتن او از قدرت رسمی و خروج از نقش حاکمیتی، این انحراف علنی شده است.
در گفتمان احمدی نژاد دال مدیریت مردمی در محوریت قرار دارد. این دال با دالهایی چون مدیریت جهانی، توانمندی و پیشرفت ملی، ارزشهای انقلاب، عزت، خـدمتگـزاری به محرومان و مستضعفان؛عدالت محوری و مبـارزه بـا فقـر، فسـاد و تبعـیض؛ دولـت اسلامی، توسعه همه جانبه، استکبارستیزی و ساده زیستی و سربلندی انسجام مییابد. گفتمان احمدی نژاد طرد کننده کسانی است که به زعم او در برابر مردم و منافع ملی قرار گرفته و از ارزشهای انقلاب فاصله دارند. این طرد کسانی را نشانه رفته است که به زعم او دنبال کنندگان سیاست تنش زدایی و نرمش در مواجهه با تهدید و تحمیل کنندگان شرایط نامناسب یعنی فشارهای اقتصادی در قالب تحریمهای بی سابقه بر ملت هستند.
محوریت توده گرایی در این گفتمان موجب میشود که جبهه گیری
و اظهارات او بر اساس رویکرد سلبی و مخالفت با بخشی از ساختار قدرت سیاسی شکل بگیردکه به مذاق افکار عمومی خوش میآید و او را در میان آنها نجات بخش این وضعیت تلقی میکند.این توده گرایی در منش محبوبیت جویی او متبلور میشود. به این معنا که او منش سیاسی خود را بر اساس این رویه که اولویت اول در صدر بودن توجه افکار عمومی است هماهنگ میکند. بر این اساس او با وجود هماهنگی با نهادهای نظارتی و نهادهای متعلق به جریان راست سنتی در دولت اول خود به تدریج خود را در تضاد و تقابل با آنها قرار داد و حتی تلاش نمود خود را به جریان اصلاحات نزدیک کند. این تغییر منش به آن دلیل بوده است که به دلیل افزایش محبوبیت هاشمی رفسنجانی در بین اقشار مردم به ویژه جریان اصلاحات او مجبور بود دوقطبی «احمدی نژاد-هاشمی» را که زمانی از آن برای رسیدن به قدرت بهره گرفت، کمرنگ کند و نزدیکی مصلحتی به جریان اصلاحات او را به این هدف نزدیکتر میساخت. هرچند جریان اصلاحات درباره این نزدیکی سکوت کرده است. در نمونهای دیگر، حرکت در راستای محبوبیت جویی در بین تودهها موجب شده است او با وجود آنکه او در دوران قدرت رسمی در سیاست خارجه گرایش به شرق و آمریکای لاتین و
غرب ستیزی را محور قرار داده بود با افزایش انتقادهای عمومی به صف منتقدان شرق گرایی و گرایش به چین بپیوندد.
اتکای صرف احمدی نژاد به خواستها و مطالبات مردمی بدون در نظر گرفتن توان و پتانسیل دولت و امکانات مادی و انسانی و واقعیتهای جاری در روابط بین ایران با دیگر کشورها در عرصه بین المللی نشان میدهد تفکر او نه درکی از گذشته و حال کشور دارد و نه طرحی واقع بینانه برای آینده در آن به چشم میخورد. او در بستر ساختار قدرت سیاسی موجود هرگز نمیتواند بین خواستها و مطالبات توده مردم، توان و پتانسیل دولت، و واقعیتهای موجود جهان آنگونه که مدعی است آشتی دهد. در نتیجه او برای اجرای ادعاهای خود ممکن است ساختار قدرت را به چالش جدی بکشد و با بدنه قدرت که زمانی آن را تایید و حمایت میکرد به مخالفت بر خیزد. از این منظرانتخاب مجدد او انتحاری برای نظام تلقی خواهد شد.
پرسش مهم دوم درباره احمدی نژاد آن است که چرا او این توانایی را دارد که همچنان به اظهارات جنجالی و شبهه انگیزیهای فراوان خود درباره ساختار قدرت سیاسی با خیالی آسوده ادامه دهد؛ در صورتیکه فردی غیر از او جرات ورود به اینگونه منش و اظهار نظرهای جنجالی را کمتر پیدا میکند؟
در این مورد نیز میتوان دو فرضیه مطرح نمود:
فرضیه تسامح خودخواسته: این فرضیه مدعی است حاکمیت با وجود اطلاع از عبور احمدی نژاد از خط قرمزها او را تحمل میکند؛ اما این تحمل خودخواسته است. انتقادهای مطرح از زبان او چون در داخل ساختار خودیها مطرح میشود میتواند با کاهش بار روانی از حرکتهای انتحاری کنترل نشده دیگر جلوگیری کند. در نتیجه حرفهایی که از زبان خارج نشینان با لعاب ضدیت با نظام میتواند مطرح شود او با لعابی دیگر اما با وفاداری به کلیت نظام مطرح میکند. بر اساس این فرضیه وجود احمدی نژاد برای حاکمیت مفید است. از منظری دیگر چون منش سیاسی محبوبیت جویانه او با تکیه بر انتقاد و طرد افراد و جریانهایی قرار دارد که در معرض انتقادهای مردمی هستند، مشخص نیست در آینده چه فرد یا طیفی از راست یا چپ در تیر رس طرد او قرار خواهد گرفت! این منش مبهم میتواند جبهه گیریهای قبلی او را کمرنگ کند و یا حتی در ضدیت با آنها قرار گیرد. در نتیجه هرچند این جبهه گیریها گاهی بر ضد حاکمیت است اما در برخی موارد همسو است.
فرضیه اجبار در تحمل: اما در مقابل فرضیه تسامح خودخواسته حاکمیت، فرضیه دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه حاکمیت چارهای جز تحمل احمدی نژاد ندارد. عدم تحمل او میتواند هزینههای بیشتری برای حاکمیت داشته باشد ودر نتیجه با وجود عبور او از خط قرمزها همچنان به اجبار تحمل میشود. او در شطرنج قدرت سیاسی ایران مهرهای پیش بینی ناپذیر است. او به خوبی مهرههای قدرتمند دیگر را
در خدمت خویش به بازی میگیرد ولی در زمانی دیگر در مقابل آنها قرار میگیرد. این منش سیاسی هرچند باعث رنجش و خشم نخبه ها، احزاب و طیفهای سیاسی میشود، ولی با استقبال افکار عمومی مواجه میشود. به عبارت دیگر وقتی مردم توسط احزاب سیاسی به بازی گرفته میشوند و با وجود آرای بسیار بالای آنها به مطالبات و تقاضاهای اجتماعی و اقتصادی توجه نمیشود، درست در وجهی دیگر احمدی نژاد طیفهای سیاسی، احزاب و نخبههای سیاسی حامی خود را به بازی میگیرد. تبدیل شدن این «بی اخلاقی در منش سیاسی» به عامل محبوبیت را باید در متن و بستر «مثلث روابط نخبهها و احزاب سیاسی، مردم و خود احمدی نژاد» جستجو کرد. توده گرایی احمدی نژاد و رشد محبوبیت او بیشتر از آنکه بازتاب عملکرد واقعی او باشد نتیجه فراموشی عنصر مردم در دیگر بدنههای قدرت سیاسی
کشور است.