کد خبر: ۲۶۱۰۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۱ - ۰۵ تير ۱۳۹۳ - 2014June 26
شفا آنلاين-دو صحنه تصادف در 2 نقطه از شهر، در هر 2 اين تصادف‌ها يک نفر مقصر است و ديگري محق اگر نخواهيم بگوييم قرباني. صرف نظر از اينکه کدام‌يک قرباني هستند و کدام‌يک مقصر، در يکي از صحنه‌ها هر 2 راننده با عصبانيت – يکي بيشتر و يکي کمتر – از اتومبيل پياده مي‌شوند و نگاهي به کاپوت جمع شده اتومبيل مي‌اندازند و بعد يکي با پليس تماس مي‌گيرد و هر 2 منتظر آمدن پليس مي‌شوند. در صحنه تصادف دوم اما يکي از راننده‌ها پياده مي‌شود و شروع به فحاشي مي‌کند...

به گزارش شفا آنلاين،سپس نگاهي به چراغ شکسته جلوي ماشين مي‌اندازد و برافروخته به راننده مقابل هجوم مي‌برد! اما چرا برخي افراد با يک تلنگر کوچک برافروخته مي‌شوند و با خشم افسارگسيخته به خود و ديگران آسيب مي‌زنند و برخي با آرامش شرايط را کنترل مي‌کنند؟ در اين‌باره دکتر ناصر قاسم‌زاد، روان‌شناس و دبير انجمن حمايت از سلامت و بهداشت روان جامعه گفت‌وگو كرده‌ايم.

روان‌شناسان در تعريف خشم چه مي‌گويند؟

خشم حالتي است که 2 جنبه دروني و بيروني دارد. جنبه دروني آن شامل تغييرات فيزيولوژيک مانند افزايش برخي مواد شيميايي از جمله آدرنالين و افزايش ضربان قلب است. جنبه بيروني خشم هم شامل رفتار ما در هنگام خشم است که متاثر از برانگيختگي است.

اما همه انسان‌ها در هنگام خشم يکسان رفتار نمي‌کنند!

بله، چون واکنش و رفتار ما هنگام خشم تحت‌تاثير يادگيري‌هاي قبلي ماست. کسي که در طول زندگي يادگرفته خشم خود را کنترل کند، کمتر به خود و ديگران آسيب مي‌زند. برخي هم مهارت پيشگيري از خشم را بلدند و در موقعيت‌هايي که مي‌تواند زمينه‌ساز عصبانيت شود، مي‌دانند چگونه سازگاري بيشتري پيدا کنند و عصباني نشوند يا کمتر عصباني شوند.

اما مثلا وقتي در حال رانندگي هستيم و ناگهان کسي با سرعت جلوي خودرويمان مي‌پيچد، واقعا چطور مي‌توان عصباني نشد؟

نوع تربيت در اين شرايط خيلي مي‌تواند موثر باشد. خانواده نخستين جايي است که اين مهارت‌ها را در آن مي‌آموزيم. ما در کودکي ياد مي‌گيريم که در شرايط مختلف چگونه رفتار کنيم و همين يادگيري‌ها باعث مي‌شود در آينده مثلا وقتي کسي جلوي خودرويمان مي‌پيچد، رفتار سالمي داشته باشيم يا اينکه عكس‌العمل بيمارگونه‌اي نشان دهيم و با ديگران درگير شويم.

يعني به عقيده شما، هرگز نبايد خشمگين شويم و بايد با بي‌تفاوتي از کنار همه اين موقعيت‌ها بگذريم؟

نه، همانطور که برون‌ريزي نادرست خشم مي‌تواند آسيب‌رسان باشد و آرامش را از ما و ديگران بگيرد، فروخوردن بيش از حد خشم هم مي‌تواند به مرور زمان آرامش را سلب كند و پيامدهاي جسمي و رواني داشته باشد.

پس چه بايد کرد؟ مرز بين خشم بيمارگونه و فروخوردن عصبانيت کجاست و چگونه مي‌توانيم آرامش واقعي را تجربه کنيم؟

بايد بپذيريم که خشم در زندگي همه انسان‌ها وجود دارد و به نوعي جزء جدايي?ناپذير زندگي است. مسائل بسياري هستند که مي‌توانند ما را عصباني کند و نحوه کنار آمدن با اين مسائل مهم است. بايد از همان کودکي مهارت‌هاي زندگي که يکي از آنها کنترل خشم است، بياموزيم. يکي از باورهايي که مي‌تواند به همه ما در اين زمينه کمک کند، اين است که بپذيريم موفقيت و شکست هر 2 بخشي از زندگي هستند و هميشه قرار نيست ما پيروز ميدان باشيم و ممکن است ناکامي و شکست را هم تجربه کنيم.

اما ناکامي و شکست باعث غم مي‌شود، نه خشم؟

بله، ناکامي‌ها ابتدا ما را غمگين مي‌کنند اما اگر نتوانيم شکست خود را بپذيريم و با آن کنار بياييم، شروع به توجيه آن مي‌کنيم و سپس خشمگين خواهيم شد. مثلا وقتي دانش‌آموزي درس نمي‌خواند و مردود مي‌شود، ابتدا غم و ناراحتي را تجربه خواهدکرد و بعد از آن 2 گزينه دارد؛ اول اينکه شکست خود را بپذيرد و خيلي منطقي با قبول کردن دليل شکستش از آن عبرت بگيرد و براي آزمون بعدي خوب درس بخواند، يا اينكه شروع به دليل‌تراشي و توجيه کند که معلم با من بد بود و نمره خوبي به من نداد و... در اين صورت خشم را تجربه خواهد کرد.

اما گاهي واقعا تعرض ديگران به حقوق ما عامل اصلي عصبانيت است.

واقعيت اين است که همه چيز در جهان صددرصد عادلانه نيست. ما در دنيايي زندگي مي‌کنيم پر از اضطراب که با شتاب در حال حرکت است بنابراين بايد به فرزندانمان بياموزيم که ممکن است ناعدالتي و شکست را هم تجربه کنند. بچه‌هايي که در کودکي بيش از حد به آنها توجه مي‌شود و در ناز و نعمت مطلق بزرگ مي‌شوند، در بزرگسالي توانايي لازم براي مقابله با ناکامي‌ها و به دنبال آن خشم را نخواهندداشت. بايد ياد بگيريم نگاه واقع‌بينانه‌اي به زندگي داشته باشيم و واقعيت اين است که باوجود همه پتانسيل‌هايمان مثلا ممکن است، در کنکور نتوانيم آنطور که بايد موفق باشيم، ممکن است رئيس يا معلم در قضاوت درباره ما دچار اشتباه شوند و... نکته مهم اين است که بتوانيم تصميم عاقلانه‌اي بگيريم و خشم خود را مديريت کنيم.

پس افرادي که از زندگي خود ناراضي هستند، بيشتر طعمه خشم مي‌شوند و در کنترل آن ناتوان‌تر هستند؟

بله، مردم به‌طور کلي به 3 گروه تقسيم مي‌شوند؛ کساني که اززندگي خود راضي هستند، آنها که از زندگي خود به‌طور نسبي رضايت دارند و افرادي که از زندگي‌شان ناراضي‌اند. گروه سوم، بيشتر و راحت‌تر دچار خشم مي‌شوند و کمتر آرامش را تجربه مي‌کنند. تكيه كلام اعضاي گروه سوم، اين است که مگر به من چه توجهي شده که به ديگران توجه کنم؟ آنها گاه با بروز کوچک‌ترين مساله‌اي به شدت از کوره درمي‌روند.

حالا فرض کنيد با کسي روبرو هستيم که خيلي زود عصباني مي‌شود و نمي‌تواند خشم خود را کنترل كند. چه توصيه‌اي به او داريد تا بتواند خشمش را بهتر کنترل کند؟

اين فرد بايد جهان‌بيني خود را بازنگري كند. يادمان باشد زندگي بدون معنا مي‌تواند باعث خشم دروني شود، خشمي که گاهي طغيان مي‌کند. فردي که هيچ اعتقاد و هدفي ندارد و باري به هر جهت زندگي مي‌کند، بيشتر و سريع‌تر خشمگين مي‌شود در حالي که فردي که هدفي را دنبال مي‌کند، با هرگامي كه به سوي هدفش برمي‌دارد، به نوعي رضايت را تجربه مي‌كند و آرامش بيشتري خواهدداشت. ما بايد توانمندي‌هاي خود را بشناسيم و خودمان را باور داشته باشيم و از شکست‌هايمان درس بگيريم.

آيا مراقبه مي‌تواند در پيشگيري و کنترل خشم مفيد باشد؟

بله، براي آرامش فکر بايد روزانه 10 دقيقه بين صبحانه و ناهار يا بعدازظهر در محيطي آرام و بي‌سر و صدا مثلا روي کاناپه دراز بکشيم، چشم‌هايمان را ببنديم، عضلاتمان را شل کنيم و اجازه ندهيم هيچ فکر منفي‌اي به ذهنمان خطور کند و اگر هم افکار منفي به ذهنمان هجوم آورد، سريع افکار مثبت و آرام‌بخش را جايگزين آنها کنيم. پياده‌روي روزانه هم خيلي در اين زمينه کمک مي‌کند، البته پياده‌روي بايد براي پياده‌روي باشد و نه مثلا براي خريد يا انجام کارها و...

زندگی مثبت

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: