شفا آنلاين -جمعي از اعضاي هيت مديره نظام پزشكي تهران بزرگ در نخستين جلسه خود به بررسي نحوه انتقال اركان سازمان از نظام پزشكي كشور به نظام پزشكي تهران و نحوه استقلال اين سازمان در تهران بزرگ پرداختند .چند تن از اعضاي هيت مديره همچنين با انتقاد از اظهارات اخير كارگردان مطرح سينما و تلويزيون نسبت به اين اظهارات به شدت ابراز ناراحتي وانتقاد كردند
دكترر ايرج خسرونيا عضو هيت مديره نظام پزشكي تهران دراين باره به خبرنگار شفا آنلاين گفت :متاسفانه اشكال اينستكه در حال حاضر شاهد توهين وافتراهاي مختلف ازسوي افراد و اشخاص گوناگون به جامعه پزشكي هستيم كه البته رسانه ها نيز بايد در اينباره باتامل بيشتري رفتاركنند. .
ريس انجمن متخصصين كشور در ادامه تصريح كرد:در اينكه كار برخي ازپزشكان مورد تاييد چامعه پزشكي نمي باشد شكي نيست
اما بايد توجه داشت كه به خاطر يك يا چند متخلف نبايد . كل جامعه پزشكي را مورد هجمه هاي گسترده و ناجوانمردانه قرارداد.
دكتر خسرونيا تصريح كرد:از آقاي پوراحمد و برخي چهره هاي مطرح هنري بعيد است كه به خاطر بروز مشكلي فردي كل خدمات جامعه پزشكي و خدمات ارايه شده را زير سووال ببرند.چراكه درهمه صنوف ممكن است تخلفاتي وجود داشته باشد اما اشكال يك فرد رانبايد به كل آن صنف نسبت داد
وي درپايان ابرازاميدواري كرد بعد ازاين شاهد چنين اظهاراتي برعليه جامعه پزشكي نباشيم و افراد صاحبنام نيز با سعه صدر بيشتري بامسايل برخوردكنند. ..
به گزارش شفا آنلاين كیومرث پوراحمد» کارگردان سینما در یادداشتی در روزنامه شرق نوشته است :. :
زمانی این قانون بود که اگر یک بقال یا مکانیک یا پزشک داروساز میخواست محل کسبی برای خودش دایر کند می بایست حریم و فاصله مشخصی را از دکان همشغلش رعایت میکرد. نمیدانم این قانون از کی برداشته شد که حالا در فاصله دو ایستگاه اتوبوس میتوانیم 10، 20 و 30 سوپرمارکت ببینیم و هفت، هشت، 10 تا داروخانه.
به این ترتیب است که یک داروخانه به طور طبیعی نمیتواند مشتری فراوان و درآمد کلانی داشته باشد. چسبیده به خانه ما داروخانهایست که 10 سالی از افتتاحش میگذرد و صاحبش همان پژوی قدیمیای را سوار میشود که 10سال پیش سوار میشد و اساسا از رفتار و سلوکش هم معلوم است که آدم سلامتی است؛ اما حدود15 سال پیش نزدیک دفتر ما داروخانه کوچکی افتتاح شد. موقعیت مکانی داروخانه هم جایی بود که به نظر میرسید این طفلک به زودی ورشکست میشود. صاحب داروخانه پزشک جوانی بود که با یک پراید قراضه میآمد و کرکرهاش را بالا میکشید. سه، چهار سال بعد پراید قراضه آقای دکتر به یک اتومبیل چندصد میلیونی تبدیل شد. رفتار و سلوکش هم نشان میداد که درستکردار نیست. درآمدهای کلان این آقای دکتر از بند و بست در تهیه و توزیع داروهای کمیاب و نایاب و قاچاق بوده و هست و از گرانفروشی البته.
اینکه میگویم گرانفروشی، اولین تصور این است که دارویی را حداکثر به دوبرابر و اگر خیلی بیانصاف باشی به سه برابر قیمت بفروشی؛ اما حداقل یک موردش را سراغ دارم که یک داروی صدتومانی را به 16 هزار تومان فروخته بود؛ یعنی 160برابر قیمت!!
به فکر فیلمنامهای بودم درباره دوجنسیتیها. میخواستم اطلاعات بیشتری درباره عمل جراحی دوجنسیتیها بگیرم. با پزشکی ملاقات کردم که در این زمینه اطلاعات زیادی داشت. میگفت دکتری در بیمارستانی که دوجنسیتیها را عمل می کند، برای هر عمل یک میلیون و نیم زیرمیزی میگیرد و بعد هم طرف را جوری عمل میکند که موضع عمل دائم عفونی شود، چسبندگی پیدا کند و هزار درد بیدرمان دیگر پیدا کند تا مجبور باشد بارهاوبارها مراجعه کند و پول بدهد و دوباره و سه باره زیر تیغ این سلاخ برود؛ اما آنچه باعث شد این مطلب را بنویسم اتفاقی بود که چندشب پیش (نیمه شب دوشنبه تا اولین ساعات بامداد سهشنبه سوم اردیبهشت) اتفاق افتاده است.
همسرم به دلیل مشکلی که برای خواهرش پیش آمده بود او را به اورژانس بیمارستان معروفی در تهران میبرد. (چون شخصا حضور نداشتم و روزنامه هم حاضرنشد یا امکانش را نداشت که همراه همسرم به بیمارستان برود و گزارشی تهیه کند، نام بیمارستان را حذف کردم). همسرم ساعت دو بامداد به خانه برگشت. بغضی فروخورده توی چشمها و چهره و همه وجودش بود. پرسیدم «چی شده؟» که زد زیر گریه. از آن گریههای تلخ از ته دل که دل آدم را میتراشد و میخراشد.
بعد که خوب گریهاش را کرد و آرام گرفت ماجرا را توضیح داد: جوانی مادر پیرش را به اورژانس بیمارستان آورده. توی داروخانه بیمارستان با نسخه پزشک کشیک، سرم و چند آمپول میگیرد، حالا باید به «صندوق» برود که فاصلهاش تا «پذیرش نسخه» زیاد است و کلافه است که چگونه مادرش را تنها بگذارد. همسرم که متوجه شرایط جوان میشود به او میگوید برو به کارت برس من مواظب مادرت هستم. پسر تشکر میکند و میرود. همسرم که در مواردی خیلی خوب میتواند آمرانه رفتار کند پرستارها را مجبور میکند پیرزن را - به حساب اینکه مادر خودم است - بستری کنند. بعد از اینکه بستریاش می کنند و به او اکسیژن میدهند. چند لحظه بعد پرستار سراسیمه بیرون میآید و سرپرستار را صدا میکند... .
از این به بعد همسرم دنبال کار خواهرش است... ساعتی بعد سرپرستار با همسرم روبهرو میشود و به او تسلیت می گوید. همسرم میگوید مادر من نبود؛ ولی چه فرق میکند. تمام کرد؟
پرستار برافروخته و عصبی میگوید: پیرزن دوساعت پیش از بستری شدن مرده بوده و پزشک بیانصاف حتی نبض بیمار را نگرفته و برای مرده نسخه نوشته! به یاد مورد دیگری افتادم. یک بیمار سرطانی که مرگش قطعی و قریبالوقوع بوده با تحریک احساسات همراهان میرود زیر تیغ تا جسدی که فقط نفس میکشیده عاملی بشود که پیش از نفس نکشیدن چند میلیون تومانی به کیسه گشاد جراح سرازیر کند. این چند مورد چیزهایی است که همهاش تازه است. قطعا اگر فکر کنم موارد بسیار زیادی از کسانی که با سربرگ پزشکی به جان و مال و سلامت مردم افتادهاند به یاد خواهم آورد و قطعا هرکس دیگر هم که در این ملک زندگی میکند، میتواند نمونههای فراوانی از این گونه جنایتها که در صفحه حوادث هیچ روزنامهای منعکس نمیشود به یاد بیاورد.
به گمانم همه روزنامههای مستقل وظیفه دارند خبرنگارانی جدی و سمج را دنبال این گونه موارد بفرستند و این موارد را دائما افشا کنندو بهتر از هر خبرنگاری، این جامعه شریف، مردمی و دلسوز و فداکار پزشکی ایران است که وظیفه دارد این موارد را افشا و این بدنامی را از دامان پاک و در سطح جهانی افتخارآفرین جامعه پزشکی ایران پاک کند. میدانم که جایی هم به نام «نظام پزشکی» وجود دارد؛ ولی واقعیتش این است که نمیدانم آیا نظام پزشکی همان نقش مفید و به شدت موثری که معمولا اکثر اتحادیه های صنفی دارند، بر جامعه پزشکی دارد یا نه و گذشته از همه اینها صد البته که «بیله دیگ بیله چغندر».
.