نظریهپردازان علوم روانشناسی معتقدند، تغییر در زندگی مردم زمانی اتفاق میافتد که درد و رنجشان بیشتر از درد تغییر کردن باشد. براساس این نظریه مردم کاری انجام نمیدهند که به دردشان پایان دهند چراکه هنوز به اندازه کافی درد نمیکشند. افراد بسیاری از طبقههای مختلف اجتماعی معتقدند نمیتوانند برای مشکل خاصشان کاری کنند و از نظر آنها هر انتخابی غیرممکن است چراکه به تغییر کوچکترین اعتقادی ندارند. بنابراین به جای اینکه خود را مجبور به تغییر کنند فقط مینشینند و از ناتوانی عذاب میکشند. شاید هم دلیل واقعی این عذاب کشیدنها نبود انگیزه کافی برای تغییر است و شاید هم در رنجشان منفعتی هست!
مثلا برخی افراد با رنجی که میبرند ـ مانند مشکلات جسمی ـ قصد جلب توجه، محبت بیشتر یا دیگر امکانات را دارند و باعث میشود، تغییر برایشان جذابیتی نداشته باشد و همان طور پر از عذاب باقی بمانند.
مانع دیگر برسر راه تغییر، مکانیسمهای دفاعی است. این مکانیسمها فرد را از تهدیدات خارجی محفوظ میدارد و تغییر همیشه یک تهدید محسوب میشود. سپس از نظر روحی توانایی تغییر کردن را از شخص سلب میکند.
اگر از زندگی فعلیتان در رنج و عذاب هستید به گونهای که انگیزه تغییر را پیدا کردهاید، تفکر، مدیتیشن، تفکر مثبت غلبه بر مشکلات و در کنار آنها ورزش و رژیم غذایی سالم میتواند شما را در رسیدن به آسایش و راحتی کمک کند. پس از همین حالا شروع کنید.