مرغ بدون بچه داده نمي‌شود/طنز روز

باز جاي شكرش باقي است در كشوري زندگي مي‌كنيم كه آزادي عقيده وجود دارد و اگر نخواهي بچه‌دار شوي كسي به زور بچه‌دارت نمي‌كند. در برخي كتب تاريخي نقل شده كه سربازان مغول با حكم دولتي براي افزايش جمعيت مغول‌ها به خانه مردم مي‌ريختند و با چك و لگد آنها را مجبور به بچه دار شدن مي‌كردند. آن ظالمان حتي درخواست‌هايي مثل «پس بي زحمت يه لحظه اون طرفو نگاه كنيد تا ما بچه‌دار بشيم» را هم با سرنيزه پاسخ مي‌دادند. البته آنجاي حرف آقاي رئیس جديد كه مي‌گويد:« مي‌توانند با هزينه خودشان جلوگيري كنند» كمي ترسناك و تهديدآميز به نظر مي‌رسد. كاري از دستمان برنمي‌آيد جز اينكه در انتظار سياست‌هايي كه قرار است به‌زودي اجرايي شوند، بنشينيم. 1- در مرغ فروشي: - اوستا دوتا مرغ مي‌خواستم، بي زحمت خردشون كن برام. - اي به چشم، خدا حفظشون كنه. نياورديشون؟ - كيو نياوردم؟ - بچه ها ديگه. قانون گذاشتن واسه هر مرغ بايد دوتا بچه داشته باشي. اتفاقا منم تعجب كردم. تا حالا بچه‌هاتو نديدم. - نه بابا شما كه مي‌دوني، ما يه زن و شوهريم. - ما وظيفه داريم اول شناسنامه چك كنيم بعد مرغ بفروشيم. - باشه، خداحافظ. - هي .... پيس پيس.... هي - با مني؟ - آره... بيا اين كيسه رو بنداز توي پيرهنت. كسي نبينه‌ها. دوتا سنگدون توشه. غيرقانونيه. اگه بگيرنت جفتمون مي‌ريم رو هوا. 2- در داروخانه: - يه بسته آسپرين بچه بدين لطفا. - شناسنامتون؟ - اي بابا اذيت نكن خانم. سرم درد مي‌كنه. - يه لحظه تشريف داشته باشين(مخفيانه با پليس تماس مي‌گيرد) الو... مي‌خواستم گزارش يه آدم بي‌بچه كه اومده آسپرين بچه بخره رو بدم. - چي شد پس اين آسپرين؟ - تشريف داشته باشين. فرستادم بيارن. - فروختينم نامردا آره؟( از داروخانه بيرون مي‌دود و پليس هم همان لحظه سر مي‌رسد) - اي ي ي ي ي ي ي ي ي ست..... ا ي ي ي ي ي ي ي ي ي ست. 3- در مراسم عروسي: دربان تالار: كجا تشريف مي‌بريد قربان؟ مهمان: عروسي پسرخالمه! - بچتون كو؟ - ندارم. - عذر مي‌خوام. مگه روي كارت رو نخوندين؟ از بزرگسالان عزيز در فرصت ديگري پذيرايي مي‌شود. 4- در مراسم خواستگاري: مادر دختر: خب آقا داماد چندتا بچه دارن؟ مادر پسر: سه تا با اجازه‌تون. مادر دختر: به به به.... هزار ماشاا امير وفايي :قانون  ...