کد خبر: ۱۶۲۵۳۶
تاریخ انتشار: ۰۱:۱۵ - ۲۳ مرداد ۱۳۹۶ - 2017August 14
ظریه های یونانیان در زمینه بینایی و حتی چشم پزشکی چندان پیشرفته نبود و به همان شکل ناقص و برخی نظریه های نادرست، توسط نهضت ترجمه در زمان عباسیان به دوره اسلامی انتقال یافته بود.
شفا آنلاین:آن چه دانشمندان دوره اسلامی دراین زمینه از طب و فلسفه یونانی به ارث برده بودند، تکمیل کردند.

به گزارش شفا آنلاین:هم چنین درزمینه بیماری های چشم و درمان آن ها اطبای دوره اسلامی درقیاس با یونانیان به موفقیت های چشمگیری دست یافتند و به نسل های بعد خدمات ارزنده ای نمودند و برای اولین بار فرضیه بینایی را دگرگون ساختند.

شاخص ترین خدمت مسلمین به علم فرایند بینایی، درآثار ابن هیثم به اوج رسید. کارهای ابن هیثم در زمینه نور و بینایی بسیار باارزش است. او درتوصیف ابزارحس بینایی، یعنی چشم، عملکرد بخش هایی از ساختمان آن را مورد توجه قرار داده که از دیدگاه او نقش مهم تری دربینایی و به ویژه درانتقال تصاویر به مغز داشته اند و از این رو جنبه های تشریحی محض ساختمان چشم درنظر نگرفته است. گفتار ابن هیثم در این بخش با توصیف دو عصبی آغاز گردیده که از دونیمکره مغز خارج می گردند و سپس به سوی یکدیگر آمده، به هم می رسند، وآن گاه دوباره از یکدیگر فاصله می گیرند، هرکدام به سوی یکی ازکره های دوچشم می روند و از راه سوراخی درحفره چشمی به چشم راه می یابند و مانند یک قیف آن را دربر می گیرند و دراین جا به ملتحمه (صلبیه) متصل می شوند.

به نظر ابن هیثم، شی مرئی تنها هنگامی برای چشم قابل رویت است که پرتوهای نورگسیل شده از آن شی درداخل مخروطی قرار گیرد که راس آن درمرکز چشم و قاعده اش سوراخ عنبیه (مردمک) باشد، زیرا چنان که گذشت، برای آن که احساس بینایی در جلیدیه حاصل گردد، می بایست از هرنقطه درسطح شی مرئی پرتوی نوری بدون شکست درپرده های کروی و متحدالمرکزچشم نفوذ کند تا درراستای قائم به سطح جلیدیه برخورد نماید و از نظر هندسی همه این راستاهای قائم درداخل مخروط مزبورکه در اینجا، مخروط شعاع خوانده می شود، می گنجند. از این رو، زمانی که شی مرئی بیرون از مخروط شعاع قرارمی گرفت، نبایستی دیده می شد، ولی تجربیات متعدد ابن هیثم نشان می داد که اگر شی مرئی بیرون این مخروط نیز واقع شود، باز هم رویت آن امکان پذیر بود. او دراین خصوص چنین گفته است: «هنگامی که انسان میله باریکی را برداشته، یک سرآن را در انتهای چشم و در میان دو پلکش قرار دهد و چشم خود را بی حرکت نگاه دارد، سرآن میله را می بیند. هم چنین اگر سرآن میله را در نزدیکی محل خروج اشک بگذارد، باز هم آن را می بیند و اگر میله را به درون چشم آورد ویک سرآن را کنار سیاهی چشم یا در نزدیکی آن بچسباند، این بار نیز سر میله را خواهد دید و هنگامی که انسان انگشت نشانه خود را درکنار صورت و درنزدیکی پیشانی اش بلند کند، آن انگشت را می بیند. همچنین اگرهمان انگشت را به پلک پایینی اش بچسباند و بکوشد که سطح بالایی آن به طور محسوس، با سطح چشم موازی باشد، بازهم سطح انگشت خود را می بیند و همه این مواضع آشکارا و بی هیچ شبهه ای از مخروط شعاع بیرونند.» بنابراین ازدیدگاه ابن هیثم رویت شی مرئی دربیرون ازمخروط شعاع تنها ازطریق پرتوهای شکست یافته نور درپرده های شفاف چشم امکان پذیر است. براساس نظریه ابن هیثم، فرایند بینایی، دردوسطح متمایز صورت می پذیرد:
مرحله نخست، شامل احساس (Sensation) بینایی است. سطح دیگر، ادراک (Perception) بینایی است که براثر یادآوری، پردازش، تحلیل و سنجش محسوسات بینایی به کمک نیروی عقل حاصل می گردد. این بخش از نظریه ابن هیثم از نظر روانشناختی دارای اهمیت بسیار زیادی است. هنگامی که انسان چیزی را می بیند، روشنایی، رنگ، فاصله، شکل، حرکت یا سکون، پیوستگی یا عدم پیوستگی آن به سایر اجسام و بسیاری از مفاهیم دیگری راکه ابن هیثم بر اساس شمارش خود آنها را، مفاهیم جزئی 22 گانه نامیده، ادراک می کند، مفاهیمی چون روشنایی، رنگ، فاصله، وضع (سمت گیری فضایی)، عمق (بعد سوم)، شکل، بزرگی، اتصال (به هم پیوستگی و یکپارچگی)، پراکندگی، شماره و تعداد، حرکت، سکون، شفافیت، کدر بودن، سایه، تاریکی، همسانی، ناهمسانی، زشتی و زیبایی و... ابن هیثم به تفصیل چگونگی ادراک هریک از این مفاهیم را به طور جداگانه توضیح داده، و مفاهیمی را که ادراک آن ها در ضمن هر یک از مفاهیم طبقه بندی شده بالا می گنجد، خاطرنشان ساخته است، برای مثال ادراک مفهوم تقعر یا تحدب را از نوع ادراک (شکل) و یا ادراک حالت گریستن را از نوع ادراک شکل و حرکت، برشمرده است.

او اولین عینک را برای خواندن اختراع کرد. آزمایش او درمورد جریان نور درداخل یک جسم کروی اهمیت استادانه اش را چه به لحاظ تئوری و چه به لحاظ عمل نشان می دهد. آزمایشی که دویست سال بعد طبق مفاهیم و هدف او، به وسیله کمال الدین، که خود نیز هم قدر او به حساب می آید و شارح آثار زیادی است، انجام شد. تاثیر این مسلمان نابغه بر اروپا بسیار عمیق است. تئوری های فیزیکی، اپتیک (عدسی و جریان و شکست نور) او، علم اروپا را تا اواسط دوران جدید رهبری کرد. پژوهش های ابن هیثم در قلمرو نورشناسی (اپتیک) از جایگاه والایی درسیرتحول این دانش برخوردار بوده است. او از سویی، نورشناسی کهن را به یکباره با مفاهیم و یافته های نوآورده خویش دگرگون ساخت و ازسوی دیگر، روش تحقیق علمی، آزمون و تجربه را به طورگسترده درپژوهش های خویش به کاربست. درسده های میانه، آثار تحقیقی ارزشمندش، به ویژه شاهکارش، کتاب المناظر، الهام بخش بسیاری از پژوهشگران شرقی و اروپایی بود. از این رو می توان ادعا کردکه تاثیر ابن هیثم بردانش نورشناسی، همانند تاثیر نیوتن بردانش مکانیک بوده است و یا به عبارتی دیگر، نقش کتاب المناظر (یا ترجمه لاتینی آن، اپتیکای تساوروس) درپیشبرد دانش نورشناسی، با نقش سازنده کتاب اصول نیوتن در تکامل دانش مکانیک قابل مقایسه است.
 ممکن است گفته شود که پیشینیان ابن هیثم درکشف پاره ای از موضوعات علم نورشناسی بر او پیشقدم بوده اند، برای مثال، پیشتر اقلیدس از قانون بازتابش نور آگاه بود، یا بطلمیوس با برخی از واقعیت های شکست نور آشنایی داشت و یا ارشمیدس انواع آینه های سهمی وار و کروی را مورد آزمایش قرار داده بود؛ اما درپاسخ بایدگفت: چنین وضعی برای نیوتن (1642 1727 م.) نیز وجود داشته است، برای مثال گالیله (1564- 1642 م.) پیش از او قانون شتاب ثابت اجسام درحال سقوط را فرمول بندی کرده بود، ویا مسیر سهمی شکل پرتابه ها را توصیف نموده بود. هم چنین کریستیان هویگنس (1695- 1629 م.) پیش از نیوتن، برخی از مفاهیم وموضوعات کلیدی و مهم مکانیک (هم چون نیروی گریز ازمرکز و مساله برخورد) را مورد مطالعه قرار داده بود؛ اما بی تردید این، نیوتن بود که با اندیشه ای ژرفکار و دستمایه پرباری از دانش ریاضی، مفاهیم و یافته های ابهام آمیز و پراکنده مکانیکی را از نو سامان داد و مطالب بسیاری برآن افزود، تا آن که ازمکانیک کهن، دانشی نظام مند و هماهنگ پدید آورد. ابن هیثم نیز چنین کاری را درمورد دانش نورشناسی کهن انجام داد. اگرچه کار ابن هیثم در نورشناسی محتوی عناصری یونانی، به ویژه از بطلمیوس بود، او همه چیز را چنان از نو سامان داد و ازنو بررسی کرد که نتایج کاملا تازه ای به دست آورد. مصداق این سخن، به ویژه نظریاتش درخصوص نور وبینایی (ابصار) است که همگی از آن خود اوست و مطلقا چیزی به افکار عتیق یا نظریات اسلامی پیشین بدهکار نیست. نورشناسی پیش از ابن هیثم، سراسرپراکندگی، ناهماهنگی و ابهام بود، حتی اندیشه های اساسی ساده ای چون وجود عینی نور و این که نور همان عامل خارجی، پدید آورنده احساس بینایی است، از امور مسلم به شمار نمی آمد.
لب کلام آن‌که ابن هیثم پس از رد نظریات پیشین و تشریح طبقات چشم و بررسی بینایی از دیدگاه‌های مختلف و با اشیای گوناگون، سرانجام به این نتیجه رسیدکه اولا احساس بینایی توسط جلیدیه دست می‌دهد و سایر طبقات چشم نقش واسطه دارند؛ ثانیا از تمام نقاط مبصر شعاع‌هایی بر سطح قرنیه در مقابل مردمک تابانده می‌شود که از آن و از رطوبت بیضیه و مردمک گذشته و به نقطه معینی به سطح پیشین جلیدیه می‌رسد و همین نقطه باعث ابصار می‌گردد. البته باید توجه داشت که این شعاع‌ها پس از عبور از جلیدیه همگی در نقطه موردنظر در جلیدیه برخورد می‌کنند.
منبع: مروری برتکامل نظریه بینایی در آثار دانشمندان دوره اسلامی/یوسف بیگ باباپور/فصلنامه تاریخ پزشکی سال دوم، شماره سوم، تابستان 1389
سپید
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: