پروفسور شیدا شمس 72 سال دارد. بسیار سرزنده و شاداب و با عشق کار میکند. او یکی از میراث داران برجسته خانوادهای است که سهم بزرگی در تاریخ پزشکی ایران دارند.
شفا آنلاین>جامعه پزشکی> مقابل فردی نشستهایم که پدربزرگش لسانالحکما چشمپزشک نامدار عهد
قاجار و جدش شمسالعماره عارف مسلک است. او بعد از جنگ جهانی دوم
درحالیکه پدرش دانشجوی پزشکی بوده به فرانسه میرود، بعد از اتمام درس
پدر همراه خانواده به ایران بازمیگردد، دیپلماش را میگیرد و باز برای
ادامه تحصیل به دانشکده پزشکی برمیگردد.
به گزارش
شفا آنلاین،به نقل از سپید بعدازاینکه تخصص و فوقتخصصش را
از سال 1970 تا1972گرفت، سپس رئیس درمانگاه درماتولوژی بیمارستان
Boucicauدر پاریس بود. در سال 1973 موفق به اخذ درجه تخصصی در رشته
بیماریهای پوست از دانشکده پزشکی پاریس دانشگاه فرانسه شد.در سال 1996 در
کنکور سراسری فرانسه در رشته بیماریهای پوست شرکت کرد و موفق به اخذ
پروفسورا شد...
با
این عقیده به ایران بازگشت که «ایران مملکت خودم است، آدمی نمیتواند
خانهاش را خراب کند و برود»به گفته خودش این عشق و حس بیپایان بوده که 42
سال پیش او را که میتوانست برای همیشه در فرانسه بماند به ایران کشانده
است.بیشک نام پروفسور شیدا شمس دواچی نهتنها بهعنوان بنیانگذار روشهای
نوین درمانی در رشته پوست و یک عاشق وطن، بلکه بهواسطه رفتار طبیبانه و
انسانی با بیماران در تارک تاریخ علوم پزشکی کشور به یادگار خواهد ماند.
شیدا شمس درمانهای نوین درماتولوژی را به ایران آورد و روش
ایمونوفلورسانس را پایهگذاری و در بیمارستان رازی راهاندازی کرد. اولین
بار او روشهای دارویی جدید را به کاربرد و با تحقیقات و مطالعه پایهای
که انجام شد، بقیه دنیا هم از این دارو برای درمان بیماری استفاده
کردند.
حرکت از طب قدیمی به طب مدرن در درماتولوژی واقعاً کار مشکلی بود.
کسی که این کار را انجام میداد، هم باید احترام قدیمیها را نگه میداشت و
هم درماتولوژی جدید را به نسل جدید منتقل میکرد. او بهخوبی این دوره
انتقال را انجام داد و بسیاری معتقدند میتوان او را مادر پوست ایران
نامید. 40 سال پیش ، پوست اصولاً یک رشته لوکس به نظر میرسید ولی دکتر شمس
این موضوع را در ایران نهادینه کردکه دید زیباییشناسی در قسمت زیباییها،
درواقع درمان مریضی است که دردمند است. مثلاً آکنه، مریض را از زندگی
اجتماعی دور میکند.او این معنی را جا انداخت و پیشکسوت درمان
زیباییشناسی بیماری اسکار آکنه است،او میگوید عشق به کار در وجودم هست،
هرچند آدم سنش بالا میرود و توانش کم میشود ولی هنوز همدلم میخواهد
مطالب جدید یاد بگیرم و اگر بتوانم به شاگردانم یاد بدهم. می گوید: رشته
پوست مظلوم واقعشده است حتی اگر ما به این رشته بهعنوان یکرشته لوکس
نگاه کنیم، باز در اکثر مواقع به بیمار کمک میکند که به زندگی عادی
بازگردد.
در مورد بیماریهایی مثل پمفیگوس تمام بدن بیمار حتی دهانش زخم
است و نمیتواند غذا بخورد و در بعضی موارد خانواده طردش میکنند پس باید
بیمار پوستی را درک کرد.) حالا شیدا شمس بعد از یک دهه کار و تلاش فقط یک
آرزو دارد آنهم از مسئولین دانشگاه: (من فقط از دانشگاه میخواهم که به
بیمارستان رازی کمکهای بیشتری کنند. چون ما فقیر هستیم، و یک درمانگاه
داریم که با مراجعه بیماران بسیار شلوغ میشود، و نیاز است آن را بهبود
ببخشیم. من قبلاً چندین بار به دیدن اساتید دانشگاه رفتم و از آنها خواهش
کردم که مرکز تحقیقات پوست ایجاد کنیم و یک بودجه داشته باشیم که واقعاً
برای بیماران باشد، ولی موفق نشدم. الآن مرکز تحقیقات داریم ولی نیاز به
بودجه بیشتری داریم. لازم است کمک بیشتری به ما بکنند که بتوانیم لااقل
بیماریهای مختلف را تشخیص داده و درمان کنیم.)
دوران کودکیتان بین تهران و پاریس گذشت؟
بعد
از جنگ جهانی دوم بود 7 سال داشتم که با مادر، خواهر و پدرم به فرانسه
رفتیم و من در مدرسه شبانهروزی شروع به تحصیل کردم تا اینکه بعد از چند
سال به ایران برگشتم تا دبیرستانم تمام شد دوباره به فرانسه برگشتم تا
پزشکی بخوانم و تخصص بگیرم... خیلی از فامیلهای من در فرانسه درس
میخواندند و پدر من هم پزشکی میخواند.
پس فقط یک خواهر دارید؟
من
دو خواهر داشتم که متاسفانه یکی فوتشده و دیگری در فرانسه استاد است و
کار میکند و یک پسر هم دارم که در فرانسه مشغول به فعالیت است.
خواهرتان پزشک هستند؟
خیر، خواهرم بیولوژیست و پسرم مهندس کامپیوتر و برنامهنویس است.
پزشکی در خانواده شما موروثی بوده؟
پدرم
متخصص بیماریهای خون و دو نفر از عموهایم نیز چشمپزشک بودند، یکی از
عموهایم پروفسور محمدقلی شمس بودند که از بنیانگذاران بیمارستان فارابی و
چشمپزشکی نوین در ایران است که پسر ایشان هرمز شمس نیز چشمپزشک و استاد
دانشگاه هستند و عموی دیگرم دکتر فتحعلی شمس که ایشان نیز چشمپزشک بودند.
پدربزرگم نیز در ایام قدیم با کالسکه به فرانسه رفت و آنجا چشمپزشکی خواند
و به ایران بازگشت.
پس شما هم تحتتاثیر همین جو پزشک شدید؟
از
بچگی علاقهمند بودم و به همین دلیل هم پزشکی خواندم، چون فامیلم همه پزشک
بودند و من همیشه به این فکر میکردم که به مردم کمک کنم.
بچه
که بودم فکرهای دیگری میکردم. بزرگتر که شدم دیدم با پزشکی بیشتر
میتوان به مردم کمک کرد. پدربزرگم لسانالحکما معروفترین چشمپزشک زمان
خودش بود و به یاد دارم یک مطب درجنوب تهران داشت ومریضهایش را مجانی
معاینه میکرد و از خودش دارو میداد که همین برای من خیلی جالب بود.
آرزوی کودکیتان را به یاد دارید؟ زمانی که مدرسه شبانهروزی میرفتید در پاریس به چه شغلی فکر میکردید؟
دوست
داشتم نقاش یا بالرین شوم. هنر را خیلی دوست داشتم اما بعد سه ماه در هر
بخشی از بیمارستانهای پاریس. جراحی میکردم و در تمام بخشهای مختلف کار
میکردم استادی در درماتولوژی داشتم که بهقدری خوب و زیبا کار میکرد که
من به تخصص پوست علاقهمند شدم.
به
عنوان دختری از یک خانواده ثروتمند چه انگیزهای داشتید که اینقدر سخت
کار کنید و درس بخوانید آن هم در پزشکی که حرفه سختی است؟
من
اینطوری بزرگ نشده بودم که راحت زندگی کنم و دلم را خوش کنم به اینکه
بروم پاریس و گشتی بزنم و خرید کنم و راضی باشم، به ما یاد داده بودند که
باید مفید باشید. همینالان هم فقط برای کنفرانس به پاریس میروم و با
دوستان قدیمیام که همه از پزشکان خوب هستند وقتم را می گذراندم.
اگر به گذشته برگردید بازهم اینقدر سخت درس میخوانید و پزشک میشوید؟
بله فکر کنم بازهم پزشک میشوم.
به شغل دیگری همفکر میکنید؟
نه.
من رشته پوست را خیلی دقیق انتخاب کردم. شاید اگر هم تخصص دیگری میخواندم
علاقهمند میشدم ولی درماتولوژی را خیلی دوست دارم.
چرا برای دبیرستان به ایران برگشتید؟
دوران
دبستانم را در پاریس بودم و بعد به همراه خانواده به ایران برگشتم چون درس
پدرم تمامشده بود و میخواست برگردد و اینجا دیپلم گرفتم و بعد برای
دانشگاه مجدداً به پاریس برگشتم.
تمام
فامیل ما پدری و مادری باهم نسبت داشتند. از طرف پدری خانواده شمس ملوک
آرا بودیم و مادری از خانواده جهانبانیها. به ما یاد داده بودند که باید
درس بخوانید و به مملکت خدمت کنید. اینیک واقعیت بود. بعد از تخصصم برگشتم
ایران.
چرا فرانسه را انتخاب کردید؟
چون در آن زمان فرانسه در پزشکی پیشرفته بود و جایگاه قابل قبولی داشت.
شما دورانی که در فرانسه بودید و قبل از بازگشت به ایران کار هم میکردید؟
پس
از شرکت در کنکور اکسترنی موفق شدم بهعنوان اکسترن در بیمارستانهای
پاریس مشغول به فعالیت شوم که بسیار آموزنده بود. در طول این دوران با
اساتید زیادی چون پروفسور بلاگرد، پروفسور گروپر و اساتید مشهور و حاذقی
کار کردم.
از
بین آن اساتید، پروفسور بلاگرد به کار من خیلی علاقهمند بود و پس از
اتمام تخصصم در پاریس من را دعوت به همکاری در یک درمانگاه مهم کرد.
پسازآن به ایران بازگشتم و مجدداً در سال 1996 به پاریس رفتم و در کنکور
پروفسورای دانشگاه شرکت کرده و خوشبختانه پذیرفته شدم.
چه سالی به ایران بازگشتید؟
سال 1973 میلادی (1352 شمسی) به ایران بازگشتم.
دلیل اصلی بازگشت شما به ایران چه بود و چه شد بعد از سالها تحصیل به کشور بازگشتید؟
ما
در خانوادهمان یادگرفته بودیم که باید هرجای دنیا درس میخوانیم برگردیم و
به ایران خدمت کنیم. ایران مملکت خودم است،آدم نمیتواند خانهاش را خراب
کند و برود. این برای من همیشه یک اصل بود.
به نظر شما بزرگترین بیماری پوستی که جامعه را تهدید میکند چیست؟
به
نظرم سرطانهای مختلف پوست بزرگترین چالش ما در حوزه بیماریهای پوستی
است. بیماری که کشنده است لنفوم های پوستی است که هنوز درمان قطعی هم ندارد
مثل سرطانهای توپر نیست و تمام پوست را درگیرمی کند. سرطانهای توپر اگر
زود تشخیص داده شود و بهسرعت خارج شود کاملاً از بین میرود ولی متاسفانه
برای سرطانهای لنفوم هنوز درمانی پیدا نکردهایم.
به نظر شما راه پیشگیری وجود دارد؟
نه.
فقط میتوانیم طول عمر را بیشتر کنیم آنهم اگر زود تشخیص داده شود و
داروهای خوب تجویز شود و سطح بیماری خیلی پیشرفت نکرده باشد وگرنه درمان
قطعی و راهی برای پیشگیری قطعی هم وجود ندارد.
خانم دکتر اگر بخواهید برای فرزند و یا خانوادهتان دارویی تجویز کنید داروی ایرانی میدهید یا خارجی؟
داروهای
ایرانی هم بد نیستند. البته بستگی دارد به نوع بیماری. اگر فقط جنبه
زیبایی داشته باد به نظر من داروهای ایرانی خوبی داریم. در مورد داروهای
بیماریهای خاص و خیلی پیشرفته شاید تفاوت وجودداشته باشد. ضدآفتاب ایرانی و
خارجیاش هم فرقی ندارد حتی اگر ضد آفتاب بد هم بزنید نمیمیرید ولی برای
بعضی از بیماریهای پوستی پیشرفته ترکیب و کیفیت خیلی مهم است. برای زیبایی
هم اگر بیمار ازنظر روانی ناراحت باشد داروی خارجی تجویز میکنیم که بیمار
رنج نکشد وگرنه من تفاوتی در داروی زیبایی ایرانی و خارجی نمیبینم.
برای حفظ پوست چه توصیهای دارید؟
اشعه
خورشید هم میتواند پیر کند هم سرطان پوست بدهد پیری آفتاب داریم و یک
پیری ژنتیکی و سنی است. این چروکهای ریز ماحصل آفتاب است که کسانی که
سفیدپوستاند، باید خیلی بیشتر مراقبت کنند و از کلاههای محافظ استفاده
کنند. چیزی که بین مردم ما اصلاً جا نیفتاده. من به بعضی از بیمارانم
میگویم در این آفتاب شدید چتر استفاده کنید تا اشعه آفتاب به پوستتان
نخورد تعجب میکنند و میگویند خجالت میکشند چتر به دست بگیرند. چینیها
تابستان هم چتر استفاده میکنند ولی مردم ما بنا به عرفی که دارند این کار
را نمیکنند. چون ملت محتاطی هستیم. جامعه این اجازه را نمیدهد. اینکه یک
خانم با چتر راه برود چه ایرادی دارد؟ شما بهعنوان یک خانم برای اینکه
پیر نشوی پوست صورتت چروک و لک نشود حاضری با چتر راه بروی؟
با آقای دکتر دواچی چگونه آشنا شدید؟
من
از بچگی با ایشان و با پدر و مادرشان آشنا بودم مخصوصاً زمانی که به
فرانسه رفتم، ایشان یک سال زودتر از من رفته بودند، بههرحال در ایران آشنا
شدیم و فرانسه ازدواج کردیم. 18 سالم بود.
چه قدر ایشان در این سالها مشوق شما بودند؟
خیلی زیاد. ایشان من را علاقهمند کردند که بیشتر کار کنم و مقاله بنویسم.
درزمینه طبابت چطور؟
بسیار
زیاد دکتر دواچی من را حمایت و تشویق میکردند و با من همراه بودند.
سالهاست که یکشنبهها به درمانگاه بیماری بهجت در بیمارستان شریعتی میروم
و با ایشان همکاری میکنم.
در بحث آموزش و فعالیتهایی که در ایران انجام دادهاید، شما چه نکاتی را
در دوران تحصیل خود یاد گرفته بودید که موفق شدید به دانشجویانتان منتقل
کنید؟
فرانسویهایی
که پزشکی میخوانند، اصولاً به شغلی که دارند خیلی علاقهمندند.
همکلاسیهای من خیلی به کارشان علاقه داشتند و بسیار منظم بودند. من هنوز
هم با آنها در فرانسه ارتباط دارم و یکدیگر را میبینیم، یکمرتبه هم
آنها را به ایران دعوت کردم.
پس آنچه شما به دانشجویانتان آموختید نظم در کار و علاقهمندی به حرفه است؟
بله
و امیدوارم که نظم در کار را همه ما پیش بگیریم، زیرا نظم و علاقهمند
بودن به یک رشته مهم است، حالا رشته نه ولی در درمان یک بیماری اهمیت
زیادی دارد، پیگیریکردن و یک کار مثبتی را انجامدادن خیلی مهم است. این
نظم را من از فرانسویها یاد گرفتم، امیدوارم این را به شاگردانم هم
بهخوبی آموخته باشم.
چگونه جذب دانشگاه علوم پزشکی تهران شدید؟ روند ورود شما به دانشگاه چگونه بود؟
دوست داشتم درس و آموزش بدهم تا اینکه درجایی بهتنهایی مطب داشته باشم و کار کنم.
عموهای
من در دانشگاه تهران بودند و همه به من گفته بودند که دانشگاه علوم پزشکی
تهران از همهجا بهتر است و تمام اساتیدی که تربیت میکند از بهترینها
هستند.
در یک نگاه
پروفسور
شیدا شمس در سال 1319 در شهر تهران متولد شد. ایشان تحصیلات ابتدایی و چند
سال دبیرستان را در پاریس فرانسه بود و سپس در دبیرستان ایران در تهران و
در سال 1338 موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید.تحصیلات دانشگاهی خود را در سال
1960 در رشته پزشکی دانشکده پزشکی پاریس دانشگاه فرانسه آغاز نمود.
در
سال 1965 در کنکور اکسترنی بیمارستانهای پاریس موفق شد و در بیمارستانهای
زیر مشعول بهکار شد.بیمارستان Cochi- بخش دکتر Ker- ، بیمارستان
Salpetriere ، بخش پروفسور Sicard ، در بیمارستانPaul-Brousse بخش دکتر
Bouthier ، بیمارستان Beaujo- بخش دکتر Guilaine ، بیمارستان SainLouis
بخشهای پروفسورBolger،پروفسور Degos ، پروفسور de Graciancky، پروفسور
Dupera، بیمارستان Rothschild دکتر Grupper .
از سال 1970 تا1972رئیس درمانگاه درماتولژی بیمارستان Boucicauدر پاریس بود.
در سال 1973 موفق به اخذ درجه تخصصی در رشته بیماریهای پوست از دانشکده پزشگی پاریس دانشگاه فرانسه گردید.
در سال 1996 در کنکور سراسری پروفسورا در فرانسه رشته بیماریهای پوست شرکت نمود و موفق به اخذ پروفسورا شد.
در حال حاظر عضو انجمن بیماریهای پوست فرانسه است.
سمتهای اجرایی:
1-مدیر گروه بیماریهای پوست دانشگاه علوم پزشکی تهران
2-رئیس بخش بیماریهای پوست زنان بیمارستان رازی تهران
3-عضو هیئت مدیره انجمن بیماریهای پوست ایران
4- عضو بورد تخصصی بیماریهای پوست ایران
5-مدیر گروه واحد تحقیقاتی بیماری پمفیگوس در بیمارستان رازی
6-Counci- Member of the Internationa- Society for Behçet›s Disease
7- عضو واحد تحقیقات بیماری Behçeدر مرکز تحقیقات روماتولژی دانشگاه علوم پزشگی تهران
8-عضو کمیته علمی Europea- Society for Cosmetic and Aesthetic Dermatology
دختر م ویتیلیگو داشتن و در مان شدن