شفا آنلاین:ایستاده چون مداد، پای تخته سیاه با دو دستی که دفترانشاء را گرفته است، در مقابل سی و چند جفت چشمی که زلزده بودند به او که پاهایش گهگاه میلرزید و صدایش از دلهره خش برمیداشت، ته مانده خاطره دانشآموزان سالهای نهچندان دور از زنگانشاءست.
به گزارش شفا آنلاین،زنگ انشاء بیشتر وقت ها با وحشت آمیخته بود، اصلا خودِ وحشت بود که هفته ای یک یا دوبار به مدرسه ها سرک می کشید و گوش دانش آموزان کم سواد و بی خلاقیت را می کشید.
اما این وحشت همیشه چند حریف هم داشت که گل سرسبد زنگ انشاء بودند و چون قلم به دست می گرفتند و مرغ افکارشان را به جاهایی دور از دسترس دیگران پرواز می دادند، جملاتی می نوشتند خوشایند معلم و مایه حسادت و افسوس همکلاسی ها.
این بیم و امید ها تا پایان دهه 70، همراه همیشگی دانش آموزان دوره ابتدایی بود تا این که بعد از آغاز دهه 80، کتاب های درسی دبستانی ها آنچنان تغییر کرد که زنگ انشاء را نیز در خود بلعید و بعد از هضم، به آن چهره ای نو داد.
دانش آموزان امروزی دیگر زنگ انشاء را به آن مفهوم که دانش آموزان دهه 70 و پیش از آن درک می کردند، حس نمی کنند. انشاء در نظام آموزشی فعلی بخش کوچکی از ادبیات فارسی است که در کتاب های «بنویسیم» به آن توجه می شود و دانش آموز یا دنباله جمله ای را که مولف کتاب نوشته می گیرد و با آن جمله، انشاء یا قصه می سازد یا خاطره ای برآمده از دیده ها و شنیده هایش می نگارد تا مشاهده نویسی همراه با توصیف را تمرین کند.
اما حالا با گذشت چند سال از این تجربه، ساز احیای زنگ انشاء به آن معنی که دانش آموزان قدیمی می شناسند، کوک شده، در حالی که عده ای مخالف این کار، عده ای موافق و گروهی می پرسند مگر زنگ انشاء حذف شده که حرف احیای آن پیش کشیده شده است؟
احیای مرده ای که نمرده است
فاطمه قربان، معاون ابتدایی وزیر سابق آموزش و پرورش از جمله کسانی است که می گوید زنگ انشاء هیچ وقت از بین نرفته و حتی کمرنگ هم نشده که قرار باشد امروز عده ای برای احیای آن تلاش کنند. او می گوید: اکنون زنگ تفکیک شده ای به نام انشاء وجود ندارد، اما این درس در دل ادبیات فارسی گنجانده شده که خواندن، نوشتن و بیان کردن را به طور همزمان به دانش آموزان آموزش می دهد.
نادر جهان آرا، کارشناس ارزیابی فرآیندهای یادگیری دوره ابتدایی نیز تاکید می کند که بعد از تالیف دوباره کتاب های درسی دبستان و تبدیل درس ادبیات فارسی به دو کتاب بخوانیم و بنویسیم، درس انشاء همواره در کتاب بنویسیم مورد تاکید بوده و در کلاس هایی که معلمان فعال تری دارد، درس انشاء به صورت کامل کردن جمله های نیمه تمام و تبدیل آنها به داستان یا نوشتن خاطرات دانش آموزان از هر آنچه که می بینند و تجربه می کنند، مورد توجه قرار گرفته است.
این کارشناس توضیح می دهد اگر در گذشته، درس انشاء از پایه سوم ابتدایی مورد توجه بوده در دوره جدید، این درس از کلاس اول ابتدایی به وجود آمده که شش ساعت در هفته درس بنویسیم برای دانش آموزان تدریس می شود. به گفته او هم اکنون دانش آموزان پایه دوم و سوم ابتدایی، شش ساعت و دانش آموزان پایه های سوم، چهارم و پنجم نیز پنج ساعت در هفته درس بنویسیم دارند که نشان می دهد زنگ انشاء همچنان در دل این درس مورد توجه قرار می گیرد.
تقاضای سیاسیون
دست گذاشتن بر موضوع احیای زنگ انشاء را شاید بتوان به دو مرد سیاسی نسبت داد. اولی، دکتر حسن روحانی، رئیس جمهور که نطفه این موضوع را بست و دومی، غلامعلی حدادعادل، مولف سابق کتاب های درسی و رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی که البته چهره سیاسی اش به چهره ادبی و علمی اش می چربد.
حداد عادل در واقع در بحث احیای زنگ انشاء دنباله حرف های دکتر روحانی را گرفت و خواسته های او را مورد تاکید قرار داد، اما این رئیس جمهور بود که در روز بازگشایی مدارس، منتقد ضعف نگارشی دانش آموزان بود و پیشنهاد افزودن سه درس انشاء، کتابخوانی و نقد و گفت وگو در برنامه درسی را ارائه کرد.
البته نمی شود پذیرفت رئیس جمهور یا رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی از وجود درس انشاء در مواد درسی فعلی بی خبر باشند، بلکه تاکید آنها برای احیای انشاء را می شود به حساب ضرورت توجه بیشتر و جدی تر نسبت به این درس گذاشت. فاطمه قربان، نیز همین اعتقاد را دارد و می گوید هر چقدر به زنگ انشاء بیشتر بها داده شود، مهارت نوشتن، بیان افکار و احساسات دانش آموزان و توان تحلیل آنها تقویت می شود.
نادر جهان آرا نیز معتقد است اگر چه تا به حال به درس انشاء یعنی نوشتن همراه با توصیف و تخیل توجه شده، اما می شود همچنان برای رسیدن به حد متعالی برنامه ریزی کرد. بهمن قره داغی، کارشناس دیگر آموزش و پرورش نیز می گوید اگر منظور از احیای زنگ انشاء برداشتن موانع انشاءنویسی در مدارس و بازگرداندن جایگاه از دست رفته آن است، اقدام خوبی است چون سال هاست درس انشاء با این که در لابه لای برنامه های درسی گنجانده شده، اما گهگاه پیشمرگ درس های دیگر می شود.
بازمهندسی درس انشاء
پرواز دادن مرغ خیال و رساندنش به فراخنای آسمان برای دانش آموزی که هنوز دیکته اش آنقدر قوی نیست که بتواند بی غلط بنویسد، کار سختی است؛ یعنی تخیل کردن برای کودکی که هنوز به خواندن و نوشتن زبان مادری مسلط نیست. آنچه درس انشاء را به کام بیشتر دانش آموزان تلخ کرده است نیز از همین بابت است، چون او یاد نگرفته چطور افکارش را جمع و جور کند و درباره یک موضوع حرف های قشنگ بزند.
این مشکل از سال های دور وجود داشته و چیزی نیست که زاییده اتفاقات و عملکردهای امروز باشد. دانش آموزان دهه 60 و قبل از آن نیز دو گروه بودند؛ آنها که قلمشان روی کاغذ نمی سرید و حرفی برای نوشتن نداشتند و اگر با زور و زحمت چیزی می نوشتند به مذاق معلم خوش نمی آمد و نمره مطلوب نمی گرفتند و گروه دوم آنها که شم نویسندگی داشتند و با ذوق و قریحه ای ذاتی، دنباله موضوع انشاء را می گرفتند و چند سطر خواندنی خلق می کردند.
گروه دوم، طرفداران زنگ انشاء و مورد علاقه معلم بودند و گروه اول دلزده از درسی به نام انشاء و ادبیات فارسی و مغضوب معلم. در کفه ترازوی مدارس امروز هم همانند گذشته همچنان این دو گروه حضور دارند و در میانه این ترازو معلمی ایستاده که یا قصد برهم زدن این وضع را دارد یا بی اعتنا از کنار آن می گذرد.
بهمن قره داغی، مسئول بهسازی منابع انسانی وزارتخانه نیز از این پازل به هم ریخته حرف می زند. او انشاء را درسی می داند که به بیان افکار و احساسات دانش آموزان کمک می کند و در نهایت آنها را به سمت داشتن تفکر منطقی می کشاند، اما در نظام آموزشی کشور به علت وجود برخی موانع، انشاء همیشه هدفی خواستنی، اما دور از دسترس بوده است.
او یکی از موانع را تفکری می داند که براساس آن نوشتن انشاء، امری خلاقانه است و به آموزش نیاز ندارد، یعنی تفکر کسانی که نوشتن را توانی ذاتی می دانند و به نقش آموزش در تقویت این مهارت توجه ندارند، در حالی که به گفته او در کشورهای پیشرفته دنیا که نوشتن را فنی مدنی می دانند، انشاءنویسی و خوب نوشتن را امری اکتسابی می داند که همه افراد توان آموختن آن را دارند.
بهمن قره داغی به همین علت بر اهمیت به کارگیری معلمانی که توان بالایی در نگارش و نوشتن دارند، دست می گذارد و توضیح می دهد معلمی که خود از پس نوشتن برنمی آید و نمی تواند آنچه را که به آن فکر می کند، بنویسد، نمی تواند مربی خوبی برای دانش آموزان باشد.
علاوه بر اینها نوشتنی که نیاز به آموختن و تمرین دارد، به مشاهده نیز سخت متکی است، یعنی اگر قرار است دانش آموزی درباره بهار بنویسد، لازم است فصل بهار را با همه نمودهای بیرونی اش از نزدیک لمس کرده باشد که اگر این چنین نباشد و دانش آموز از دیدن محروم شده باشد، نوشته هایش به دانش اندکی محدود می شود که از گوشه و کنار کسب کرده است.
خواندن لازمه نوشتن
آنها که می نویسند یا نویسنده های بزرگی می شوند، بیشتر از آنچه تا به حال نوشته اند، خوانده اند. پس خواندن مقدمه نوشتن است (یا دست کم کاری لازم و ملزوم هم)، چون نمی شود دست به قلم برد و نوشت بی آن که دانست اساس نوشتن چیست و دیگران در نوشته هایشان چه نوشته و چطور نوشته اند.
انشاءنویسی در مدرسه هم از این قاعده مستثنا نیست. دانش آموزی که تا به حال بجز کتاب های درسی، لای هیچ کتابی را باز نکرده، قصه نخوانده و با شعر آشنا نیست چطور می تواند نویسنده ای قابل باشد؟ بخشی از این موضوع به خانواده ها برمی گردد، کسانی که در مراوده همیشگی با دانش آموزان هستند ولی کمتر در حال مطالعه کتاب دیده می شوند. پس کتاب نخواندن و اهل مطالعه نبودن و وقت نگذراندن با کتاب جزیی از فرهنگ ماست که ناخودآگاه بر توان نوشتاری دانش آموزان نیزتاثیر می گذارد.
در مدرسه هم دانش آموز، اولیای مدرسه را کمتر کتابخوان یا در حال مطالعه می بیند که این نیز اثرش را روی دانش آموز می گذارد. اگر از معلمان همیشه فعال و خلاق و خوش فکر و عاشق نیز بگذریم، بیشتر معلمان گرفتار روزمرگی هستند و به کارمندانی تبدیل شده اند که باید در یک ساعت مشخص در مدرسه حاضر شوند و در ساعتی مشخص خارج؛ بی خلاقیت و بی هیچ تلنگر مثبت به روح دانش آموز. معلمان نیز کم کتاب می خوانند، تعداد معلمانی که در زنگ ادبیات قبل از شروع درس، چند صفحه ای از یک رمان یا چند بیتی از یک شاعر را برای بچه ها بخوانند، کم است. مدارسی که به کتابخانه مجهز باشد نیز کم است، یعنی کتابخانه ای واقعی که هر لحظه امکان استفاده از آن وجود داشته باشد و کتاب های به درد بخور در آن یافت شود. در لابه لای برنامه های درسی دانش آموزان نیز مجالی برای کتاب خواندن وجود ندارد و وقتی همه این عوامل دست به دست هم می دهد محصول همانی می شود که هست؛ دانش آموزانی که در زنگ انشاء حرفی برای گفتن ندارند.