شفا آنلاین>اجتماعی>روانشناسی>اگر این همه مشاور بیماریهای روانی و روان درمانگر و برنامههای رنگارنگ تلویزیونی برای کاهش مشکلات عصبی و بازار داغ انواع کتابهای روانشناسی و شناخت روان از کفبینی چینی و فال قهوه هندی گرفته تا توضیح هرم نیازهای آبراهام مزلو روانشناس امریکایی و اشتیاق بیحد و حصر پشتکنکوریها برای دستیابی به صندلی رشته روانشناسی و روانپزشکی و... در هر کشور دیگری بود بیشباهت به مدینه فاضله افلاطون نمیشد.
به گزارش
شفا آنلاین،
اما واقعیت این است که اگر برای
هر یک از بیماران یک روانشناس تربیت کنیم و یک دفتر مشاوره بزنیم و یک
برنامه تلویزیونی بسازیم هم مشکل حل نخواهد شد چراکه اساساً مشکل جای دیگری
است.
بنابر آخرین آمار رسمی مربوط به یک سال گذشته، 23 درصد ایرانیان با انواع
اختلالات روان بویژه افسردگی، دست و پنجه نرم میکنند. انجمن روانشناسان
ایران با اعلام این خبر تأکید میکند که از هر 4 خانواده ایرانی یک خانواده
از این موضوع رنج میبرد.
البته تاکنون هیچ پیمایش ملی در این زمینه صورت
نگرفته و چه بسا در یک آمار دقیقتر میزان مبتلایان بیش از اینها نیز باشد
بویژه اینکه برخی از روانشناسان اعتقاد دارند میزانی از افسردگی خفیف را
میتوان در هر ایرانی دید.
انجمن علمی روانشناسان در آمار دیگری اعلام میکند که 34 درصد تهرانیها
از مشکل افسردگی رنج میبرند و جالبتر اینکه بالای 50 درصد مراجعه کنندگان
به پزشک عمومی در سراسر کشور، مبتلا به یکی از انواع اختلالات روان، بویژه
افسردگی هستند. همین آمار به سادگی نشان میدهد مسأله به دلیل فراگیری از
حوزه روانشناسی خارج شده و نیاز به بررسیهای جامعهشناختی دارد.
برای روشن شدن موضوع میتوانم «آلودگی هوا» و برخورد دو گروه از متخصصان
را مثال بزنم؛ پزشکان و کارشناسان محیط زیست. یک پزشک در قبال آلودگی هوا
چه میکند؟ او نه کاری به کار جامعه دارد و نه کاری با منشأ آلودگی. پزشک
میتواند در مواجهه با بیماران به تک تک آنها توصیه کند مایعات بیشتری مصرف
کنند. شیر، انواع لبنیات، آبمیوه و سبزیها را در دستور غذای روزانه قرار
دهند و از تردد غیر ضروری در شهر و نقاط آلوده بپرهیزند. اما کارشناس محیط
زیست ابتدا خواهد پرسید منشأ آلودگی چیست؟ او پس از یافتن علتها و
ریشهها، راههای پیشگیری و مبارزه با این پدیده را نیز نشان خواهد داد.
حالا فرض کنیم به جای آلودگی هوا با پدیده دیگری مثل بالا رفتن نزاعهای
خیابانی و مشاجرههای ترافیکی رو به رو هستیم که قاعدتاً هم میتواند ریشه
در بیماریهای عصبی داشته باشد و هم تشدید کننده آن باشد. یک روانشناس با
این موضوع چگونه برخورد میکند؟
او نیز مثل پزشک با بیماران به شکلی فردی
مواجه خواهد شد و به آنها توصیه خواهد کرد «سعی کنید آرام باشید، روزی یک
ساعت پیادهروی کنید، موسیقی ملایم گوش کنید، افکار منفی را از خود دور
کنید و یک دوره سه ماهه قرصهایی را که نوشتهام مصرف کنید!»
یک جامعهشناس در مواجهه با پدیده نزاع خیابانی ابتدا خواهد پرسید «چرا
این همه مشاجره و نزاع در اماکن عمومی و خیابانها زیاد شده؟ آیا مردم در
فشار اقتصادی هستند؟ آیا نهادها و سازمانها کار خود را بخوبی انجام
نمیدهند؟ آیا این پدیده یک بیماری تاریخی است؟ آیا...؟» او پس از پرداختن
به پژوهشهای اجتماعی، بر مبنای تحلیل آمار، اخبار و مشاهده عینی و تجربه
زیسته پاسخ خواهد داد و به ریشهها و راههای پیشگیری و مقابله خواهد
پرداخت. بر همین مبنا نوع برخورد جامعهشناسان با افزایش بیماریهای روانی
نیز متفاوت خواهد بود.
یکی از دلایل علاقه دانشجویان به رشته روانشناسی و روانپزشکی و کم توجهی
به جامعهشناسی، علاوه بر بازار کار و احساس نیاز و اشتیاقی که مردم در این
زمینه دارند یا سیاستگذاران بر اساس احساس نیاز مردم بدان اهمیت میدهند،
مقایسه این رشته با پزشکی است و از آنجایی که در فرهنگ عامه ایرانی، پزشکی
از نوعی فضیلت اجتماعی برخوردار است، روانشناس و روانپزشک و مشاور
بیماریهای روان نیز میتواند این نقش را بازی کند و چه بسا در این سالها
به دلیل بالا رفتن آمار بیماران روان، موقعیت بهتری نیز یافته باشد.
در این سالها تلویزیون در ساعات کار اداری از سه نوع برنامه برای جذب در
خانه ماندگان بهره برده است؛ پخت و پز، سلامت جسم و سلامت روان. جالب آنکه
دقیقاً در هر سه مورد نیز با مشکلات اساسی مواجهیم.
برنامههای پخت و پز
کمکی به بهبود تغذیه، پیشگیری از اسراف و بالا رفتن کیفیت مواد غذایی نکرده
است همچنانکه نه بیماریهای روان و نه بیماریهای جسم تحت تأثیر این
برنامهها کاهش نیافته و سال به سال نیز رو به فزونی بوده است.
جز آنکه
احساس نیاز مردم برای مراجعه به پزشک و روانپزشک را بیشتر کرده و
میل به مصرف بیشتر و داشتن آشپزخانهای لوکس را نیز به یک خواست عمومی
تبدیل کرده است. مشکل کجاست؟ چرا یک برنامه تلویزیونی به ضد خود تبدیل
میشود؟ چرا انبوه کتابهای پرطرفدار روانشناسی، مشکل جمعیت میلیونی
اختلالات اعصاب و روان را حل نمیکند؟
چرا حاصل کار این همه فارغالتحصیل
روانشناسی چیزی جز افزایش سال به سال اختلالات روانی نبوده است؟ اینها
پرسشهایی است که نه برنامههای روانشناسانه تلویزیونی و نه مطبهای
روانکاوان و روانپزشکان و نه جمعیت بزرگ دانشجویان روانشناسی پاسخی
برایشان ندارند، چراکه این پرسشها، پرسشهای جامعهشناختی است. یعنی همان
رشتهای که دوستش نداریم، بازار کار ندارد، برای حل مشکلات به
دانشآموختگانش مراجعه نمیکنیم و اساساً احساس نیازی در این زمینه نداریم.ایران