عدهای اتاقشان مرتب ولی ظاهری نامرتب دارند، عدهای هم
اتاق نامرتب هم پوشش نامرتب و عدهای دیگر اگر چه پوشش و اتاقی مرتب
دارنداما در زندگی اطرافیان خراب کاری میکنند.گاه این بینظمی در بعد
اجتماعیتر کسانی هستند که بیخود خرج میکنند و مصرف آنها زیاد از حد است و
موجودی جامعه را به لحاظ امکانات اقتصادی رعایت نمیکنند، آنها بیانضباط
اقتصادی و مالیاند. بسیاری از مسائل اخلاقی مانند وفای به عهد و پیمان و
احترام به اموال عمومی و دولتی و رعایت بهداشت اجتماعی و حسن خلق و احترام
به ناموس مردم و پرداخت حقوق دیگران و ... در اجتماع در موضوع شلختگی مفهوم
پیدا
میکند.
شناخت زبان بدن یک فرد شلخته کار دشواری نیست
یک
فرد شلخته را قبل از هر چیز میتوان از روی پوشش و میزان رسیدگی به
وضعیتاش شناخت.
لباسها با هم همخوانی ندارد وآرایش و اصلاح نامرتب و به هم ریختهای دارد.
در بعد رفتاری اینگونه افراد معمولا حواس پرت و بد قول هستند و اگر از
آنها علت بد قولی یا حواسپرتی را جویا شوید خواهید دید با دست بر پیشانی
میکوبند که یکی از علائم زبان بدن افراد فراموشکار و معمولا دروغگو است.
نحوه نشستن این افراد نیز از
افراد دیگر متفاوت است و خیلی اوقات وارد اماکن عمومی که میشوید فرد شلخته
در گوشهای در جای نامناسب و اغلب آلوده نشسته است. یکی از شیرینکاریهای
این عده ریختن چای و شربت یا کاسه آش و سوپ روی پیراهن و لباس خود
یا اطرافیان یا گاهی در حوزه آکادمیکتر با ریختن آش و مواد غذایی روی جزوه
خود و دوستان است، علائم فوق همه یا هر یک به تنهایی ما را در شناخت یک
شلخته کمک میکند.
شلختگی میتواند ارثی باشد
افراد
شلخته معمولا در خانواده خودشان یک فرد
شلخته داشتهاند. پس یک دلیل میتواند مشاهده باشد؛ یعنی به عنوان نمونه
پدر شلخته است و کودک رفتارهای او را مشاهده میکند و از آنجا که بیشتر
انسانها متمایل به راحتطلبیاند، کودک ترجیح میدهد از پدرش الگوبرداری
کند تا از مادرش که منظمتر است، بنابراین مسواک نمیزند، لباسهایش را جمع
نمیکند.یادگیری هم یکی دیگر از
عوامل موثر است یعنی رفتار شلختگی بر اثر تکرار اتفاق میافتد. به عنوان
نمونه بچه از اول لباسهایش را میریزد و جمع نمیکند و کسی هم به او چیزی
نمیگوید. همین رفتار به تدریج تبدیل به عادت میشود اما به وجود آمدن
رفتار شلختگی علتهای دیگری هم میتواند داشته باشد.
شلختگی وارونه
گاهی
اوقات فرزندان خانوادههای منظم و سختگیر هم شلخته میشوند. اسم این نوع
بینظمی شلختگی وارونه است. در بعضی خانوادهها تحکم و
زورگویی پدر و مادر برای رعایت نظم و تکرار پیامهای کلامی متوالی فرد را
وادار به مقاومت میکند و در او نوعی شلختگی به وجود میآورد. در بعضی از
موارد هم فرد از ابتدا شلخته نیست ولی به خاطر شرایطی خاص دچار این رفتار
میشود. بعضیها در بحران بلوغ به دلیل میل به استقلال در مقابل نظمی که
خانواده روی آن تاکید
دارد، مقاومت میکنند. به عنوان نمونه نوجوان نمیگذارد مادرش اتاقش را
منظم کند و میگوید این طور راحتتر است. سپس این رفتار به شکل عادت
درمیآید و فرد در باقی زندگیاش شلخته میشود.
شلختگی در لباس
پوشیدن
شلختگانی که پوشش را رعایت نمیکنند به راحتی
میتوان شناخت، البته این شلخته بودن را با مد نیز باید متفاوت دانست چراکه
هرازگاهی لباسها و پوششهای خاصی مد میشود که این کار را برای شناخت
افراد شلخته سخت میکند همانند دورهای که لباسهایی چروک مد شده بود.
گروه دیگر افرادی که با پوشش مرتب یا نامرتب ماشین، محل زندگی یا محل کار
نامرتبی دارند؛ در این مورد نقش آموزش و مشاهده و حضور یک فرد شلخته در
خانواده بسیار موثر است. زبان بدن این افراد بستگی به این دارد که از چه
منبعی شکل گرفته باشد اگر در جهت گرفتن توجه منفی باشد بیشتر و شدیدتر
خواهد بود به طوری که
باعث خشم و ناراحتی بیشتر اطرافیان میشود به طوری که صدای اطرافیان
درمیآید.
شلختهها درمان میشوند
بهترین
راه
حل آن است که از سوی خود فرد راهکارهای مناسب پیدا شود. از طریق خودآگاهی،
ترجیحات و عیبهای کوچک افراد مشخص میشود. ما برای راه حل خود بیشتر مایه
میگذاریم.
شلختگی فقط درپوشش نیست؛ در موارد دیگری نیز هست به عنوان مثال: حواس پرتی.
شاید این چیزها حواسپرتی را از بین ببرد: میز
کارتان را به جایی ببرید که چیزهای کمتری حواستان را پرت کند، دور میزتان
دیوار بکشید، ساعاتی کار کنید که حواسپرتی شما در آن ساعات کمتر است. فقط
برای زمانهایی
کوتاه و جهت استراحت به آن حواسپرتیها بپردازید.
از یک فرد منظم
بخواهید به شما کمک کند که سیستمی برای خودتان درست کنید و به تدریج با این
سیستم جلو بروید و آن را پیاده کنید؛ این موضوع در بلند مدت به
زندگی شما شکل میدهد.
نفرت از اداره امور: شما انتخابهای خودتان را دارید، باید عواقب آنها را هم بپذیرید. این تصمیم با شماست.
رشد نخواهید کرد: آیا زمان بیشتری نیاز دارید که بچه و بیمسئولیت بمانید؟ یا وقت آن رسیده که بزرگ شوید؟ این تصمیم هم با شماست.
کمبود سیستم سازماندهی
رسمی: راههای مختلف را امتحان کنید، تقویم داشته باشید یا
با قلم و کاغذ تقویم کاری خود را بنویسید. فهرستی از کارهایی که باید
انجام دهید در فایل word یا ... بنویسید. حتی میتوانید روی تکه کاغذهای
کوچکی آنها را بنویسید و روی میز کارتان بچسبانید.
عدم استفاده دائم از سیستم سازماندهی: اگر از آن استفاده نکنید آن را از دست خواهید داد. آن را تبدیل به یک عادت کنید و همیشه همه کارها را روی کاغذ فهرست کنید و در
طول روز آنها را بررسی کنید.
اعتقاد به اینکه نظم داشتن فرقی ایجاد نمیکند:
زندگی شما از هم پاشیده و فکر میکنید که نظم یافتن در چنین موقعیتی درست
مانند مرتب کردن صندلیهای
کشتی تایتانیک در حال غرق شدن است ولی بدانید که اگر سرطان درجه پنج نداشته
باشید، این کار بیتاثیر نیست. بهبود زندگی شما مانند بالا رفتن از یک تپه
است. اگر بالا را نگاه کنید، آنقدر میترسید که ترجیح میدهید از همانجا
به سمت پایین برگردید. ولی اگر سرتان را پایین بیندازید و فقط روی قدمی که
به جلو برمیدارید تمرکز کنید،
زمانی میرسد که وقتی به عقب نگاه میکنید از مسیری که آمده اید تعجب
خواهید کرد.
افسردگی:
افسردگی ملایم تا متوسط اغلب با جایگزینی خوداندیشی و درونگرایی با
بهرهوری و
تمرکز بیشتر بر نیازهای دیگران و نه نیازهای خود برطرف میشود. ورزش هم
میتواند کمککننده باشد. اگر اینها کافی نبودند، چند جلسه درمان شناختی
برای افسردگی جدی (یعنی نوعی از افسردگی که اصلا از جایتان نمیتوانید
بلند شوید) میتواند کمک حرفهای بدهد.
اگر هیچکدام از اینها نتیجه
نداشت، شاید
شما دلیل بینظمی خود را درست نفهمیدهاید. بهتر است از یک مشاور دوره دیده
و مورد تایید سازمان نظام روانشناسی کمک بخواهیدتاضمن پیدا کردن ریشههای
بروز شلختگی به درمان این مشکل شما کمک کند.