شهرام میگوید: تصمیم دارم به احترام همه روزهای شاد و عاشقانهای که با پروانه داشتم، اون رو به زندگی واقعیش برگردونم. ما زندگی خیلی شادی داشتیم. تقریبا در همه زمینهها باهم تفاهم داشتیم. هر دومان اون قدر با گذشت بودیم که اگر مشکلی هم پیش میاومد کار به جنجال و قهرهای طولانی نمیرسید. مثل خیلی از زندگیهای دیگه در کنار روزهای شاد، روزهای غمگینی هم داشتیم که با کمک هم اونا رو حل و فصل میکردیم. البته یادم رفت بگم که همسرم زن خیلی حساس و عاطفی است. وابستگی زیادی به من و بچهها و حتی سایر اعضای خانواده خودش داره.
همیشه این اخلاق، نگرانیها، دلسوزیها و… را یک امتیاز خاص و خارق العاده
میدونستم تا اینکه دو هفتهای بیشتر از تولد فرزند دوممان نگذشته بود که
پدر همسرم طی یک سکته قلبی به طور ناگهانی فوت کرد.
همسرم به طور طبیعی بعد از زایمان فرزندمان دچار حالات افسردگی شده بود ولی
این اتفاق مشکل ما رو خیلی بغرنجتر کرد. همسرم اصلا به بچه نمیرسید.
دایما یک جا مات میشد و هر کاری که من و اطرافیان حتی مادرش میکردیم
نمیتونستیم اونو به زندگی طبیعی برگردونیم.
الان دو سال ازاون روزها میگذره. همسرم بهتر شده چون مدتی تحت دارو
درمانی بود ولی هنوز اون پروانه سابق نشده. حرف میزنه، به زندگی میرسه،
ولی شاد نیست. چند ساعتم کنارت بشینه حرفی نمیزنه مگر اینه خودت به حرف
بکشیش. این شرایط خیلی برام سخت شده و تمام تلاشمو برای بهبود حالش میکنم.
از سفرهای سیاحتی و زیارتی گرفته تا ایجاد یک جو شاد در خونه و رفتن پیش
متخصصان مختلف.
میدونم سرعت بهبودش خیلی کنده ولی این تلاشها بیتاثیر هم نیست. حالا
تصمیم دارم به احترام همه روزهای شاد و عاشقانهای که با پروانه داشتم،
اونو به زندگی واقعیش برگردونم…
افسردگی، فقط روی کسی که گرفتار آن شده است تاثیرگذار نیست، بلکه مانند هر بیماری دیگر بر روی تمام افرادی که در زندگی این شخص هستند از جمله همسر و فرزندان و… هم تاثیر میگذارد.
به گفته متخصصان بیماریهای روانی از جمله افسردگی میتواند تاثیر بسزایی
بر روابط افراد داشته باشد. اینکه این تاثیر به چه میزان است بسته به افراد
مختلف متفاوت است. هر پیوندی یک رابطه منحصربه فرد و یکتاست و علائم
افسردگی برای هر کسی میتواند منحصربه فرد و خاص خود او باشد و در نتیجه بر
زندگی زناشویی وی هم تاثیری خاص و متفاوت از سایر زندگیها داشته باشد.
اگر با همسری زندگی میکنید که از افسردگی رنج میبرد این شخص تفکرات منفی بسیار زیادی را تجربه میکند. ممکن است حس کند که آدم بدی است و سزاوار عشق و توجه شما نیست. همچنین ممکن است علاقهاش نسبت به تمام مواردی که قبلا از انجامش لذت میبرده از دست بدهد. حتی بسیار مشاهده میشود که این دست افراد از مشاجرات و چالشهای زناشویی هم دوری میکنند یعنی مشکلات و مسایل زندگی مشترک، دیگر دارای اهمیت قبل برای وی نبوده و همین سهل انگاری و بیتوجهی، همسر را بیش از حد آزار میدهد.
چنانچه همسرتان تحت درمان باشد و دارو مصرف کند و یا مجبور باشد که الگوی
خوابش را تنظیم کند ممکن است زندگی زناشویی شما هم تحت تاثیر قرار بگیرد.
داروها میتواند باعث شود که شخص احساس بیحالی کند و چنانچه لازم باشد که
او در ساعت خاصی به رختخواب برود، شانس رابطه زناشویی شما با همسرتان کاهش
مییابد. تمام این مشکلات به طور اجتناب ناپذیری روی رابطه شما قید و شرط و
محدودیت قرار میدهند، اما همیشه راههایی برای کنار آمدن با این دست
مشکلات وجود دارد.
چگونه او را حمایت کنید؟
برای حمایت کردن از همسری که گرفتار افسردگی است، پیشنهادهای زیر ارائه میشود:
۱-قضاوت نکنید. برچسبهای اجتماعی و درک نادرست از افسردگی، باعث شده که افراد شدت این بیماری را بدرستی درک نکنند. مهم است که به خاطر داشته باشید افراد افسرده آدمهای ناتوان و ضعیفی نیستند و شما نمیتوانید به دلیل این بیماری آنها را ناتوان از انجام هر کاری دانسته و حق یک زندگی طبیعی را از وی بگیرید.
۲- گفتگو کنید. حرف زدن درباره احساسات
کار سادهای نیست، بویژه زمانی که شما قصد دارید درباره بیماری یک فرد حرف
بزنید. اما به هر حال شما نباید از تشویق کردن همسرتان به صحبت کردن
درباره علائم و نشانههایش و آنچه که آزارش میدهد، بترسید.
۳- محدودیتهایی وضع کنید. وقتی با کسی
که دچار افسردگی است زیر یک سقف زندگی میکنید اینکه مواظب باشید تبدیل به
یک مراقب و نگهدار تمام وقت نشوید بسیار مهم است. لازم است که برخی حد و
حدودها و شرایط را لحاظ کنید و این را روشن کنید که شما همسر این فرد
هستید نه درمانگر او. همسرتان را تشویق کنید که به دنبال دریافت کمک از
متخصصین این فن باشد.