کد خبر: ۷۹۶۷
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۷ - ۰۳ آبان ۱۳۹۲ - 2013October 25
شفا آنلاين :همه ما در کوچه و خیابان، شاهد درگیری و دعوای افراد بوده‌ایم. اگر نزاعی را مشاهده کردید، چه واکنشی نشان می‌دهید؟ بی‌توجه عبور می‌کنید یا دخالت را ترجیح می‌دهید؟ خبر دارید تاکنون در موارد زیادی میانجیگران دعوا کشته شده‌اند؟ می‌دانید برخی قتل‌های خیابانی اگر کسی میانجیگری می‌کرد، رخ نمی‌داد؟ در چنین شرایطی رفتار درست چیست؟ به گزارش شفا آنلاين ،الهه شفایی، روان‌شناس و مدرس دانشگاه در گفت‌وگو با تپش به این پرسش‌ها پاسخ داده است
بارها شاهد بوده ایم افرادی وارد ماجرای نزاع می شوند و به قتل می رسند. با وجود این باز هم شاهدیم افراد زیادی در چنین مواردی برای مداخله وارد می شوند. ریشه این نوع رفتارها ـ که البته با قصد خیر انجام می شود، اما نتیجه منفی در پی دارد ـ کجاست؟ باید به پیشینه قضیه میانجیگری نگاهی داشته باشیم، چون هر رفتاری که در جامعه شکل می گیرد، پیشینه قبلی دارد. مردم براساس پیشینه های قبلی که شامل پیشینه های ذهنی و فرهنگی می شود اقدام می کنند. در پیشینه فرهنگی ما تعریف میانجیگری، ریش سفیدی و حضور شخص سوم برای حل و فصل دعواها بوده است. در قدیم چنین رفتاری کاربرد داشته و افراد در هر سنی برای فردی که نقش میانجی را بازی می کرده، حرمت و احترام خاصی قائل بودند و حضور شخص میانجی نه تنها آتش دعوا را خاموش می کرد بلکه به آشتی طرفین منجر می شد، اما این که چقدر آن پیشینه های فرهنگی در جامعه امروز کارکرد دارد، موضوع دیگری است. امروزه در چنین مواردی ممکن است افراد اصلا یکدیگر را نشناسند و به بدترین نوع آسیب ببینند. یعنی میانجیگری در جامعه امروز کارکرد خود را از دست داده است؟ حتی در دعواهای خانوادگی دیده می شود وقتی شخص سومی وارد دعوا می شود و در دعوا دخالت می کند، نتیجه خوبی به دست نمی آید. این به واسطه فرهنگ امروز است، چون در زمان های قدیم با توجه به پیشینه فرهنگی که وجود داشت، وقتی دو نفر دعوا می کردند، نفر سوم بدون درخواست طرفین وارد ماجرا می شد و ماجرا را حل و فصل می کرد و گاهی هم این میانجیگری منجر به آشتی طرفین می شد. در فرهنگ امروز ما اگر شخص میانجی بدون دعوت بخواهد در ماجرا حضور پیدا کند، اتفاق مثبتی رخ نمی دهد. این به دلیل تفاوت فرهنگی است که بین حال و زمان گذشته وجود دارد. وقتی فردی بخواهد بدون دعوت میانجیگری کند و وارد دعوا شود، ممکن است حتی مورد غضب فرزندان خودش نیز قرار بگیرد. به این ترتیب نه تنها دعوا حل و فصل نمی شود بلکه شدت بیشتری می گیرد. بیشتر شدن شدت دعوا، باعث می شود طرفین بیشتر پرخاشگری کنند و وقتی خشونت بالا می گیرد، حرمت بزرگ تر شکسته می شود. این دیدگاه اما وجود دارد که نمی توانیم به اتفاقاتی که پیرامونمان رخ می دهد، بی توجه باشیم و مثلا در دعواها و اختلافات خانوادگی مداخله نکنیم. دیدگاه ها، نگرش ها، باور ها و اعتقاداتی را که وجود دارد، باید به روز نگه داریم. نمی توانیم با اعتقادات و پیشینه قبلی وارد هر مقوله ای بشویم؟ مثلا در پرونده ای، میوه فروشی دوره گرد با دیدن دعوای دو مرد به قصد میانجیگری وارد ماجرا می شود و از سوی یکی از طرفین دعوا به قتل می رسد. حالات خفیف تر این ماجرا به شکسته شدن حرمت ها منجر می شود. سوال این است که امروزه چه باید کرد؟ اگر ببینیم دو نفر دعوایشان شده است، باید سرمان را پایین بیندازیم و بدون توجه از کنار آنها رد شویم؛ حتی اگر خواهرمان با شوهرش جلوی چشم ما دعوا می کند، بی توجه باشیم؟ اگر وارد شویم اوضاع بهتر می شود یا نه؟ این پرسش ها ذهن روان شناسان را هم درگیر کرده و این یک بحث فرهنگی است. تجربه در کار خود من نشان داده است. آیا نمی توان جایگزینی برای نقش میانجی پیدا کرد؟ گرایش به مقامات رسمی بیشتر شده است. مقام رسمی ممکن است مشاور، مسئول قضایی یا انتظامی باشد. زمانی مشاوره اصلا معنی نداشت و رفتن به کلانتری جزو یکی از کارهایی بود که بندرت انجام می شد. خانواده های ما در گذشته رنگ کلانتری را نمی دیدند و پایشان به دادگاه باز نمی شد. امروزه با افزایش جمعیت ، تغییر نگرش ها، فشارها و استرس های زیادی که روی دوش افراد وجود دارد، میزان درگیری و اختلاف نظر بیشتر از زمان های قدیم است. در گذشته اختلافات کمتر و مردم آرام تر بودند، فشارهای روی مردم به مراتب کمتر و سطح توقعات پایین تر بود و همه اینها روی کمتر بودن استرس افراد تاثیر داشت و باعث می شد مردم از صبوری و استقامت بیشتری برخوردار باشند. چنین افراد آرامی وقتی درگیری بینشان به وجود می آمد، حضور شخص سوم می توانست فضای متشنج را آرام کند، اما الان افرادی هستند که صبوری کمتری دارند، آرامش ندارند، استرس و فشار روانی روی آنها زیاد، سطح توقعات بالا و آستانه تحمل ها پایین است و منتظر جرقه ای هستند. در چنین فضایی حضور شخص بی طرف نه تنها نمی تواند موثر باشد، بلکه مشکل را زیاد می کند. تمام این صحبت ها کاملا درست است، اما فرض کنید فردی در خیابان شاهد نزاع دو نفر است. او چه باید بکند؟ چون دیگر نمی توانیم از روش سنتی استفاده کنیم، بهترین روش مراجعه به مراجع قانونی است. در نزاع های دیگر هم همین طور است. در همان پرونده ای که مثال زدم، اگر من جای میوه فروش بودم به جای این که جلو بروم و درگیر شوم، به پلیس 110 تلفن می زدم. خوشبختانه در زمانه ما مراجع قانونی کاربرد دارند. بنابراین شخص سوم فقط مرجع قانونی است، نه فرد عادی. در موارد خانوادگی راه حل چیست؟ مراجعه به مشاور بهترین راه است. در بسیاری از موارد، افراد وقتی به ما مراجعه می کنند که کارشان به دادگاه و کلانتری کشیده شده است و بعد از بررسی مشخص می شود اصل ماجرا، موضوع کوچکی بوده که با ریش سفیدی نادرست به اینجا رسیده است. ممکن است میانجی نیت خیر داشته باشد، اما به جای دعوت طرفین به سکوت و فرستادن آنها نزد مشاور، کار اشتباهی انجام می دهد که به خسارت جانی، مالی و روحی منجر می شود. اما وقتی دعوایی رخ می دهد و کسی دخالت نمی کند، انتقادها شروع می شود. مثلا در ماجرای جنایت میدان کاج مردم دخالت نکردند و فقط تماشاچی بودند. آن زمان بحث های انتقادی زیادی درباره بی توجهی مردم مطرح شد. فکر می کنید اگر مردم در آن ماجرا مداخله می کردند، مساله حل می شد؟ کسی که چاقو و سلاح به دست می گیرد، وقتی قرار شود به کسی آسیب برساند، من و شما و پیر و جوان نمی شناسد. وقتی عقل جای خود را به احساس می دهد و خشم وجود انسان را می گیرد و فرد در چنین شرایطی مسلح است، این اتفاقات رخ می دهد. دیگر زمانه ای نیست که بخواهیم احساسی رفتار کنیم. در آن فاجعه یک نفر کشته شد اگر کسی میانجیگری می کرد، حتما چند زخمی هم داشتیم. همه مداخله گری ها سالم نیست. مداخله گری مخرب و ناسالم هم داریم. چرا برخی مواقع شاهد هستیم مردم مداخله می کنند، اما در ماجرای مشابه دیگری فقط نظاره گر هستند؟ این تفاوت واکنش در وقایع یکسان از کجا ناشی می شود؟ مردم ما بین دیدگاه سنتی و مدرن معلق هستند. در برخی مسائل به سمت دیدگاه سنتی می روند و بعضی اوقات دیدگاه مدرن را برمی گزینند. با وضعیت یک بام و دو هوا مواجه هستیم. زمانی اگر اتفاقی در محله ای می افتاد، چون همه با یکدیگر آشنا بودند، حتی اگر فرد بزهکاری هم پیدا می شد، موضوع را بین خودشان حل و فصل می کردند، اما در جامعه فعلی، افراد یکدیگر را نمی شناسند و شما حتی همسایه دیوار به دیوارتان را نمی شناسید که بخواهید برای او حریم قائل بشوید. به همین دلیل نمی توان از روش های سنتی استفاده کرد. در واقع شما معتقد هستید چون جامعه به سمت مدرن شدن رفته، همه وظایف در این حوزه بر دوش نهادهای رسمی است و پلیس وظیفه دارد در این حوزه سرعت عمل خود را بالا ببرد؟ الان فقط مراجع قانونی می توانند نقش شخص سوم را برای مداخله در مسائل اجتماعی و حتی مسائل خانوادگی برعهده داشته باشند. این وظیفه پلیس و ارگان های انتظامی و اجتماعی است که به گونه ای برنامه ریزی کنند و تقویت شوند تا بتوانند بسرعت، منطقه ای را پوشش بدهند. کشور ما کشور جوانی است و نیروی بیکار زیاد داریم و باید از این نیروها به منظور محقق شدن این اهداف استفاده شود. این کار باعث احساس امنیت مردم هم می شود. وقتی مردم مرتب فردی یونیفورم پوش را در محله ببینند، احساس امنیت آنها افزایش پیدا می کند و بعد از مدتی این فرد به ریش سفید محله تبدیل می شود، با این تفاوت که زیر نظر مراجع قانونی است گفتگو:شاهد حلاج.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: