غلامرضا پورمند از چهرههاي تقدير شده در همايش چهرههاي ماندگار واز چهرههاي شاخص جامعه پزشکي است .
نخستين
پزشکي است که پيوند کليه از جسد را در ايران انجام داد و تا کنون بيش از
هزار پيوند موفق کليه در کارنامه حرفهاي خود دارد. او تحقيقات زيادي در
زمينه سرطان پروستات دارد و در حال حاضر علاوه بر رياست بيمارستان سينا،
رياست مرکز تحقيقات ارولوژي را نيز به عهده دارد. دکتر پورمند با همان
لبخندهاي هميشگي وحوصله پذيرايمان شد.
از زمان کودکي اينقدر آرام و صبور بوديد ؟
من
در يکي از جنوبيترين مناطق شهر اهواز به دنيا آمدم، فرزند سوم يک
خانواده 14 نفره (شش دختر و شش پسر) بودم، پدرم در شرکت راه آهن جنوب
کار ميکرد و مادرم براي 12 تا بچه مادري کردن يکي از سختترين کارهاي
دنيا را داشت، سروسامان دادن به ما و پخت و پز با امکانات آن روز، واقعا
کار مشکلي بود. يادم هست مادرم گندم را آرد ميکرد و بعد در حياط خانه نان
ميپخت، الان که فکر ميکنم ميبينم مادر من و مادرهايي با اين ويژگيها
واقعا ملاک و معيار زنان و دختران شايسته را داشتند که آن زمانها خيلي
مطرح بود.
مادرم انصافا زني قدرتمند و شايسته بود، من ملاکهاي شايسته بودن
را به وضوح در مادرم ميديدم که با چه تلاش و پشتکاري از صبح تا شب کار
ميکند در نهايت قدرت و شايستگي تمام کارهاي بچهها و خانه را مديريت
ميکرد و پدرم هم مرد شريف و زحمت کشي بود.
روزي را به ياد ندارم که صبح
شده باشد وهوا روشن شود و پدرم را در خانه ديده باشم، از زماني که براي
نماز صبح بيدار ميشدند و قبل از طلوع آفتاب ميرفتند سر کار و خيلي روي
زمان دقيق بودند، بايد سر ساعت به محل کار ميرسيدند و يک جمله معروفي
داشتند که هميشه در ذهنم مانده و اينکه مدام تکرار ميکردند که اگر حتي ?
دقيقه دير به سر کار برسم، شايد کسي متوجه نشود و ايرادي از من نگيرند ولي
حقوقم اشکال پيدا ميکند.
اين تاکيد و دقت پدرم يک الگوي نانوشتهاي در
رفتار من بود که تا امروز هم در رفتار من وجود دارد، من پنج و نيم صبح
بيدار ميشوم و شش و نيم بيمارانم را در بيمارستان ويزيت ميکنم، احساس
ميکنم يک چيزي مثل نماز اول وقت است که بايد اول وقت ادا شود.
شرايط
زندگي ما به گونهاي بود که من از ابتدا از روش و منش پدرومادرم وبعد
خواهر و برادر بزرگم تلاش و پشتکار را ياد گرفتم، تلاشي بيوقفه براي کسب
لقمه حلال و بيمنت. يادم هست پدرم مدام تکرار ميکرد، طوري زندگي کنيد و
کار کنيد که مورد انتقاد قرار نگيريد و ميگفتند چرا وقتي ميتوانم سر زمان
و به موقع در محل کارم باشم، به گونهاي رفتار کنم که مورد بازخواست و
انتقاد قرار بگيرم وبگويند که فلاني چرا دير آمدي. هميشه تاکيد ميکردند
طوري رفتار کنيد که مواخذه نشويد.
شايد کسي از من در اين سن و سال ايراد
نگيرد، ولي عادت کردهام که بايد سر ساعت شش بيمارانم را در بيمارستان
ويزيت کنم و اين قطعا تاثير همان رفتارهاي تربيتي پدرم هست. ويزيت
بيمارها براي من مثل نماز اول وقت است که تمام ثواب و لطفش به سر وقت
بودنش بستگي دارد.
براي درس خواندن و مدرسه رفتن تشويق و حمايت هم ميشديد؟
واقعيت
اين است که پدر و مادرم با وجود تعداد زياد ما، واقعا فرصت اين کارها را
نداشتند که نظارت دقيق و جزء به جزء روي تک تک ما داشته باشند، ولي در
مجموع خيلي همه ما را دوست داشتند و قربان صدقه ما ميرفتند و ما را با
زبان و سبک خودشان تشويق ميکردند.
اين را هم در نظر بگيريد که در مجموع
شرايط فرهنگي و تربيتي آن زمان با امروز خيلي متفاوت بود، بچهها خيلي
مستقلتر و خودساختهتر بودند. پدر و مادر من با وجود آن همه مشغله ولي
نهايت سعي و تلاششان را ميکردند که شرايط و محيط خانه را براي ما مهيا
کنند تا درس بخوانيم، با عمل و رفتارشان ما را تشويق ميکردند و تمام
خواهرها و برادرهاي من به مدرسه رفتند، البته نقش برادر بزرگم در تشويق و
حمايت ما به درس خواندن واقعا پررنگ و قابل احترام بود.
پدرم ميگفت درس
بخوانيد تا به جايي برسيد و هر کاري که در توان ووسعشان بود براي ما انجام
ميدادند تا درس بخوانيم ولي نظارت جزء به جزئي هم وجود نداشت.
بچه درس خواني بوديد؟
تقريبا
در تمام دوران مدرسه شاگرد اول بودم. با وجودي که يک مدرسه بسيار معمولي
ميرفتم اما شانس بزرگي که داشتم اين بود که معلمهاي خيلي خوبي داشتيم و
همين عامل بسيار تاثيرگذاري بود. مدرسه ما واقعا هيچ امکاناتي نداشت و يادم
هست براي رسيدن به مدرسه بايد از مزرعه صيفيجات رد ميشديم تا به مدرسه
برسيم و خودمان تابستانها در حياط مدرسه درخت ميکاشتيم و آبياري
ميکرديم.
ولي معلمهاي خوب ودلسوزي داشتيم که دلسوزانه و از سر مهرباني با
وجود همان امکانات بسيار محدود، تمام تلاششان را ميکردند تا ما درسها
را بفهميم.
چطور شد که به پزشکي علاقهمند شديد؟
چند
دليل عمده وجود داشت، شايد اولين دليلش وجهه اجتماعي اين رشته بود، براي
من مهم بود که ببينم چه جايگاه و موقعيت اجتماعي وجود دارد، به عنوان مثال
يک ورزشکار اگر فوتباليست حرفهاي شود بيشتر مورد تشويق قرار ميگيرد و
معروف ميشود يااگردر يک رشته ديگري مثل پينگ پونگ قهرمان شود؟
جايگاه
اجتماعي اين رشته براي من مهم بود و از طرفي وقتي ميديدم در رشته طبيعي
نمره خوبي دارم و معدلم بالاست، خوب به طور طبيعي فکر ميکردم چرا وقتي
ميتوانم پزشکي بخوانم رشته ديگري را انتخاب کنم. اما در مجموع خيلي شناخت
دقيق و کاملي هم از پزشکي نداشتم، در آن زمان در اهواز 2يا3پزشک وجود داشت
که خيلي شاخص بودند و من فقط در اين حد از اين رشته شناخت داشتم.
آرزوي دوران کودکيتان را به ياد ميآوريد؟
پدر
و مادرم هميشه ميگفتند که سعي کنيد آدم خوبي باشيد، پدرم خدابيامرز
ميگفت: «اگر آدم خوبي باشيد، شغل خوبي هم پيدا ميکنيد و شايد تاثير همين
حرف بود که هميشه آرزو ميکردم آدم خوبي باشم.»
فکر ميکنيد دليل اينکه اينقدر علاقهمند بهدرس بوديد، چه چيزي بود؟
هر
بچهاي که به دنيا ميآيد يک ضريب هوشي خاص خودش را دارد و بعد تحت تاثير
عوامل ديگري هم قرار ميگيرد، رفتار و سلوک و منش خانواده و بعد محيط اطراف
خانوادگي و محيطهاي اجتماعي ديگر همه در شکل گيري شخصيت يک بچه تاثير
دارد، من فکر ميکنم يک ضريب هوشي مادرزادي داشتم و به طور غريزي خيلي
کنجکاو و دقيق بودم، يادم هست از زمان بچگي خيلي دقيق بودم و به جزييات
خيلي دقت ميکردم، هر اتفاقي که ميافتاد چرايي و دليل آن برايم مهم بود و
ذهنم را درگير ميکرد و اين حس تا امروز هم در من وجود دارد.
تمام اينها عوامل تاثيرگذاري روي من بود و اين نکته که به طور طبيعي همه دوست دارند پيشرفت کنند و من سعي کردم با درس خواندن و تلاش شرايط زندگيام را متحول کنم. من در دوران جواني خيلي به فيلمهاي کابويي هاليوود علاقه داشتم، هميشه دوست داشتم جاي قهرمان اصلي داستان باشم که از حق و عدالت دفاع ميکردند، هميشه دوست داشتم جاي کرک داگلاس و جان وين باشم.
با خودم
تحليل کردم که اگر اينها به جايي رسيدند فقط وفقط با تلاش و زحمت و پشتکار
بوده، پس چرا من تلاش نکنم. همه دوست دارند در زندگي پيشرفت کنند، شغل
موقعيتهاي بهتري به دست بياورند، اما تفاوت آدمها در ميزان تلاش و
پشتکارشان به وجود ميآيد. من هميشه دوست داشتم متفاوت از محيط اطرافم باشم
و به اين يقين رسيده بودم که فقط و فقط با درس خواندن و تلاش ميتوانم به
اين برسم. من به چشم ميديدم که همان هنرپيشهها با چه تلاش و پشتکاري به
جايي رسيدهاند و موفقيت راحت نيست.
يک نمونهاي برايتان مثال بزنم که ببينيد منظورم از تلاش و پشتکار چيست. زماني که براي گذراندن دوره فلوشيپ در انگلستان بودم زير نظر جراحي بودم که بسيار در زمينه پيوند کليه موفق و معروف بودند، باور کنيد يک روز 4 پيوند کليه در74بيمارستان مختلف با هم انجام داديم، 7صبح اولين پيوند يک دختر بچه8 ساله بود و بعد آخرين پيوند حدود 12 شب تمام شد، وقتي کارمان تمام شد، ايشان من را تا دم در خانه رساندند که حدود يک شب بود، وقتي پياده شدم پرسيدم خوب الان ميرويد منزل براي استراحت که با لبخند نگاهم کرد و گفت «تو برو خانه، من بايد يک سر به اون بچهاي که صبح پيوند داشت بزنم تا خيالم راحت شود» خوب ببينيد ما زير نظر يک چنين استادهايي تربيت ميشديم و به چشم ميديدم تلاش و احساس مسئوليت يعني چي. اينها تاثيرات عميق و انکار ناپذيري در شکلگيري شخصيت حرفهاي من داشت.
در همان مقطعي که در لندن
بودم، کار شبانه روزي بود. چون در آن زمان لندن به نوعي قويترين مرکز
پيوند کليه در سطح جهان بود، گاهي پيش ميآمد که يک کليه باهواپيماي کنکورد
از امريکا ميآمد و يک بيمار از يونان ميآمد و بايد به فاصله چندساعت
پيوند انجام ميشد.
ما در تمام اين مدت که تا کليه برسد و بعد آزمايشها
انجام شود که شش ساعتي طول ميکشيد، تمام وقت در حال آمادگي کامل بوديم، در
آن زمان در ايران اصلا پيوند کليه نداشتيم و هر عمل پيوند براي يک مريض
ايراني چيزي در حدود30هزار پوند تمام ميشد که براي اکثر بيمارها پرداخت
چنين هزينهاي و سفر به لندن غيرممکن بود و من امروز بسيار خوشحالم که
پيوند کليه در حال حاضر به راحتي و با کمترين ضريب خطا در ايران انجام
ميشود و ما در ميان بسياري از کشورهاي جهان وضعيت بسيار مطلوبي در اين
زمينه داريم.
دوران دانشجوييتان در ايران چگونه گذشت؟
در
دوراني که پزشکي عمومي ميخواندم براي تامين هزينههاي خودم در يک
دبيرستان تدريس ميکردم. آن زمان طرحي بود به نام فوق برنامه که ما در قالب
آن طرح ميرفتيم مدرسه و درس ميداديم. 20 ساعت درس ميدادم ساعتي 10
تومان، يعني با ماهي200تومان هم اجاره اتاق ميدادم، هم خوراک و هم
هزينههاي تحصيل و جالب اينکه وقتي عيد ميخواستم به اهواز بروم، از
پساندازم براي بچهها سوغاتي هم ميخريدم.
نزديک دانشگاه يک رستوران کوچکي
بود که خيلي وقتها براي شام ميرفتيم و ديزي ميخورديم، صاحب آنجا پيرمرد
مهرباني بود که خيلي دانشجوها را دوست داشت وهميشه گوشت غذاي بچهها را
بيشتر ميکرد و ميخواست به نوعي هواي دانشجوها را داشته باشد.
چطور بعدها رشته اورولوژي را انتخاب کرديد؟
تا
سال ?? در کل شهر اهواز فقط يک اورولوژيست وجود داشت، اين انگيزهاي براي
من بود و يک نکته ديگر اينکه اين رشته در تمام دنيا يک رشته لوکس با درآمد
زياد محسوب ميشود.
ببينيد
به نظر من پزشکي مثل هنر دو جنبه دارد، يک جنبه دل مشغولي و لذت قلبي آن
است و يک بعد ديگر آن درآمد و پول سازي آن است که نميتوان هيچ کدام را
نديده گرفت. براي من هميشه رضايت و لبخند بيمارانم بعد از بهبودي کافي بوده
و همين دعاي خير آنها برايم بزرگترين دلخوشي و انگيزه بوده است.
من
وقتي توانستم براي اولين باردر ايران عمل پيوند کليه از مبتلايان به مرگ
مغزي را با موفقيت انجام دهم، برايم بسيار با ارزش بود. گاهي با خودم فکر
ميکنم هيچکس در دنيا نميتواند اين احساس مرا درک کند. وقتي يک زوجي را
ميبينم که بعد سالها ناباروري بچه دار ميشوند، نميدانيد برق نگاه آنها و
لبخندشان براي من چه ارزشي دارد. هر کسي با چيزي در زندگي سيراب ميشود،
يکي با پول، يکي با قدرت و من با رضايت بيمارانم به اين رضايت دروني
ميرسم.
فکر ميکنيد چرا اينقدر رضايت بيمار براي شما پررنگ و لذت بخش است؟
شايد
ريشهاش به تربيت و نگرش خانوادگيام مربوط باشد. از بچگي اين اعتقاد در
من بهوجود آمده بود که بهشت و جهنمي وجود دارد و هر عمل و کردار ما در
دنيا باقي ميماند. مصداق همان آيه قرآنکه خدا ميگويد هر عملي از شما به
اندازه مثقال ذره نزد ما محفوظ است. خدايي که به اندازه مثقال و ذرهاي
کوچک اعمال و کردار ما را ميسنجد، پس بايد خيلي مراقب باشيم. در محضر خدا
همه ماباهم برابريم و خدا از صفر تا صد وبا دقت و عدالت نمره ميدهد، پس در
محضر چنين خدايي نميتوان کوچکترين خطايي کرد.
وقتي
که بچه بودم از بزرگترها ميشنيدم که هر آدمي دوفرشته مقرب دارد که در
تمام طول شبانه روز اعمال انسانها را ثبت ميکنند، در ذهن بچهگانهام با
خودم فکر ميکردم که اين فرشتهها چگونه ميتوانند اينقدربنويسند، بعدها
با اختراع کامپيوتر ديدم که حتي در دنياي مادي و کوچک ما انسانها اين
امکان وجود دارد، پس حتما جزء به جزء اعمال ما توسط ملائک مقرب ثبت
ميشود. همين ذهنيت هميشه باعث ميشد تا مراقب کوچکترين رفتارم باشم. من
هميشه رضايت بيمار برايم در اولويت بوده، هم بحث رضايت خدا مطرح است و هم
رضايت و ارضاي روحي خودم.
من
بعد از اينکه يک دوره ناباروري مردان را در آمريکا گذراندم، با همسرم که
فوق تخصص ناباروري دارند، تعامل و همکاري داشتيم و شايد هيچ کس در دنيا اين
لذت را درک نکند که وقتي زوجي پس از سالها ناباروري و نااميدي درمان
ميشوند و همراه نوزاد وارد مطب ميشوند، من چه لذتي ميبرم، واقعا برايم
توصيف نشدني است. هم رضايت خداست و هم بنده خدا و من تمام اينها را فقط و
فقط لطف و فضل خدا ميدانم.
چهساليازدواجکرديد؟
بعد
از پايان دوره پزشکي عمومي و زماني که تصميم داشتم براي تخصص امتحان بدهم،
استادي داشتم که يک نصيحتي کرد، ايشان گفت؛ اگر ميخواهي پزشکي را ادامه
بدهي و موفق باشي، تا پايان دوره فلوشيپ دوکار را انجام نده.
يکي مطب نزن
که اگر طعم پول را بچشي و رنگ پول را ببيني، ديگر خيلي به سختي دنبال ادامه
تحصيل ميروي و اينکه ازدواج نکن تا مسئوليت زندگي و بچه نداشته باشي و
بتواني فقط روي درس تمرکز کني و همين شد که من تا ??سالگي ازدواج نکردم،
اما به محض برگشت با همسرم که رزيدنت زنان بود، ازدواج کردم و خدا را شکر
که بسيار ازدواج موفقي داشتم.
اينکه هر سه فرزندتان پزشکي ميخوانند، علاقه خودشان بود يا تحميل شما؟
خوب
ما تشويق ميکرديم که درس بخوانند، ولي من هيچ وقت چيزي را به بچهها
تحميل نکردم، ولي همسرم خيلي دوست داشت که بچهها حتما پزشکي بخوانند و خب
بچهها هم با تلاش و پشتکار وارد اين رشته شدند، گاهي که با خودم فکر
ميکنم دلم براي بچهها ميسوزد، با خودم فکر ميکنم شايد من با اين
امکاناتي که امروز دارم ميتوانستم زمان بيشتري براي آنها درنظر بگيرم،
سفرهاي تفريحي برويم و زمان بيشتري با هم باشيم، ولي خوب آنها هم وارد
همين فضاي زندگي من شدهاند و با تلاش و پشتکار درس ميخوانند، الگويي که
من هميشه از خانوادهام داشتم که مدام وپيوسته در حال تلاش بودند، بدون هيچ
تفريحي، به بچههايم منتقل شده است.
آقاي دکتر چرا با وجود شرايط مساعد و خوبي که داشتيد، به ايران برگشتيد؟
من
به دليل علاقهاي که به ايران داشتم و دارم هيچ وقت به فکر ماندن نبودم و
از طرفي من دوست دارم جايي باشم که مفيد باشم، وجودم، حضورم، تخصصم و
تواناييام مورد نياز باشد، انگلستان و يا امريکا به من احتياج نداشتند ولي
در همان مقطع اينجا به وجود احتياج داشتند، زماني که من برگشتم فقط
دونفر بوديم که تخصص پيوند کليه داشتيم، من اينجا دلم خوش بود به اينکه
مفيد باشم و همين کافي بود.
يک
چيزهايي احساس دروني آدم هاست. من براي حتي اسم ايران احترام و ارزش
قائلم، هنوز بعد از اين همه سال وقتي براي ارائه يک مقاله و يا يک سخنراني
به کنفرانسهاي معتبر دنيا دعوت ميشوم، وقتي اسم ايران را اعلام ميکنند،
دلم ميلرزد و بغض ميکنم. براي من با ارزش و لذت بخش است که اسم ايران در
معتبرترين مجامع علمي دنيا مطرح شود.
زماني
که من را به عنوان اورولوژيست نمونه کشوري و يا چهره ماندگار انتخاب
کردند، براي من افتخار بود که توانستهام براي وطنم خدمتي مثمرثمر انجام
دهم و خدا را بسيار شاکرم.
آقاي دکتر اجازه دارم يک سوال تکراري بپرسم؟ نسبت به زندگيتان در اين 70 سال چه حسي داريد؟
تمام
زندگيم را دوست دارم، اينکه در هر مقطعي از زندگيم تمام تلاشم را کردم و
سعي کردم که در مسير رسيدن به يک هدف حرکت کنم، و در حال حاضرهر لحظهاي که
عمرم تمام شود به قول حضرت امام با دلي آرام و قلبي مطمئن ميروم.
من از
هر دقيقهاي از عمرم لذت بردم و همين که توانستم نور اميد را بين مراجعان و
بيمارانم روشن نگه دارم، برايم کافي است. گاهي با خودم فکر ميکنم همين که
روزي چند نفر دعاي خيرم کنند و بگويند خداپدرش را بيامرزد براي من کافي
است. ماحصل عمرم اين است که از مفيد بودنم لذت ميبرم واز لحظه به لحظه
زندگيام لذت بردم و ميبرم.
تاثيرگذارترين فرد زندگيتان چه کسي بود؟
فکر
ميکنم برادر بزرگم باشد، از دوران بچگي خيلي براي خانواده زحمت کشيدند و
تا امروز که به خوبي نقش بزرگتري دارند. برادرم نوع خاصي از انسان است و
درمجموع آدم متفاوتي است، به همه افراد خانواده بيهيچ چشمداشتي و بيدريغ
محبت ميکند، به همه افراد خانواده سر ميزند و مراقب همه هست و فکر ميکنم
در زندگي من و تشويق و حمايت من براي رفتن به دانشگاه نقش تاثيرگذاري
داشتند.
در زندگي حرفهايتان چه کسي تاثير داشت؟
استادي
داشتم به نام دکتر منوچهري که خدا رحمتشان کند، انساني بسيار عارف، دقيق،
با اخلاق ووارستهاي بودند که من علاوه بر دانش اورولوژي، در کنار ايشان
تزکيه و اخلاق را هم ياد گرفتم. خدا در قرآن ميفرمايد قدافلح من زکها يعني
کسي به رستگاري ميرسد که در کنار تعليم به تربيت و تزکيه هم برسد.
من در
کنار ايشان تکريم بيمار، توجه به روح و روان بيمار همزمان با جسم بيمار و
اهميت دادن به پدر و مادري که فرزندش را براي درمان آورده را ياد گرفتم،
اينکه در کنار طبابت، مراقب دل نگرانيهاي پدر و مادر بچه بيمار باشم و
براي آنها دغدغهاي مضاعف درست نکنم. يادگرفتم که هم طبيب باشم و هم حکيم.
دوست
دارم يک چيز را به جوانها بگويم اينکه را مدنظر داشته باشند به عنوان يک
اصل به آن نگاه کنند، اينکه ياس و نااميدي در دين و آيين ما حرام است، پس
مرتکب فعل حرام نشويد، فکر نکنيد اگر در فلان مدرسه هستيد و فلان امکانات
را نداريد، پس نميتوانيد درس بخوانيد و موفق شويد، معلمهاي ما با سه تا
گچ معمولي به ما سلول را ياد دادند، خدا را شاهد ميگيرم که من در
جنوبيترين خيابان اهواز مدرسهاي ميرفتم بدون کوچکترين امکانات رفاهي و
آموزشي. مدرسه نجم اهواز کجا دانشگاه UCLA آمريکا کجا؟ پس غير ممکني وجود
ندارد. من در تمام زندگيام سخت کار کردم و هيچ وقت نااميد نشدم.
سلامت به نظر من خلاصه ميشود در چند نکته
1 خودتان را دوست داشته باشيد
2) مملکت ووطنتان را دوست داشته باشيد
3)
به دين و ايمانتان عشق بورزيد تابه سلامت روح برسيد. وقتي به فکر خدا
باشيد نياز نداريد که سيگار بکشيد و عمرتان را حرام کنيد، يکحالي به شما
دست ميدهدکه فقط به فکر کمک و خدمت به مردم هستيد و همين حال دلتان را خوب
ميکند.
آقاي دکتر، تحليل و ارزيابي شما از اخلاق کنوني حاکم بر جامعه پزشکي کشور چيست؟
متاسفانه
از شرايط فعلي دفاع نميکنم. در مجموع ما ياد نگرفتيم توجه و تکريم داشته
باشيم. همان چيزي که در قديم ميگفتند حکيم نه دکتر پولکي.
البته من به شدت معتقدم عوامل خارجي و جانبي در اين مساله تاثيرگذار بوده.
اين را در نظر داشته باشيد که هميشه مجموعهاي از عوامل در شکل گيري شخصيت انسانها موثر است. عوامل خانوادگي، محيط اجتماعي و محيط حرفهاي سيگنالهايي را براي فرد ميفرستد که در مجموع شخصيت فرد را شکل ميدهد، پزشکان هم از اين قاعده مسثني نيستند، عوامل متعددي در اين نقص و مسائل و مشکلات نقش داشتهاند.
پزشکي رشته پردرآمدي است، يک حداقلهايي درزندگي حق
هر کسي است که بايد داشته باشد، ولي خوب بعضيها دوست دارند بيشتر داشته
باشند که اين کشش و وسوسه، متاسفانه حد و مرزي هم ندارد. براي پزشکان بايد
معنويات پررنگ باشد که متاسفانه نيست.
از طرفي شرايط محيطي و اجتماعي هم
موافق و همراه پزشکان نيست، يک حداقلهايي بايد درنظر گرفته شود که
نميشود. در يک ساله گذشته و در قالب طرح تحول سلامت تا مقدار زيادي مشکل
دستمزد پرداختي به پزشکان حل شده ، ولي هنوز ما خيلي مشکل داريم و همين
مشکلات زمينه ساز برخي از تخلفات ميشود، بهعنوان
مثال
عرض کنم، در همين بيمارستان سينا از روز اول فروردين تا امروز تيم پيوند
ما 50 عمل پيوند کليه انجام داده است که تا به حال بيمهها
نتوانستهاند حتي يک ريال به بيمارستان پرداخت کنند، به نظر شما آيا اين
مسئله نميتواند بر اخلاق حرفهاي اين تيم تاثير منفي داشته باشد؟ اينها
عوامل تاثيرگذارو نامحسوس اين پديده است که نميتوان نديده گرفت. ما وقتي
ميخواهيم يک مجموعه بزرگ را قضاوت کنيم بايد تمام عوامل تاثير گذار را
منصفانه بررسي کنيم.
در بين تمام گروههاي اجتماعي زرنگ خوب و زرنگ بد وجود دارد، بايد تدوين و اجراي قانون به گونهاي باشد که زرنگهاي بد را کنترل کند، ما متاسفانه در ايران با وجود اينکه قانون داريم ولي چون اجراي صحيح نداريم، نميتوانيم کنترل لازم را داشته باشيم و از طرفي همانطور که گفتم چون در تامين نيازها هم دچار مشکل هستيم، زمينههاي خلاف مهياست، که البته اکثريت جامعه پزشکان از اين آسيبها مصون هستند ولي خوب در هر جامعهاي خلاف و تخطي از قانون وجود داردو قطعا جامعه پزشکان مستثني نيست.
اخذ تخصص: در رشته ارولوژي دانشگاه علوم پزشکي تهران1357 فلوشيپ پيوند کليه از انگلستان سمت: رئيس بيمارستان سينا، رياست مرکز تحقيقات ارولوژي دانشگاه علوم پزشکي تهران سوابق علمي و اجرايي: وي
پس از طي تحصيلات متوسطه، در سال1344تحصيلات آکادميک خود را در دانشکده
پزشکي دانشگاه اهواز آغازکرد و درسال1351به عنوان پزشک عمومي فارغالتحصيل
شد. سپس دوره تخصصي ارولوژي را در فاصله سال1353-1357در دانشگاه علوم پزشکي
تهران سپري و به منظور ادامه تحصيل به آمريکا رفت. در
سال 1363 در دانشگاه UCLA کاليفرنيا تحصيلات خود را در رشته ناباروري
مردان – آنکولوژي ارولوژي (Urologic) آغاز کرد و در سال1364به اخذ فلوشيپ
اين رشته نايلشد. در کارنامه علمي و تحصيلي دکتر پورمند فراگيري دورههايي همچون: مثانههاي Neurogenic در آلمان (1361) دوره6 ماهه ارولوژي آنکولوژي و ارولوژي اطفال در دانشگاههاي بوفالو و UCLA آمريکا (1363) دوره ناباروري مردان در UCLA آمريکا (1364) پيوند کليه در بيمارستان ميدلسکس لندن (1371-1372- ) ارولوژي لاپاراسکوپي در کالج علوم پزشکي و دندانپزشکي´King s College لندن 1371-1373 دوره
Reproductive در بروکسل بلژيک (1377) و پزشکي نانو در مسکو (1385)، از
سال 1357 به عنوان استاديار گروه ارولوژي دانشگاه تهران، از
سال 1366 به عنوان دانشيار و از سال1372 به عنوان استاد به ارائه
خدمات آموزشي خود پرداخته است. سابقه عضويت و همکاري در مراکز علمي چون انجمن ارولوژي اروپا (1339 تا کنون) انجمن ارولوژي آمريکا (1367تا کنون) انجمن بينالمللي ارولوژي (1367 تا کنون) هيات مديره انجمن پيوند اعضاء خاورميانه (دو دوره) انجمن بين المللي ارولوژي به عنوان نماينده ايران (به مدت 20 سال) کميته نانوتکنولوژي وزارت بهداشت (1383 تاکنون) انجمن باروري آمريکا 1369-1373 هيات تحريريه مجله «Reproductive Medicine» (1383)، هيئت تحريريه مجله پژوهش دانشکده پزشکي (1379) و اساتيد برجسته ايران (2005)، به چشم ميخورد. وي
سالها در سمتهاي علمي و اجرايي متعددي ايفاي خدمت نمود؛ رئيس بيمارستان
سينا (1385تاکنون)، رياست مرکز تحقيقات ارولوژي دانشگاه علوم پزشکي تهران
(1382 تا کنون)، معاونت پژوهشي دانشگاه از 1367-1372، انجمن پيوند اعضاء
خاورميانه (1381 تا کنون) و دبير انجمن اورولوژي ايران 1361-1364، گوشهاي
از سمتهاي آکادميک ايشان به شمار ميروند. تقديرنامهها: از
جمله افتخارات او ميتوان به دريافت جوائز و عناوين زير اشاره کرد: رتبه
اول علوم باليني در هفتمين جشنواره تحقيقاتي علوم پزشکي رازي (1380)،
ارولوژيست نمونه سال از سوي سازمان نظام پزشکي کشور و دريافت لوح تقدير از
رياست محترم مجلس شوراي اسلامي وقت، محقق برتر ايران در دومين جشنواره بين
المللي رويان، راه اندازي اولين دستگاه سنگشکني و کليه و مجاري ادراري در
بيمارستان سينا، پژوهشگر نمونه سال 1380از طرف انجمن ارولوژي ايران و
چهرههاي ماندگار پزشکي در سال1385و پژوهشگر برتر جايزه بنياد علمي بين
المللي يلدا 1391. آثار علمي و تاليفات: وي بيش از 70طرح پژوهشي به انجام رسانده و بيش از 100 مقاله علمي در علوم پزشکي منتشر کرده است.
فوقتخصص:
سپید