شفا آنلاین>جامعه پزشکی>بر خلاف نظر رايج، زندگي همهاش خاطره نيست. بلكه گزيدهاي از گذشتههاي ما خاطره ميشود.
به گزارش شفا آنلاین، آن بخشهايي كه چنان بر ذهن و ضميرمان مينشينند كه به قول
سعدي "الّا به روزگاران" بيرون نميروند.
شايد تواتر بيشتر
باشد. چراكه هر بيمار، دنيايي يكّه است و زماني كه در مقابلت مينشيند،
انگار جهاني به گستردگي خيال رهوار يك انسان را روبرويت مينشاند.
در فلسفه
اگزيستانسياليسم، هنگامي كه آدمي در مرز بودن و نبودن، عشق و گذشتن، سلامت
و بيماري قرار ميگيرد، ميگويند كه انسان در اوضاع و احوال مرزي است.
هنگامي كه انسان در اين احوالات مرزي گير ميافتد هم شناخت بهتري از خود
پيدا ميكند و هم چشم جديدي به روزگار برايش گشوده ميشود.
به همين علت،
فرمودهاند كه " في تقلب الاحوال عرف جواهر الرجال". از اين رو اگر نگوييم
بيشتر، دست كم به اندازه طبيبان، محيط بيمارستان و مطب و درمانگاه، براي
بيماران و مراجعان خاطره ميسازد. خاطرهترين چيزي كه از دوران دانشجويي در
ذهنم مانده است و اين روزها نيز گاه به گاه تكرار ميشود، مواجهه با
كودكان مبتلا به سرطان است.
به ويژه كودكاني كه مراحل پاياني زندگي شان را
ميگذرانند. برخلاف ما بزرگ ترها ، اين بچهها چندان هراسي از مرگ ندارند.
شايد به علت آنکه هنوز درك و تصويري انتزاعي از مرگ برايشان شكل نگرفته
است. شايد هم زنجيرهاي وابستگيشان به اين دنيا چندان محكم و پيچيده نشده
است. سالها پيش با برخي از دانشجويان پزشكي و غيرپزشكي، گروهي ساخته بوديم
و هر هفته به سراغ اين كودكان در بخش هماتولوژي و انكولوژي ميرفتيم. آغاز
كارمان با غليان احساس ترحم به اين كودكان بود.
به خصوص كه اين بچهها هم
به شدت به حضور دانشجويان وابسته شده بودند. اما هر چه كه ميگذشت، ماجرا
برعكس ميشد. بر خلاف تصور آغازين، بچهها به شدت باهوشتر از همسالان سالم
خود بودند و دركشان وراي تصور ما بود. از همينرو دوست داشتنشان اصيلتر
از دوست داشتن ما بود. پس از چند ماه ، بسياري از اين بچهها درگذشتند و
تصاوير نابي از پاكي و عشق را در خاطرمان براي هميشه حك كردند. شايد
رهاترين مرگهايي كه در بيمارستان ديدهام، مرگ همين بچهها بود.
حميدرضا نمازي
عضو گروه اخلاق پزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران