شفا آنلاين :نقد، کلید رهایی از ایستایی است. دوری هر فرد، نظام یا پدیدهای از نقد موجب رکود و درجازدن آن است.
به گزارش شفا آنلاين ،افول ارزشهای اخلاقی در فرد و جامعه زمانی آغاز میشود که فرهنگ نقد و نقدپذیری جایگاه خود را از دست بدهد. دکتر امیدعلی احمدی، جامعهشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه معتقداست: «نقد میتواند در حوزههای فردی، کنشهای انسانی، ارتباطات انسانی، سازمانها، نهادها و نظامهای اجتماعی مطرح باشد. در هر یک از حوزههای فوق وجود نقد به معنی وجود عقلانیت و امکان اصلاح فرایندهاست». متن کامل این گفتوگو را باهم میخوانیم.
جامعه ایرانی تا چه اندازه با مفهوم نقد، چه در حوزه اجتماعی- سیاسی و چه در حوزه روابط خانوادگی آشناست؟
هیچ تغییر ساختاری بدون نقد علمی و بررسی تناسب یا عدمتناسب بین اجزای ساختاری با کل و درک فرایند عمومی تحول در جامعه امکانپذیر نیست. اگر نقد را جزء مهمی از فرایند عقلانیت بدانیم و عقلانیت را به این شکل تعریف کنیم که عقلانیت فرایندی است که تناسب وسایل با اهداف را تسهیل و برقرار میکند، در این صورت پاسخ به این سؤال این است: به اندازهای انتقاد در جامعه ما وجود دارد که وسایل اجتماعی لازم برای دستیابی به اهداف آن فراهم شده است.
نقد میتواند در حوزههای فردی، کنشهای انسانی، ارتباطات انسانی، سازمانها، نهادها و نظامهای اجتماعی مطرح باشد. در هر یک از حوزههای فوق وجود نقد به معنی وجود عقلانیت و امکان اصلاح فرایندهاست. در سطح فردی وجود خودانتقادی بهخوداصلاحی منجر میشود و این خود محتاج داشتن الگوهای مناسب است. در سطح کنشهای انسانی وجود شناخت مناسب از مخاطب کنش و پذیرش اشتباه در این زمینه میتواند منجر به بهبود فرایند کنشهای انسانی شود. در سطح ارتباطات انسانی توجه به واکنشهای مخاطبین اساسیترین راه برای رشد ارتباط و پیوندهای انسانی است. در سطح سازمانی و نظامهای اجتماعی وجود فرایند بازخورد و اهمیتدادن به آن به معنی سیستمیککردن فرایند انتقاد است. تمام نظامهای نیمهباز و باز از امکان انتقاد برای بهبود شرایط بهره میگیرند.
نبود انتقاد در تمام حوزههای گفتهشده به معنی انسداد و ایجاد امکان بروز خشونت است. این خشونت میتواند علیه خود، علیه دیگری یا علیه سازمان و نظام اجتماعی باشد. آنچه امروز در مصر شاهد آن هستیم بیش از هر چیز میتواند به معنی نبود امکان نهادین نقد تلقی شود. اخوانالمسلمین و دولت کنونی مصر توان گفتوگو و مفاهمه را از دست دادهاند، به بیان دیگر نمیتوانند از هم انتقاد کنند یا انتقادشان به گوش هم نمیرسد. این وضعیت ریشه در سالهای دیکتاتوری مبارک و سادات در مصر دارد.
در ایران اگر ما شاهد رشد آسیبهای خانوادگی و خصوصا طلاق هستیم یا اگر میزان ثبت دعاوی در دادگستری به طرز بیسابقهای بالاست و یا اگر سازمانهای اقتصادی زیادی توان سازگاری و ماندن در شرایط کنونی را نداشتهاند، غیر از دلایل اقتصادی بخشی از آن یا بخش مهمی از آن ناشی از نبود ظرفیتهای نقدپذیری است.
اصولا نقد بهمعنای پرداختن به نکات مثبت و منفی یک پدیده است. با این همه معمولا در جامعه ما نقد با نوعی تخریب همراه است و نگاه غالب اجتماعی اینگونه است که اساسا نقد بهدلیل تخریب و نکوهش یک پدیده یا فرد صورت میگیرد. بهنظر شما ریشههای فرهنگی این نگرش در کجاست؟
نقد جزئی از فرایند عقلانیت در روابط بینافردی یا سازمانی است. نقدی که معیار نداشته باشد و هدف آن نه اصلاح بلکه تخریب باشد، نقد نیست. نقد راههای انتخاب شده برای اهداف یا اهداف درنظر گرفتهشده را مورد بازبینی قرار میدهد و حصول یا عدمامکان حصول به نتایج مورد انتظار را با ارائه شواهد و مدارک روشن میسازد. برای رشد امکان نقد سازنده در یک جامعه انسانها باید برای آن آموزش دیده باشند. مهمترین آموزه در این زمینه تحمل دیگری است. بدون تحمل دیگری امکان شنیدن آن و تبعیت از قول احسن وجود نخواهد داشت. در روابط غیردمکراتیک آدمها اسیر منیت خود یا دیگری هستند. در کلاس درس معلمی که اجازه نقد درس یا شیوه تدریس را به دانشآموزان نمیدهد نهتنها امکان درک بهتر درس را از وی سلب میکند بلکه وی را از امکان داشتن زندگی بهتر در جوار دیگران و توان نقد آنها و مهمتر از آن شنیدن نقد آنها محروم میکند. شخصیت ضعیفکش حاصل تربیتهای سختگیرانهای است که پدرها و مادران و معلمین سختگیر اجرا کردهاند. سعدی در گلستان میگوید:
از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم
وگر با چو او صد در آیی به جنگ
از آن مار بر پای راعی (کشاورز) زند
که ترسد سرش را بکوبد به سنگ
روابطی که مبتنی بر ترس و احترام ناشی از ترس است موجب رشد و پرورش انسانهای نقدپذیر و نقاد نمیشود. هرجا که ما شاهد نابسامانی، ناکارآمدی، جدایی، شکست و دعوا هستیم وجهی از وجوه انسانی گفتوگو رعایت نشده و احتمالا ترس در روابط بین آدمها حاکم بوده است.بنابراین نقد آموختنی و یک محصول پرارزش اجتماعی است که جامعه برای تولید آن باید سرمایهگذاری کند و سالها به انتظار بنشیند تا بار دهد. اما این درخت بارآور با کوچکترین توپ و تشری و با کوچکترین برخورد غیرمنصفانه با فرد منتقد آسیب جدی میبیند و دوباره به پله قبل بازمیگردد.
البته نقد با توهین و استهزا و گنده گویی و تحقیر متفاوت است. کسی که نمیتواند حق انسانها را در انتقادی که میکند رعایت کند نباید انتقاد کند. بهترین انتقاد اگر از احترام بهدور باشد ثمرهای جز ترس و جدایی و پرهیز به بار نمیآورد.
گاه با آموزههای سنتی مواجه میشویم که روند نقد سالم را در خانواده با موانعی روبهرو میسازد. بهعنوان مثال پدر و مادر در جامعه ما جایگاه غیرقابل نقد دارند. دیدگاه شما به این مسئله چگونه است؟
خانواده نیز مثل هر سازمان دیگر محتاج نقد تصمیمها، رفتارها و کنشهاست. این نقد میتواند ظرفیت تغییر در خانواده و ثبات و پایداری آن را افزایش دهد. در مقابل هر نقد یک تأیید هم لازم است. فرزندی که دائما با نقد والدین مواجه است دچار احساس اضطراب، خودکمبینی و پایینبودن احساس اعتماد به نفس میشود.
اعضای خانواده باید بهتدریج در خانواده، همگام با پذیرش مسئولیت و نقش، مورد انتقاد قرار گیرند. تجربه بیشتر در موقعیتهای مختلف تحمل نقد را افزایش میدهد. اگر اعضای خانواده فرصت بهمنصهظهوررساندن قابلیتهای خود را داشته باشند به همان اندازه تحمل نقد را خواهند داشت. کودکی که با نقد دائمی مواجه است نسبت به این حس ناتوانسازی موضع مخالف میگیرد و وقتی بین همگنانش به تواناییهای خود پی میبرد، راه غیر از خانه را پیش میگیرد و پذیرش نظر همگنانش را در اولویت قرار میدهد و مهمتر از همه امکان رسیدن به تفاهم از او و خانوادهاش سلب میشود.
رشد مهارتهای زبانی که با توضیح دلایل و علتهای امور مختلف شروع میشود، یعنی آنچه در خانوادههای طبقه متوسط بیش از طبقات پایین و بالای جامعه مطرح است، به کودک زبان ماهرانهای میدهد که میتواند استدلال کند. اما کودکی که با الگوی بکن و نکن، یعنی با دستور والدینش بزرگ و کمتر با علیت و چون و چرا کردن درباره امور مختلف آشنا شده، در موقعیتهای مختلف قدرت تصمیمگیری ندارد، نقد را نمیپذیرد و امکان کمی برای اصلاح خواهد داشت.
بنابراین مهمترین توصیه این است که به کودکان استدلالکردن و توضیح دلایل منطقی رفتارهای مختلف را بیاموزیم، به آنها اجازه سؤالکردن بدهیم و اگر براساس استدلالهای خود ما یا او، رفتار ما یا گفتار ما را مورد انتقاد قرار داد، آن را بپذیریم تا این توانایی در او رشد کند. این توصیه خصوصا برای معلمین هم قابل تعمیم است؛ همچنین برای همه مدیران دلسوزی که میخواهند سازمان را بهصورتی کارآمد اداره کنند و نه آنکه فقط اداره کنند.
چگونه میتوان روابط عاشقانه بین زوجین را با نقد سالم و سازنده توأم ساخت؟
روابط عاشقانه بین زوجین اگرچه بخشی کوچک از کل زندگی و زندگی خانوادگی را شامل میشود چراکه زندگی روزانه خانواده سرشار از عقلانیت و منطق و تصمیمگیری است اما آن هم میتواند با فرایند انتقاد، سالمتر و متداومتر شود. این وضعیت تنها به ظرفیت نقد بین فردی و توانایی زوجین برای شنیدن مخالفت مربوط است. زوجینی که به قول دکتر ساروخانی به بلوغ عالیه نرسیدهاند یا بهعبارت دیگر به قدر کافی به رشد عاطفی دست نیافتهاند به سرعت خود و همسر خود را ناتوان از شنیدن حرف مخالف تشخیص میدهند و این بنبست که زوجین نتوانند همدیگر را به شیوه مناسب نقد کنند، موجب تجمع انتظارات و ناکامیهای جنسی و عاطفی میشود. این ناکامیها براساس نظر رفتارشناسان منجر به پرخاش و خشونت علیه دیگری و حتی خود میشود. بنابراین هریک از زوجین باید از خود بپرسند که آیا به قدر کافی مجال نقد را به طرف دیگر دادهاند یا خیر؟ آیا همسر وی با وی درباره توقعات برآورده نشدهاش صحبت میکند یا خیر؟ اگر خانواده با چنین شرایطی مواجه است این خانواده بیمار است و به سرعت تحمل خود را از دست داده و اختلافات آنچنان به ظهور میرسند که قابل درمان نخواهند بود یا به سختی تن به درمان خواهند داد. توصیه عملی آن است که زوجین بهصورت روزانه زمانی را برای ابراز نظراتشان درباره موضوعات مشترک داشته باشند و اختلافات را حتیالامکان همان روز حل کنند و اجازه تجمیع و انباشته شدن اختلافات را ندهند.
کدام شرایط اجتماعی ،بسترساز فضای انتقاد و انتقادپذیری در جامعه است؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت که در تمام سطوح فردی تا سازمانی، ما محتاج نقد هستیم. بنابراین هر فرد، هر زوج و هر مدیری باید از خود بپرسد که آیا به قدر کافی فرصت برای دیدن کاستیها و تواناییها و بهطور کلی ارزیابی خود و دیگران ایجاد کرده است؟ در خانواده، در کلاس درس، در اداره، در روابط همسایگی، در روابط سیاسی و شراکت اقتصادی همه انسانها باید نگران عدم بروز مخالفتها و انتقادات باشند چون اگر این انتقادات در زمان خود شنیده نشوند در آینده با فریاد و جنجال به گوش همگان خواهند رسید. این وضعیت باید به یک آموزه فردی و یک وجه نهادین در سازمانهای اجتماعی تبدیل شود. این یک وظیفه همگانی و ضرورت آن در زندگی فردی و اجتماعی اجتنابناپذیر است.