کد خبر: ۶۸۷۷
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۶ - ۳۱ شهريور ۱۳۹۲ - 2013September 22
«شفا آنلاين -درون همه ما کودکی نهفته است؟!» این جمله‌ای است که اغلب آن را در بسیاری از کتاب‌های روانشناسی خوانده یا از بسیاری روانشناسان شنیده‌ایم. اما واقعا هنوز کودکی آشنا در وجودمان هست؟ اگر چنین است، چه زمان‌هایی خودی نشان می‌دهد، چه می‌کند و چرا هنوز وجود آن را در خود احساس می‌کنیم؟
از دهه 60میلادی موضوع «کودک درون» موضوع مورد علاقه بسیاری از روانشناسان شده و درواقع بخشی از وجود ماست که مانند کودک احساس می‌کند و باعث می‌شود گاه به شیوه‌ای بسیار کودکانه رفتار کنیم. اغلب، بارها و بارها چه از سوی خود و چه از سوی اطرافیانمان شاهد رفتارهایی هستیم که مناسب سنمان نیست. با بروز هر یک از این رفتارها به‌نظر می‌رسد کودکی درون ماست که بسیار بچگانه عمل می‌کند؛ هنگامی که از رفتاری می‌رنجیم، به گوشه‌ای کز می‌کنیم و قهر می‌کنیم، وقتی به جای درست گوش‌دادن و حرف‌زدن، پرخاشگری می‌کنیم یا فورا می‌زنیم زیر گریه و مظلوم‌نمایی می‌کنیم و... آیا واقعا بچگانه رفتار نمی‌کنیم؟ اما در مقابل این کودک، 2بخش دیگر هم درون ما نهفته شده‌اند که والد و بالغ هستند. والد بخشی از وجود ماست که قوانین و مقرراتی را وضع می‌کند و در حال امرونهی‌کردن به ماست. اما کودک درون بخشی از وجود ماست که معمولا آن را نفی می‌کنیم و چون فکر می‌کنیم بالغ، پخته و سنجیده عمل می‌کنیم همیشه این بخش از وجودمان را انکار می‌کنیم. اما آیا دیگران نیز همین نظر را راجع به ما دارند و فکر نمی‌کنند ما گاهی واقعا بچگانه رفتار می‌کنیم؟! به هر حال ما مسئولیم تا دوباره کودک درون خود را بازیابیم و از آن مراقبت و حمایت کنیم. شاید اکنون وقت آن رسیده که کودک درون خود و رفتارهای او را شناسایی کنیم زیرا اگر این کار را نکنیم چه بسا دچار حالت مزمنی از اضطراب، ترس، شرم، خشم و نومیدی شویم. ما به‌عنوان افرادی بالغ باید چگونه دنیای خود را با توجه به نیازهای کودکی نگران و مضطرب بسازیم که هیچ‌گاه به نیازهای او به خوبی پاسخ داده نشده است؟ فراموش نکنید که تنها خود شما می‌توانید با توجه به قوای درونی وجود خود به یاری کودک درونتان بروید زیرا فقط خودتان می‌توانید نیازهای واقعی این کودک را تشخیص دهید و آنها را برآورده کنید.درواقع هنگامی که نیازهای فرد برآورده نمی‌شود ممکن است او رفتارهایی ناشی از سوءاستفاده در پیش بگیرد؛ بدین‌ترتیب که گمان کند دیگران می‌خواهند از او سوءاستفاده کنند و او هم این اجازه را به آنها نخواهد داد و این آغاز مشکلاتی خواهد بود که پیوسته در رابطه با خانواده یا دوستان و آشنایان برایش به‌وجود می‌آید. ولی ما چگونه می‌توانیم متوجه حضور کودک درون باشیم؟ درواقع هرگاه احساسی داریم ناشی از وجود کودک درونمان است زیرا او خویشتن عاطفی ماست. هنگامی که شاد، غمگین یا خشمناک هستید، این کودک درون شماست که خود را نمایان ساخته است. هر گاه احساسات خود را واقعا آشکار می‌کنید به او اجازه می‌دهید که حضور داشته باشد. همچنین زمانی که خلاقیت به خرج می‌دهید، راه جدیدی برای شادمانی کشف می‌کنید و تسلیم وجود غیرمادی خود می‌شوید کودک درونتان فعال شده است. تولد کودک درون هنگامی که نوزادی متولد می‌شود از هر لحاظ متکی به دیگران است و نمی‌تواند هیچ‌کدام از نیازهای خود را برآورده کند. در نتیجه هم از لحاظ جسمی و هم عاطفی باید از او حمایت و مراقبت شود. او بر اثر گذشت زمان از لحاظ جسمی کاملا رشد می‌کند و بزرگ می‌شود ولی آن موجود کوچک، حساس و شکننده همچنان در وجودش باقی می‌ماند. اما این کودک جنبه‌های مختلفی دارد؛ گاهی بیمار، شکننده و آسیب‌پذیر است و گاه خشمگین، بازیگوش و خلاق. همه ما گاهی خیلی زودرنج و حساس می‌شویم. احساس خستگی می‌کنیم و نمی‌توانیم شرایط موجود را بپذیریم، در این هنگام احساس می‌کنیم به مراقبت و حمایت بیشتری نیاز داریم. یکی از راه‌هایی که کودک درون ما می‌تواند وجودش را اعلام کند خستگی، درد، بیماری و گاه اشک و گله و شکایت است. حتی شاید هنگامی که شخصی افسرده شده کودک درونش احساس شکست، ترس و نومیدی کرده است. در این مواقع معمولا بخش دیگری از وجود ما به‌عنوان «والد» اداره امور را به‌دست می‌گیرد و خشم و ناراحتی کودک درونمان را سرکوب می‌کند. متأسفانه ادامه این سرکوب‌ها، سرزندگی و شادابی کودک درون را از بین می‌برد و بدین‌ترتیب او احساس غم و اندوه می‌کند. کودک درون باید بتواند تمام عواطف خود را احساس کند ولی سرکوب احساسات او به‌معنای از بین بردن شادمانی و نشاط اوست. درواقع احساسات، انرژی خاصی دارند. شاید ما اجازه ندهیم از احساس‌های واقعی خود آگاه شویم؛ اما این به‌معنای ازبین‌رفتن عواطفمان نیست زیرا این عواطف در لایه‌های زیرین وجود ما پنهان باقی خواهند ماند و بسیاری از آنها به‌صورت‌های گوناگون مانند بروز مشکلات عاطفی، ذهنی و حتی بیماری‌های روانی و ابتلا به انواع اعتیادها خود را نمایان می‌کنند. چه باید کرد؟ بهترین راه برای ایجاد تعادل بین عواطف و احساسات، پذیرفتن آنهاست. اینکه دائم بخواهیم بخشی از وجودمان را انکار کنیم، هیچ مشکلی را حل نمی‌کند. هنگامی که از موضوعی ناراحت هستید آن را بپذیرید. شما حق دارید گاهی عصبانی شوید یا حتی گریه کنید. وقتی احساسات خود را می‌پذیرید به کودک درونتان اجازه ابراز وجود می‌دهید ولی مادامی‌که آن را انکار می‌کنید او ناگهان رفتاری ناخوشایند از خود نشان می‌دهد که نه خودتان آن را می‌پذیرید و نه مورد تأیید دیگران خواهد بود. هنگامی که بارها و بارها عصبانیت خود را سرکوب کرده‌اید آتشفشان خشم شما ناگهان با نمایش پرخاشگری و عصبانیت دور از انتظاری منفجر می‌شود و ممکن است صدماتی جبران‌ناپذیر به بار بیاورد. بنابراین به نوای درون خود گوش فرادهید، آن را بشنوید و بپذیرید. معمولا هنگامی که می‌خواهیم تصمیم مهمی بگیریم از همان ابتدا نوایی در درون ما، چیزهایی را به ما گوشزد می‌کند. مثلا وقتی با شخصی در ارتباط هستید که به شما احترام نمی‌گذارد و رفتاری از سر خودخواهی با شما دارد، ندایی در درونتان می‌گوید: «اجازه نده به تو بی‌احترامی شود»، «چرا با تو اینگونه رفتار کرد» و. . . ولی ما آنها را نادیده می‌گیریم و همچنان در این ارتباط باقی می‌مانیم. اما ناگهان زمانی که به مشکلات بیشتری برمی‌خوریم نداهایی را به‌یاد می‌آوریم که از آغاز به ما گوشزد کرده بودند ولی ما به آنها بی‌توجه بودیم. در این هنگام می‌گوییم آیا بهتر نبود از همان ابتدا راه درست را انتخاب می‌کردم؟ متأسفانه ما معمولا نیروهای شگفت‌انگیز درون خود را نادیده می‌گیریم؛ غافل از آنکه پرداختن به آنها می‌تواند ما را از انجام بسیاری از اشتباهات آگاه کند. بسیاری از افراد نمی‌توانند نیازهای کودک درونشان را برآورده کنند. ما اغلب الگوی مناسبی برای این کار نداریم و به همین‌خاطر نمی‌دانیم چگونه از کودک درونمان مراقبت کنیم. یکی از راه‌های برآورده‌کردن نیازهای ما این است که آنها را مکتوب کنیم. گفت‌وگوی نوشتاری گاهی بسیار راه‌گشاست. ما می‌توانیم ابتدا نیازهای خود را بنویسیم؛ هر چه را می‌خواهیم و انتظار داریم و از هر چه ناراحت هستیم و توقع داریم. شاید به‌نظر برسد خیلی متوقع و خودخواهیم اما این نشانه خوبی است؛ یعنی کودک درون ما نمی‌ترسد و می‌تواند به راحتی حرفش را بزند. بنابراین باید به دقت به احساس ما و نیازهای او گوش کنیم و ببینیم برای عملی‌شدن این خواسته‌ها چه کار می‌توانیم بکنیم؟ درواقع درون همه ما یک بچه لوس و خودخواه هست که می‌خواهد همه‌‌چیز مال خودش باشد. وجود او را بپذیرید ولی فراموش نکنید مشکل زمانی آغاز می‌شود که ما اجازه دهیم این کودک سرکش کنترل ما را به‌دست بگیرد. نکته قابل توجه آن است که شنیدن نیازهای کودک درون به‌معنای پذیرفتن کامل آنها نیست. هدف از شناخت کودک خودخواه درون ما آن است که احساس‌هایی را که از بیان آنها واهمه داریم به خوبی بشناسیم زیرا در غیراین صورت با مشکلات زیادی مواجه خواهیم شد. والد مهربان در درون همه ما علاوه بر کودک، والدی مهربان هم وجود دارد که با قدرت با ضمیر برتر ما در ارتباط است. او از بودن در کنار کودک درون لذت می‌برد و او را همانگونه که هست می‌پذیرد اما این بدان معنا نیست که با هرگونه رفتار کودک موافقت می‌کند بلکه به این معناست که درواقع کودک به‌عنوان کودکی ارزشمند پذیرفته می‌شود. آرامش درونی یکی از جنبه‌های روان انسان، جست‌وجوی آسایش درونی است؛ بخشی که آن را والد حامی و حمایتگر می‌نامیم. بنابراین برای اینکه بتواند از کودک درون مراقبت کند باید کاملا نیازهای او را بشناسد. در غیراین صورت نمی‌تواند از او حمایت کند یا او را از به دام افتادن در هرگونه خطر یا رابطه آسیب‌رسانی ایمن سازد. حمایت از خویشتن، نخستین وظیفه ماست. اگر ما نتوانیم با والد حمایتگر خود در ارتباط باشیم، دائم دچار مشکل می‌شویم زیرا او به ما کمک می‌کند تا فضایی ایمن برای خود داشته باشیم و ابتد خود را بشنویم و باور کنیم و بعد به کمک دیگران برویم البته والد حمایتگر ما گاهی هم در نقش انتقادکننده از ما ظاهر می‌شود. همه ما در موقعیت‌هایی قرار گرفته‌ایم که خودمان را سرزنش کرده‌ایم. درواقع این کار بخش انتقادکننده وجود ما انجام می‌دهد. گاه لازم است اگر خطایی مرتکب می‌شویم آن را بپذیریم ولی سرزنش و نکوهش بیش از حد، جسم و روان ما را آزرده ‌کرده و توان و انرژی‌مان را از ما سلب می‌کند. پس بهترین کار این است که یاد بگیریم با خودمان مهربان باشیم. قدردانی اگر ما بتوانیم واقعا خود را بشناسیم و از نیروهای قدرتمند درونمان آگاه شویم، درمی‌یابیم که باید از آنها قدردانی کنیم. دوران کودکی ما هر اندازه که دردناک بوده باشد، اکنون کودکی درونمان به سر می‌برد که منتظر است هدیه‌ای به ما بدهد؛ هدیه‌اش شور و شوق و معصومیتی است که واقعا نیازمند آنیم. اما وقتی دائم به فکر آن هستیم که اطرافیان را تحت سلطه خود درآوریم و چهره واقعی‌مان را پنهان کنیم یا مدام از خود انتقاد کنیم، این شور و شوق کودکی جایی برای ظهور و بروز نخواهد یافت.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: