ساختمان
قديمي کلينيک ساختمانياست که خيلي زود حس اطمينان و اعتماد را به افرادي
ميدهد که با ترس و نگرانيو دلهره پا به آنجا گذاشتهاند.اين استرس در
بين مراجعان آنقدر قوي است که بسياري حاضر نيستند که تابوي موجود را
بشکنند و بدون نگراني در آنجا حضور يابند.
شايد همين انگارهها موجب شده
که دو برادر مراجعه کننده، موضوع رفت و آمد خود را از يکديگر پنهان کنند.
موضوعيکه سيد کاظم فروتن، رئيس کلينيک آن را به آراميبيان ميکند تا نشان
دهد که راهاندازي اين کلينيک با چه دشواريهاييروبرو بوده است.
وجود
اين تابوها کار گزارش ميداني را بسيار سخت کرد به گونهاي که بسياري از
افراد مورد سوال نه تنها علت مراجعه را بيان نميکردند، بلکه رفتار چندان
خوشاينديهم نداشتند.
علي 36 ساله از جمله افرادي بود که به سختيحاضر به مصاحبه شد. وياز جمله افرادي بود که در حين مصاحبه اش آرزو کرد اي کاش 6 سال پيش به اين کلينيک مراجعه کرده بود.
وياز دورانيسخن گفت که امکان ايجاد رابطه
با همسر خود را نداشته و به هر دري زده بود تا بتواند زندگياش را حفظ
کند. علي با بيان اينکه بسيارياز پزشکان وي را به موش آزمايشگاهي تبديل
کرده بودند، گفت: «شايد باور نکنيد من در اين مدت برايحفظ زندگي هر کاري
کردم.
زمانيکه از پزشکان نتيجه نگرفتم با وجود اينکه تحصيلکرده هستم به
رمال و آينهبين هم متوسل شدم. تا پيش از آن هميشه افرادي را که پيش اين
افراد ميرفتند شماتت ميکردم اما باور نميکردم که يک روز پيش فردي بروم
که بخواهد با رمالي و آينهبيني مشکل من را حل کند.»
وي در ادامه افزود: «در اين مدت همه کاري کردم تا مبادا دختر مورد علاقهام را از دست بدهم. همواره نگران بودم که شايد همسر باکرهام بخواهد از من جدا شود. هرشب با اين کابوس، از خواب ميپريدم و فرياد ميکشيدم.»
علي در حاليکه آن دوران را دوره زندگي جهنمي ناميد، اظهار داشت: «يک روز به صورت اتفاقي از خيابان ايتاليا رد ميشدم که تابلوي کلينيک سلامت جنسي جلب توجه کرد. ابتدا برايورود به اين کلينيک ترس داشتم. حتيده بار تصميم گرفتم وارد شوم، اما در نهايت پشيمان شد.
با همسرم هم صحبت کردم. همسرم گفت که ما همه کاري را انجام داديم خوب برو يک سر به اين کلينيک بزن؛ ضرري ندارد.» ويديماه 93 را نقطه تحول زندگيخود دانست وگفت: «در آن روز سرد وارد کلينيک شدم و در نهايت با يک روانشناس صحبت کردم. بعد از مدتيهمسر من هم به جلسات دعوت شد.
برايخودم هم قابل باور نبود که تمام مشکل ناتوانيجنسي من ريشه رواني
داشته است. زمانيکه به ياد ميآورم که قرار بود برايمن پروتز کار گذاشته
شود.در اين مدت من داروي بسياري استفاده کردم. وقتياين خاطرات را مرور
ميکنم، گريهام ميگيرد.»
فاطمه 40 ساله از جمله افراد ديگرياست که با اکراه درخواست مصاحبه را پذيرفت. وي که قرار است شش ماه ديگر مادر شود تمام سالهاي از دست رفته را مانند فيلم سينمايي بيان ميکند و ميگويد: «امروز اينجا آمده ام تا از مديران کلينيک تشکر کنم . البته يک دسته گل و شيريني نميتواند زحمات اين دوستان را جبران کند، اما اين حداقل کارياست که از دست من برميآيد. من سالها با اين مشکل زندگي کردم.
نزديک به 17 سال از زندگي متاهلي من گذشته بود، اما رابطه جنسي مناسب را تجربه نکرده بودم تا اينکه يک متخصص زنان در شهر ياسوج اين کلينيک را در تهران به من معرفي کرد.آن روزيکه به همسرم موضوع کلينيک را گفتم با من برخورد بديکرد و گفت که حاضر نيست ديگر به هيچ پزشکي مراجعه کند چون ديگر از ما گذشته است و گفت مگر زنگوله پايتابوت ميخواهم!»
ويدر ادامه افزود: «به هرحال نزديک به سه ماه
با همسرم صحبت کردم که حاضر شد به تهران بيايد. زمانيکه به کلينيک مراجعه
کردم با موضوع جالبيمواجه شدم، در تمام اين دوران من به دليل ترس و
اضطراب فضاييرا ايجاد کرده بودم که همسرم ناخودآگاه در آن فضا ناتوان
ميشد، به همين دليل با وجود برداشتن پرده بکارت هم امکان ايجاد ارتباط
فراهم نشده بود.»
فاطمه
با بيان اينکه اگر زودتر باردار ميشد، الان فرزندش دبيرستانيبود، گفت:
«من تصور نميکردم که ترس دائمي من از ايجاد رابطه جنسي در نهايت موجب شد
تا همسرم ناتوان شود. تا آن زمان تصور من اين بود که همسرم از نظر ساختار
بدني اشکال دارد و همه مشکل متوجه او است.به هرحال شش ماه درمان من در اين
کلينيک طول کشيد تا اينکه باردار شدم.»
ويبا
بيان اينکه اگر مشکلش حل نميشد، مجبور بود به اين زندگيسرد و بيروح
ادامه دهد، تصريح کرد:«در تمام مدت درمان آرزو ميکردم که ايکاش اين
کلينيک در مراکز استان راهاندازي ميشد. به هرحال همه مانند من خوش شانس
نيستند که پزشکياين مرکز را به آنها معرفيکند. فارغ از اين بسياري پول
رفت و آمد ندارند و به همين دليل هرگز به اين مراکز مراجعه نميکنند.»
داريوش
از جمله افرادياست که تجربه سه بار خوابيدن تا صبح در کلينيک ناباروري
را دارد. وي در مصاحبه گفت:«خانواده من و همسرم هر دو در
شهرستان هستند، زمانيکه قرار بود من در کلينيک بخوابم به صورت کاملا
اتفاقي خانواده همسرم به تهران آمدند. من و همسرم واقعا نميدانستيم بايد
چه کار کنيم.
در نهايت با مشورت همسرم قرار شد. من تظاهر به کليه درد کنم تا همسرم مجبور شود من را به بيمارستان برساند. زمانيکه از درد به خود ميپيچيدم خانواده همسرم گفتند که بايد داريوش را به بيمارستان برسانيم، حتيپدر همسرم گفت که ما را ميرساند. همان زمان همسرم گفت که من خودم داريوش را به بيمارستان ميبرم.
وقتياز خانه خارج شديم همسرم من را کلينيک
برد و خودش به خانه بازگشت و گفت که داريوش در بيمارستان لبافينژاد
بستريشده است.» اين مرد 38 ساله در ادامه افزود:«من باور نميکردم که با
يک نسخه بسيار ساده درمان شوم، اگر قرار بود با پول درمانم ماشين بخرم،
حتما يک پژو 206 ميتوانستم بخرم.»
شايد
برايفرديکه در جريان مشکلاتيمشابه قرار نگرفته باشد اين سوال مطرح شده
باشد که چرا بايد چنين کلينيکهايي راهاندازي شود. مگر چه ضرورتي وجود
دارد که اين کلينيکها گسترش يابند؟ اما مروريکوتاه به اخبار نشان ميدهد
که نيمياز طلاقها به دليل مشکلات جنسي رخ ميدهد.
در موارد بسيار نادري افراد اين موضوع را به صراحت بيان ميکنند و در موارد شايعتريآن را در قالب عدم تفاهم و ... به نمايش ميگذارند. اگر اين کلينيکها فعاليت خود را گسترش داده و از سويديگر در مقطع تخصص رشته سلامت جنسيتاسيس شود تا پزشکان کاردان در اين حوزه تربيت شوند. ميتوان اميدوار بود که مشکلات جنسي به راحتي حل شود.حل اين مشکلات متضمن ورود شجاعانه وزارت بهداشت براي تاسيس رشته تخصصي سلامت جنسي از يک سو و راهاندازي اين کلينيکها در سراسر کشور است. در اين صورت ميتوان اميدوار بود که سلامت جنسي و تاثير آن بر روابط اجتماعي افراد بيش از پيش مورد توجه قرار بگيرد.
سپید