قبل از هر چيز بهتر است به اين موضوع توجه داشته باشيم خانواده اي که در آن بزرگ شده ايم چه بستر رواني رفتاري داشته و جو ارتباطي افراد در آن چگونه بوده است در واقع بايد بدانيم گذشته رواني ما داستان زندگي مان و شرايطي که در آن بزرگ شده ايم ارتباط با اطرافيان و الگوي روابط والدين ما به چه صورت بوده و تا چه حد بر ما تاثير گذاشته است، تا چه حد آن ها را قبول داريم و حتي دوران کودکي ما به چه شکل گذشته است؛ زيرا همه اين موارد پايه رشد اساسي ما در بزرگسالي خواهد بود، يعني بايد ببينيم فرآيند کينه به دل گرفتن و بخشيدن افراد در خانواده ما به چه صورت بوده است.
اينکه ما چطور يکديگر را مي بخشيم به چند عامل بستگي دارد؛ نخست اينکه الگوي بخشش ما از کودکي و در خانواده ما به چه صورت بوده و دوم ناکامي ها اين که تا چه حد عميق و آزاردهنده بوده است؛ در واقع بخشش هديه اي است که با قلب خود آن را به ديگري هديه مي دهيم و در برابر کسي که از او رنجيده ايم لطف و گذشت مي کنيم.
گاهي بهتر است خودمان را به جاي کسي که او را آزار مي دهيم، بگذاريم، در واقع بايد بتوانيم با او همدلي و زمينه اي را براي بخشش فراهم کنيم. بخشش تنها يک واژه است، ولي عمق آن از لحاظ رواني زياد است و به بزرگ منشي نياز دارد. ترميم آزاري که ديده ايم به زمان زيادي نياز دارد؛ زيرا بايد ديوار اطمينان دوباره بنا شود. اگر فرد در خانواده اي رشد يافته باشد که در آن، ناکامي زياد بوده، افراد عادت نداشته اند از يکديگر عذرخواهي کنند، به راحتي در خانواده سرزنش و تحقير شده اند و نيز آسيب هاي ناشي از آن هم ترميم نشده است اين موضوع کم کم تبديل به عقده و کينه خواهد شد. طبيعي است که اين افراد در زندگي زناشويي هم نمي توانند از الگويي که دارند دوري کنند بدين ترتيب زود قهر مي کنند؛ چون هنوز خشم دارند و با توجه به اينکه قهر، واکنش خشم است و يکي از لايه هاي پرخاشگري محسوب مي شود، گاهي قهر را موثرتر از هر واکنش ديگري مي دانند.
کساني که زياد قهر مي کنند افراد زياده خواهي هستند که دوست دارند همه چيز همان گونه که خودشان مي خواهند، در اختيارشان باشد، ممکن است والدين بيش از حد به ما توجه داشته اند يا هر چه را خواسته ايم در اختيارمان گذاشته اند و اجازه نداده اند ما بسياري از ناکامي ها را تحمل کنيم يا برعکس اصلا ديده نشده ايم و حالا مي خواهيم اين بي توجهي هاي دوران کودکي مان جبران شود. همه اين ها مي تواند در ناخودآگاه فرد باقي بماند و در بزرگسالي خود را به اشکال مختلف نشان دهد؛ حتي بدون اين که شخص از آن خبر داشته باشد.
ما معمولا به آموزش ابراز بجا و مناسب عقايد خود نياز داريم که مثلا آيا بايد مشکل خود را به طور مستقيم و همان موقع بگوييم يا صبر کنيم تا خشممان برطرف شود؟ در واقع همه اين موارد، نسبي است؛ يعني با توجه به شناختي که از خودمان، طرف مقابل و شرايطمان داريم، مي توانيم نتيجه گيري کنيم. گاهي با توجه به شرايط، بايد زمان درستي را براي مطرح کردن مشکل در نظر گرفت و حتما آن را با کلام و لحن مناسبي مطرح کرد، ضمن اين که هدف ما از اين کار نبايد تغيير طرف مقابل باشد؛ فراموش نکنيم که امکان دارد بتوانيم روي کسي تاثير بگذاريم، ولي نمي توانيم او را تغيير دهيم؛ البته گاهي هم تاثير زياد مي تواند منجر به تغيير شود.
يکي از موارد خيلي مهم بين همسران شناخت احساسات دو طرف است؛ يعني دو طرف ابتدا بايد از احساسات خود آگاه باشند و سپس بتوانند به شناخت احساسات طرف مقابل بپردازند؛ مثلا بايد ببينيم وقتي از همسرمان انتقاد مي کنيم يا او از ما انتقاد مي کند چه احساسي داريم. متاسفانه معمولا به جاي اين که احساسات هم را شناسايي کنيم، نقش والد يا کودک را براي هم ايفا مي کنيم؛ يعني هيچ کدام بالغانه با يکديگر گفت و گو نمي کنيم.
با استفاده از اين تکنيک خيلي بهتر و بيشتر مي توانيم يکديگر را ببخشيم و در واقع فرآيند بخشش آسان تر خواهد شد؛ چون بخشيدن واقعي نيازمند بستر مناسب است. گذشت و بخشش در خلاء اتفاق نمي افتد و به رايگان هم به دست نمي آيد، بلکه بايد شرايط لازم در هر دويمان وجود داشته باشد و بخواهيم به حرف هاي همديگر گوش دهيم و براي يکديگر مشخص کنيم که چرا و دقيقا به چه علت از يکديگر مي رنجيم، چون علت واقعي رنجش هاي طرف مقابل مي تواند شناخت خوبي از او به ما دهد. در واقع براي اينکه طرف مقابل بتواند ما را ببخشد بايد به احساسات او پل بزنيم و به اين نکته توجه کنيم که هيچ رفتاري بي دليل و بدون ريشه در گذشته نيست.
براي اينکه بتوانيم آسان تر طرف مقابلمان را ببخشيم بايد بدانيم که هيچ کس کامل نيست. ما بايد بپذيريم که همه افراد نقص هايي دارند. اگر از کودکي ياد گرفته ايم دنيا و آدم هايش بايد بي نقص باشند، حالا وقتي کسي ما را مي رنجاند بخشش او براي ما خيلي سخت خواهد شد، ضمن اينکه وقتي نمي توانيم کسي را ببخشيم، در واقع بيشتر خودمان را اذيت مي کنيم. اما وقتي ديگران را مي بخشيم، مي پذيريم که همه ما ضعف هايي داريم و بايد آن را قبول کنيم. گاهي هنگامي که يک زوج همديگر را مي بخشند اما آن اشتباه مدام تکرار مي شود، بايد از شخص سومي مانند مشاور، دوست معتمد يا شخص بزرگي در خانواده کمک گرفت؛ چون بعضي اوقات خود ما نمي دانيم به چه علت مدام يک اشتباه را تکرار مي کنيم و باعث آزار طرف مقابلمان مي شويم؛ ضمن اينکه طرف مقابلمان هم نمي داند چرا مدام ضعف هاي ما را به رخمان مي کشد، بنابراين حتما بايد به يکديگر بگوييم که از چه چيزهايي مي رنجيم و علت آن چيست. گاهي افراد مشکلاتي نظير آزردن ديگران را از کودکي به همراه دارند، بدون اين که خودشان از آن آگاه باشند و تمام اين مشکلات به اين علت است که الگوهاي اين گونه رفتارهاي دردآور در فرد دروني شده است؛ بنابراين زوجين حتما بايد از خويشتن آگاهي يابند و به علاوه از علت رفتارهاي خود با ديگران هم آگاه باشند. اگر به تنهايي نمي توانيم به اين آگاهي ها دست يابيم، بايد حتما از مشاور يا کلاس هايي که در اين زمينه هست کمک بگيريم.
توجه به چند نکته مي تواند به ما براي بخشيدن طرف مقابلمان کمک کند:
* هر چيزي را براي خود مي پسنديم، براي ديگران هم بپسنديم.
* کاري را که باعث رنجش همسرمان مي شود تکرار نکنيم.
* همسرمان را به شجاعتي برسانيم که بتواند به راحتي حرف ها و ناراحتي هاي خود را با ما مطرح کند، خودمان هم همين کار را انجام دهيم.
* دو طرف بايد اعتماد به نفس را در يکديگر تقويت کنند و عشق را رشد بدهند و قدر لحظات کنار هم بودن را بدانند.
* بهتر است براي اين که رنجش هايمان روي هم انباشته نشود، خيلي زود يکديگر را از ناراحتي هايي که از هم داريم، آگاه و درست حرف زدن را تمرين کنيم.
دکتر افشاري روان شناس و روان کاو
خراسان