کد خبر: ۵۴۰۹۵
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۲ - ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ - 2015March 07
شفا آنلاين-«امروز محمد را به اتاق جراحي مي‌برند تا تركش‌ها را از دست و پايش خارج كنند. چشمان او مي‌بيند اما نصف صورتش سوخته. يكي از تركش‌ها سهم چشمش شده و ديگري در گوشش جا خوش كرده است.»

به گزارش شفا آنلاين،با ورود به اتاق ٥١٤ بخش جراحي چشم بيمارستان حضرت رسول (ص) تهران جز كودكي كه روي تخت دراز كشيده، تصوير ديگري ديده نمي‌شود. او محمد، يكي از پنج دانش‌آموزي است كه روز يكشنبه در منطقه «كنجاچم» ايلام روي مين رفت و اسير انفجاري مهيب شد. پدرش بالاي سرش ايستاده بود و غرق در همه‌چيز، او را از بالا نگاه مي‌كرد. او آزرده خاطر است از اينكه بعد از پنج روز از بستري شدن محمد در بيمارستان هنوز جز پزشك چشم، پزشكان پوست، استخوان و مغز و اعصاب فرزندش را به‌طور دقيق معاينه نكرده‌اند. «والا چه بگويم. يكي خوب رسيدگي مي‌كند ديگري نه. در بيمارستان اهواز بيشتر به محمد مي‌رسيدند. اينجا فقط مقداري پماد زدند به صورتش، من خودم محمد را به بخش چشم بردم تا پزشك او را ببيند.»



آنها عشاير‌ند و محمد كلاس اول ابتدايي است. شش روز پيش كه نزديك سياه چادرهاي‌شان روي مين رفت، همراه مهدي، برادر ١٢ ساله‌اش و سه نفر ديگر از همكلاسي‌هايش داشت بازي مي‌كرد كه ناگهان ورق برگشت. هنوز چند دقيقه‌اي از انفجار نگذشته بود كه محمد خود را به چادرشان رساند. «محمد هنوز بدنش داغ بود و درد را احساس نمي‌كرد. اما چشم و صورت و دست و پايش همه اثر تركش رويش بود. من خودم چند تا از تركش‌ها را از چشمانش درآوردم. بعد از آن دويديم و به محل انفجار رفتيم. بچه‌ها آه و ناله مي‌كردند. روي زمين افتاده بودند. من پسر ديگرم مهدي را كه پاها و دستانش تركش خورده بود و بدنش سوخته بود بغل كردم و بقيه خانواده‌ها هم بچه‌هاي‌شان را برداشتند و سريع به بيمارستان برديم.»


ذهن پدر محمد، لحظه‌اي اينجاست و لحظه‌اي در بيمارستان اهواز، پيش مهدي. «حال مهدي در بيمارستان اهواز خوب است اما بدنش بيشتر از محمد سوخته، قرار است او را هم فردا عمل كنند. » خيره ماندن به صورت محمد كه نيمي از آن ديگر فروغ گذشته را ندارد، كافي است تا خوب بودن معنايش را از دست بدهد. خود محمد مي‌گفت درد ندارد اما وقتي پدرش آستين لباسش را بالا زد تا دست سوخته شده‌اش را نشان دهد، ابروهاي كودك در هم كشيده شد.
پدر محمد كشاورز است و گندم مي‌كارد و قرار شده هزينه‌هاي درمان را آموزش و پرورش پرداخت كند. محمد يك خواهر كوچك‌تر از خود هم دارد كه لحظه انفجار در چادر پيش مادرش بود. «اسمش زينب است اما من بهاره صدايش مي‌كنم. خدا رحم كرد كه موقع انفجار او با آنها نبود و پيش مادرش بود.»


اكنون پنج روز از بستري شدن محمد در بيمارستان حضرت رسول (ص) تهران مي‌گذرد. پيش از اين، حسن خالدي، سخنگوي اورژانس كشور از عمل جراحي روي چشم او خبر داده بود اما پدر محمد مي‌گفت «عملي در كار نبوده اما پزشك چشم خيلي كمك كرده است.» گوش چپ محمد هم تركش خورده. «پزشك مغز و اعصاب به من گفت كه بايد از سر محمد سي تي اسكن بگيرند تا ببينند تركشي كه توي گوشش رفته تا كجا نفوذ كرده. » اما بيش از همه‌چيز، پدر محمد از عدم رسيدگي مناسب به فرزندش شكايت داشت. «پرستار به من گفت كه پزشكان عمل‌شان كه تمام شود مي‌آيند محمد را مي‌بينند اما الان چند روز است كه اين اتفاق مي‌افتد. تازه بعد از پنج، شش روز قرار شده تا فردا عملش كنند و تركش‌ها را از پايش دربياورند.»


چند روز ديگر، درمان محمد كه تمام شود، برمي‌گردد به همان سياه چادرها و مدرسه‌اي كه دانش‌آموزانش به تعداد انگشتان دو دست هم نمي‌رسد. به همان جايي كه معلوم نيست چه تعداد مين ديگر در آن خفته است. «آن منطقه آلوده است اما علايمي نيست كه هشدار‌دهنده باشد. تازه اين مواد منفجره فقط مين هم نيست. سيل و اين جور چيزها آنها را با خود آورده و روي‌شان خاك پوشيده شده و ديده هم نمي‌شوند. آنهايي هم كه مي‌خواهند بيايند پاكسازي كنند بمب‌ها را در يك گودال مي‌ريزند، منفجر مي‌كنند و مي‌روند. حتي به ما هم نمي‌گويند كه آقا، اينجا مين است. حداقل به چند نفر از ما بگويند كه ما حواس‌مان را جمع كنيم. »





اعتماد



«امروز محمد را به اتاق جراحي مي‌برند تا تركش‌ها را از دست و پايش خارج كنند. چشمان او مي‌بيند اما نصف صورتش سوخته. يكي از تركش‌ها سهم چشمش شده و ديگري در گوشش جا خوش كرده است.»
سلامت نیوز: كودكان، بي‌گناه‌ترين قربانيان مين

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: