به گزارش شفا آنلاين، نمیتوان به راحتی با آنها ارتباط برقرار کرد. میدانید خیلی سخت با دیگران میجوشند و در برابر برقراری ارتباط بسیار وسواس دارند. با این آدمها چه باید کرد؟ چه رفتاری باید با این تیپ شخصیتها داشت؟ به این آدمها «افراد سخت» نیز میگویند.
یکی از متخصصان موضوع ارتباطات و رفتار انسانی «دان پینک» است که صاحب چند کتاب در این زمینه نیز است. او راهکارهای مختلفی برای نحوهی برخورد با آدمهایی ارایه می دهد که به سختی ارتباط برقرار میکنند:
1- اول توجه آنها را جلب کنید
وقتی میبینیم افراد کاری را که ما دوست داریم انجام نمیدهند یا حتی کاری را که به نفع خودشان هست نیز انجام نمیدهند، کلی عصبانی میشویم.
باید کاری کنید تا توجه این گونه افراد را جلب کنید. مثلاً دان پینک عدهای را به اتاقی دعوت کرد و تصاویری از آیندهی چهره آنها – بدون استفادهی مداوم از عینک دودی – نشانشان داد. افراد حقیقتاً با دیدن چهره پرچین و چروک خود شوکه شده بودند.
در حالت عادی نیز این گونه است؛ شما باید توجه آدمها را به خود جلب کنید؛ اما نه با حرف زدن. اگر فقط حرف میزنید و میخواهید «افراد سخت» را به خود جلب کنید، آب در هاون میکوبید.
2- به آدم ها نگویید چه کاری انجام دهند، نشانشان دهید
همیشه گفتهاند حرف زدن خالی نمیتواند چاره ساز باشد، حتی اگر یک ضرب المثل یا یک مثال چاشنی صحبت هایتان بکنید اثر حرفتان بیشتر میشود.
در دنیای شلوغ فعلی آدمهایی است که اگر تلفن همراه را از آنها بگیرید انگار دنیا را از آنها گرفتهاید. دان فکر کرد بهتر است برای کشته مردههای تلفن همراه یک خط عبوری در خیابان درست کند:
دان برای این بخش یک تحقیق انجام داده است. او یک قسمت از خیابانی را با دو خط رنگی، از هم جدا کرد. دو نفر را هم که جلیقهی مخصوص نارنجی پوشیده بودند، گذاشت تا به کسانی که آویزان گوشیهای خود بودند بگویند از این خط بروند و آنهایی که تلفن همراه نداشتند، میگفتند از آن یکی خط بروند. آنها با حالت دستوری و با ابزار راهنمایی از عابران میخواستند این کار را انجام دهند. میدانید چه اتفاقی افتاد؟ بسیاری از مردم عصبانی میشدند چون طبیعی است آنها نمیخواستند کسی به آنها امر و نهی کند.
در مرحلهی بعد به آدمهایش گفت جلیقه را خارج کنند و فقط از مردم در حالت عادی بخواهند از خطوط منحصر به خودشان استفاده کنند. میدانید چه شد؟ گوشی به دستها به خط خود و مردم دیگر نیز به خط دیگر میرفتند.
این همان رفتار اجتماعی است. مردم فقط با دیدن رفتار و نه فقط با دستور، رفتار خود را عوض می کنند. مطمئن باشید وقتی به کسی دستور می دهید که کاری را انجام دهد، او خواهد گفت تو رییس من نیستی!
تمام تحقیقات نشان میدهد که آزادی عمل بیشتر از پول باعث خوشحالی و شادی افراد میشود.
همهی روسا بدانند که بهترین راه برای درست کردن یک کارمند بد و خاطی، توجه نشان دادن به کارمندان خوب است؛ با این کار کارمند بد خود به خود درست میشود.
نحوهی برخورد با آدم های اطرافتان نیز همین گونه است؛ شما میتوانید با رفتارتان اعتماد و توجه آدمهای سخت را برانگیزید.
3- بگذارید آدمهای سخت، برخی مسایل را احساس کنند
بعضی اوقات درگیر کردن آدمها در مسایل احساسی، بیشتر از وادار کردن آنها به فکر کردن یا تجربه کردن کارایی دارد.
گاهی میبینیم که بعضیها ماشین خود را در جای پارک خودروی معلولها میگذارند درحالی که خودشان معلول نیستند؛ آنها میدانند که کارشان خلاف قانون است اما باز هم این کار را میکنند.
جریمه کردن این آدمها هم گاهی اوقات دردی دوا نمیکند و آنها باز هم به کار خود ادامه میدهند. پس چه باید کرد؟ چه برخوردی باید با این آدمها داشت؟
بهترین کار این است که احساسات آنها را برانگیزید. تیم دکتر دان برای احساساتی کردن این طور آدم ها دست به کار جالبی زدند. آنها به جای علامت محل پارک خودروی معلولان، تصویری بزرگ از یک معلول روی یک ویلچر را درست جلوی این رانندهها و در محل پارک خودرو نصب کردند. این کار باعث کم شدن تجاوز به حقوق معلولان نشد؛ کلاً آن را از بین برد! یعنی دیگر در آن منطقه خاص، هیچ کس به محل پارک خودروی معلولان نزدیک هم نمی شد.
دکتر دان در این مورد میگوید: شما با آدمهایی طرف بودید که ماشین خود را درست در جای پارک معلولان میگذاشتند، حالا چه میشد کرد؟ بهترین کار این بود که چهرهی نگران یک معلول را که دیگر جایی برای ایستادن و پارک کردن ندارد، درست در جلوی چشم او بگذارید؛ این قدرت احساس است. احساس چیزی است که انسانهای کمی در دنیا در برابر آن مقاومت دارند.
اما بالاخره آدم هایی وجود دارند که همه این راه کارها هم در آنها نفوذ نمی کند، پس چه باید کرد؟
4- وقتی هیچ راهی جواب نمی دهد، حواسشان را پرت کنید
گاهی اوقات بعضی آدم ها هیچ جور درست نمی شوند! یعنی هر نوع برخوردی که با آنها میکنید، میبینید که رفتار بد یا دافعهی خود را کم نمیکنند. بهترین راه این است که شما به آنها کم محلی کنید؛ یعنی اصلاً به روی خودتان نیاورید که از دست آنها عصبانی هستید. یک جورهایی باید آنها را نادیده بگیرید؛ یا این که سعی کنید حواس خود آنها را پرت کنید تا بتوانید رفتار ناخوشایند آنها را به طور موقتی یا دایمی تحت کنترل بگیرید.
دکتر دان و تیم اش خیلی تلاش کردند تا جلوی عبور برخی از عابران پیاده از وسط خیابان – و از جایی غیر از محل خط کشی عابرپیاده یا در هنگام قرمز بودن چراغ- جلوگیری کنند اما موفق نشدند. اما در یک تقاطع آنها سعی کردند در طرف دیگر خیابان، صفحهی بزرگی نصب کردند که یک بازی رایانهای را نمایش میداد. افراد در این طرف خیابان مشغول بازی رایانهای میشدند.
نتیجهی این آزمایش بسیار جالب بود. عبور خلاف از وسط خیابان بسیار کم شد. زیرا باعث پرت شدن حواس آدمهای خلاف کار میشد.
همه میدانند که والدین برای راحت شدن از شلوغی بچههایشان، آنها را جلوی تلویزیون مینشانند. در اداره هم رییس برای انجام شدن سریع کارش، برای کارمندان ضرب الاجل تعیین می کند.
دکتر جان گاتمن در مورد دعواهای خانوادگی تحقیقی انجام داده بود. او متوجه شد که 69 درصد از دعواهای زن و شوهرها دایمی است؛ یعنی مشکلی است که مدت های مدیدی است ادامه دارد. تحقیقات ثابت کرده است که بهترین راه برای کاهش عصبانیت یک نفر، پرت کردن حواس او یا خود است. یعنی به جای این که به اصل مسالهی عصبانیت پرداخت و شعلهی آن را بیشتر کرد، باید با وارد شدن به مسایل حاشیهای، توجه شخص را به جای دیگر معطوف نمود.
5- به آدم های سخت علت را بگویید
این قسمت یعنی این که شما با زبان خوش، علت اصرار خود بر انجام کار یا امور خاص را به فرد مقابلتان بگویید؛ یعنی به او توضیح دهید که چرا می خواهید کار خاصی انجام شود و این که این کار چقدر حساس و تاثیرگذار است.
گاهی اوقات بهتر است نتایج عمل نکردن به توصیهتان را نیز به فرد مقابل بگویید یا حتی آن را عملی کنید!
تیم آقای دان متوجه میشد که بسیاری از مسافران پروازها، هیچ توجهی به توصیههای ایمنی خدمه و مهمانداران نمیکنند. یعنی عملاً این خدمه در هنگام تشریح مسایل ایمنی، برای خودشان حرف میزنند. دان و تیم اش یک غافلگیری اساسی ترتیب دادند. آنها یک صحنهی سقوط هواپیما را – در حالی که هواپیما اصلاً از زمین بلند نشده بود- اجرا کردند. آنها با راه انداختن دود، سروصدا و تکان های شدید لحظات سختی را برای مسافران پدید آوردند.
اگر این تصادم واقعی بود، بسیاری از افراد درون هواپیما جان خود را از دست میدادند چرا که هیچ یک از مسایل ایمنی را رعایت نکرده بودند. گروه دان دوباره با همان مسافران یک تصادم دیگر را ترتیب داد که این بار نتایج خوب بود. این آزمایش نشان داد که بعضی مواقع شما باید عواقب و علت برخی امور را برای دیگران تشریح یا بازسازی کنید.
دان در این مورد روی پسر 12 ساله خود نیز آزمایش کرد. او همواره به پسرش سائول می گفت که آشغال ها را بیرون ببرد، اما او گوش نمی کرد. یک روز دان تصمیم گرفت سطل آشغال را بیرون نبرد. وقتی بوی بد کل خانه را در بر گرفت، سائول فهمید که چرا باید آشغال ها را بیرون برد.
شفقنا