کد خبر: ۴۰۲۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۴ - ۱۵ تير ۱۳۹۲ - 2013July 06
شفا آنلاین - استفاده از دارو درایران از زمان "جمشید" - چهارمین پادشاه پیشدادیان - آغاز شد. به طوري كه در شاهنامه  فردوسی به این موضوع اشاره شده است: "پزشکی ودرمان هر دردمند در تندرستی و راه گزند بهدارو ودرمان جها ن گشت راست که بیماری و مرگ کس را نکاست".  
  اما با نگاهي گذارا به علم پزشكي مي توان گفت: تحولات پزشکی در بابل،تقریبا چهار هزار سال پیش از یونان آغاز شد.در ان روزگار،اعتقاد بر این بود که خدایان بندگانشان را به عنوان مکافات گناهانی که مرتکب میشدند،بیمار میکردند،و بر عکس گروه دیگری را در ازای اعمال نیکشان شفا می بخشیدند. با وجود اينكه رابطه خدایان با بندگان خود مستقیم بود، اما مردم با خدایان به صورت غیر مستقیم و به وسیله کاهن رابطه بر قرار میکردند. تا اينكه آشوری ها به تدریج بر بابلی ها پيشي گرفتندكه تا ظهور ساسانیان به طول انجامید و  سپس تا 538سال قبل از میلاد کامل شد.  اين درحالي بود كه با گذشت زمان اعتقادات پزشکی بابلی ها نیز به تدریج به آشوری ها رسید. بر پایه همان اعتقادات بود كه  سه الهه اصلی بیماری بوجود آمد که عبارت بودند از الهه مولد بیماری سل،الهه مولد بیماری کبدی (داخلی)و الهه بیماری سقط جنین و مرگ و میر کودکان. اين در حالي بود كه این بیماری ها بیشتر از طریق دعا و افسون درمان میشدند. اما به دلیل اینکه روش های درمانی اين بيماري ها  جنبه روحانی نداشت، طبيبان به فكر راهي براي حل اين موضوع افتادند كه سرانجام موفق به ساخت  قرص های گچي شدند. آنها همچنين در پاره اي از مواقع نيز اقدام به عمل جراحی كه  مورد اشاره کتیبه "حمورابی"  است كردند. در آن زمان نکات مهمی که  مقدس بود ودر کتیبه حمورابی قید شده است،در معابد نگه داری می شد كه همين این امر نيز سبب ارتقای مقام پزشکان گردید.ازسويي دیگر،تعيين غرامت ودیده های سنگین در عقب ماندگی  جراحی تاثیر فراوان داشت.اما اعتقاد به موجودی خیالی ماوراءالطبیعه،به عنوان بیماری ، همچنان تا زمان ساسانیان ادامه داشت و بهترین وسیله درمان ،خواندن اوراد مذهبی و در خواست کمک از نیرو های ماوراءالطبیعه شناخته مي شد. به طوري كه تعلیم و کنترل افرادی که به مداوا میپرداختند،به مغ بزرگ واگذار می گردید. حرفه پزشکی  در ايران باستان نيز در مراکز متعدد تدریس می شد که بااحتمال زياد بزرگترین آنها در  مراکزي همچون  همدان،ری و تخت جمشیدقرار داشت. گفته می شود در آن  مراكز به درمان بیماری هایی كه شايع بود پرداخته مي شد. در این مرکز ،دانشجویان  در سه رشته شفا دهندگان با تقدس ،شفا دهندگان با قانون و شفادهندگان با چاقو (در واقع همدان جراحان)کار میکردند. وسایل درمان یک پزشک موبد،ظرفی بود که در آن داروهایی به نام هائوم درست می کرد . وسیله  دیگر او یک شلاق کوچک بود که از آن براي دفع شیاطین و راندن دیو بیماری از بدن و تنبیه کسانی که مقررات بهداشتی و مذهبی را رعایتنمي كردند ،استفاده می شد. .علاوه بر این،موبدان از یک چاقو و یا عصا برای دفع مار و یا سایر موجودات موزی استفاده می کردند.از این اطلاعات میتوان نتیجه گرفت که وضع پزشکی در ایران باستان بسیار پیشرفته تر از آشور بوده است و از این رو دور از منطق است كه بگوییم ایرانیان مبانی طب (که به طب یونانی معروف است)را از یونانیان آموختند! انواع جراحی در دوران باستان در دوران باستان ،جراحی در ایران به سه نوع تخصص تقسیم می شد: -جراحی عروق؛یعنی رگ زنی،خون گیری و مسائل مربوط به آن -جراحی عضلات (جراحی عمومی) -جراحی مربوط به شکستگی ها و در رفتگی بندها(ارتوپدی) علاوه بر این سه گروه،یک گروه چشم پزشک هم وجود داشت که از سه گروه بالا کاملا مجاز بود.در رشته ارتوپدی،جا انداختن در رفتگی و درمان شکستگی استخوان ها از جمله کار هایی بود که در ایران  با موفقیت بسیار انجام می شد. برای کشیدن عضلات براي جا انداختن محل در رفته،آلات و ابزارهای زیادی اختراع شده بود و بعد از جا انداختن،عضو شکسته را در گچ شکسته بندی می بستند.این روش را اروپاییان در سال 1852کشف کردند. اين درحالي است كه "ابو منصور موفق"  در حدود قرن یک هزار میلادی (قرن سوم هجری قمری)در مورد استفاده از گچ در شکستگی ها سخن گفته است.اما نكته جالب توجه اينجاست كه تنها کشوری که تا پیش از اسلام از نظر علم تشریح،آزادی هایی برای پزشکان خود قائل می شد، ایران بود چنان که در روزگار ساسانیان ،اجساد اعدامیان را برای کالبد شکافی در اختیار پزشکان و پژوهشگران علوم پزشکی قرار میدادند.در روزگار پادشاه هخامنشی نيز به دليل ارتباط فرهنگی  كه بين ایران و یونان و همچنین اقوام مجاور آغاز شده بود ، گروهی از پزشکان در دربار پادشاهان ایران طبابت می کردند.در فاصله سال های 424-404" آمازیس "به عنوان مشاور پزشکی" کورش کبیر" و" دموکدس" در دربار "داریوش اول" و "دینون" به عنوان "پزشک اردشیر دوم" و "کتزیاس" در دربار" داریوش دوم" به حرفه پزشکی اشغال داشتند.در حدود سال 56 پیش از میلاد،زمانی که امپراطور رم شرقی ، ژویین ، از  "شاپور دوم" شکست خورد، سرزمین نصیبین و رم زیر سلطه ساسانیان قرار گرفت. گرچه قسمتی از اصول طب دوران ساسانیان به روایت اوستایی است،اما نفوذ طبابت یونانی در آن از همه جهت آشکار می باشد.بر اساس طب بقراطی که در ایران بسیار نفوذ داشته است.درمان بیماری ها به سه طریق بود:درمان با دارو،درمان با آتش (برای بیماری هایی که با دارو علاج نمي شدند. مهم ترین منبعی که درباره پزشکی دوران هخامنشی و پیش از آن می توان به آن استناد کرد، اوستا (کتاب مقدس زرتشتیان) و سایر کتاب های مذهبی آنان است. زرتشتیان معتقدند که نخستین پزشک، تریته (فریدون) نام دارد. مکتب مزدیسنا که مبنای آن پیروی از دستورات زرتشت، پیغمبر ایران باستان است. درباره پزشک و درمان و بهبود بیماران و علاج دردمندان و همچنین مراجه به پزشک،به تعالیم زرتشت اشاره دارد.اصولا کاربرد واژه پزشک و جدا ساختن خرافات و موهومات از درمان و واگذاری آنها به پزشک،از طب زرتشت و مکتب مزدیسنا آغاز شده است.به طوري كه گفته شده است، زرتشت به درمان کننده شهرتداشت و از اين رو از اطراف و اکناف ،بیماران فلج و صرعی و پوستی و چشمی به وی روی آوردند.مکتب دیگر ایران در دوران باستان ،مکتب اکباتان میباشد که حدود یکصدسال پس از زرتشت به وسیله یکی از شاگردان وی به نام سئاما پوراهرستوت بنیان گذاشته شد. وی با یکصد شاگرد خود کار درمان  مردم را به عهده گرفت.این در حالی است که 700سال پیش از میلاد مسیح در یونان هیچ گونه آثاری دال بر وجود اطلاعاتی مشابه طب ایران دیده نمی شود.در ایران باستان،عموما کار پزشکی با دانشمندان و موبدان بود و اوراد ،اذکار ادعیه به مانند سایر اقوام،در ایران باستان مفید بشمار می رفت و حتی در دوران ساسانیان نیز رواج داشت.طبق اساطیر،تریته نخستین پزشک ایرانیان ،پدر گرشاسپ پهلوان بود.به عقیده زرتشتیان،وی بیماری ، مرگ ، زخم نیزه و تب سوزان را از تن ها برطرف می کرده است.آریایی ها هم عموما علل بیماری ها را خشم خدایان میدانستند و برای دفع قهر آنان قربانی می کردند.آنها بیماری را یک نوع بلای آسمانی و منشا بیماری های روانی را عموما نفوذ و حلول ارواح ناپاک شیاطین میدانستند.آریایی ها،علت دیگر بیماری ها را جادو وسحر می انگاشتند و معتقد بودند که از طرف بعضی افراد به دیگران منتقل می شود.در باره بیماری های خارجی(بیماری هایی که علائم ظاهری دارند در مقابل بیماری های داخلی  معمولا باید با جراحی درمان شود)در ایران باستان اطلاعات ویژه ای وجود دارد مثلا استاویداتوش را عامل شکستگی در رفتگی می دانستند.در باب پنجم وندیداد چنین آمده است:((پس اهورا مزدا گفت:آتش انسان را نمیکشد نخست نفس آن کسی را که در اتش افتاده میکشد و آن گاه استخوان و جان او را می سوزاند.))اما درباره سایر  بیماری ها خارجی و یا اعمال جراحی، مطلبی که بتواند با موازین کنونی تطبیق کند،یافت نمی شود. در کتاب های ایران باستان، از واژه های جراحی با کارد پزشکی يا  کارد درمانی یا کرتو پزشکی (کره تو بئشه زو)فراوان استفاده شده است،اما نه به معنی امروزی جراحی.اگر درمان های طبی یاغیر جراحی مفید واقع نمی شود آن وقت به چاقو یا به اصطلاح دوران سلامی،آهن ،متوسل می شد که بیشتر در طب پس از ایران باستان مشاهده می شود. در آن زمان آخرین درمان را داغ کردن با آهن می دانستند (آخرالدواءالکی). پیشینیان آنگاه که از درمان با گیاه ،دارو و تلفیق و امثال آنها عاجز می ماندند، به کارد متوسل می شدند.آنها درباره جراح و صفات وی اصول و عقایدی داشتند که فهرست وار ذکر می شود.در مکتب مزدیسنا ،جراح اجازه نداشت به کار جراحی دست بزند مگر اینکه صلاحیت و استحقاق آن را داشته باشد و صلاحیت وی در گرو آن بود که نخست سه غیر مزدیسنا را عمل کرده و به نتیجه رسیده باشد وگرنه چنین جراحی ،گناهی بزرگ مرتکب شده بود و شبیه گناه زخم کردن،عمدی تلقی می شد. به نظر می رسد کهن ترین این گفتار ، سند مدون مربوط به جراحی باشد.ایرانیان قدیم عقیده داشتند که چنانچه پزشک از درمان با گیاه نتیجه ای نگرفت.اگر مجبور باشد ،می تواند برای درمان زخم ها وغدد و قطع اعضا و تب از چاقو(کارد)استفاده کند .نتیجه ای که از طرح این مباحث گرفته می شود ،این است که جراح و جراحی پس از پزشک و طبابت به میان آمده است.افزون برداشتن غدد و شکافتن آبسه،اطلاعاتی موجود است که نشان می دهد ایرانیان باستان از مرهم ها و روغن ها هم برای درمان زخم استفاده میکردند.         
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: