از دید خیلیها خیانت بالاترین گناه در رابطه است، ولی نویسنده میگه انقدر روابط گوناگون و مشکلاتشون رو دیده که هیچوقت چنین قضاوت عجولانهای نداره و خیانتدیده رو لزوما از نظر اخلاقی بالاتر از خیانتکار نمیبینه.
کتاب از زنی مثال میزنه که شوهرش دائما تحقیرش میکرده، بیتوجهی میکرده، و تک تک ارزشهای ازدواج رو هر روز زیر پا میذاشت. وقتی مشخص میشه زن خیانت کرده، شوهر به خودش اجازه میده چهارتا فحش هم به بیاحترامیهای قبلیش اضافه کنه. ولی اینجا واقعا کی به کی اول خیانت کرده بود؟
آیا خیانت واقعا بدترینه؟ خیانت در شکلهای مختلف میتونه خودش رو نشون بده. اینکه طرف همهجا بدِ پارتنرش رو بگه، بهش هیچجایی احترام نذاره، یا با کس دیگهای روابط احساسی صمیمیتری داشته باشه. بعضی وقتها، نداشتن رابطه جنسی با نفر سومی راحتترین مدل وفاداریه.
اولین سوال رایج اینه که چرا اصلا طرف باید تو چنین رابطهای بمونه که بخواد خیانت بکنه؟ تو همون مثال قبلی، زن به شوهرش در مورد جدایی حرف زده بود، ولی اینطور شنیده بود که "میخوای بری؟ برو! فکر کردی تنهایی اوضاعت بهتره؟ یا فکر کردی کسی حاضره یه زن درب و داغون ۵۱ ساله رو بگیره؟"
کتاب میگه تو این روابط، طرف ممکنه اصلا فکر نکنه که جدایی براش یک گزینه است. حرفهای پارتنرش در مورد خودش و ناتوانیهاش در مسیر زندگی آیندهاش رو پذیرفته. تا اینکه توجه نفر سوم رو به خودش میبینه و شیرینی دوست داشته شدن رو درک میکنه.ما نباید «گیر کردن در یک رابطه مخرب و مسموم» رو با «وفاداری» اشتباه بگیریم.
نویسنده البته تاکید میکنه نمیخواد خیانت رو خوب جلوه بده، یا تقصیر رو از گردن یکی به گردن یکی دیگه بندازه. ولی میگه اینکه ما بگیم خیانت بدترینه، قضاوت عجولانهایه و همیشه باید به همه جوانب نگاه کرد.
دومین سوال رایجی که از نویسنده میشه (بعد از اینکه "خب چرا جدا نشد؟") اینه که "چرا در مورد مشکلاتشون با هم حرف نزدن؟" میگه این راهحل خوبی به نظر میاد، ولی در عمل شاید به مشکلات جدی بربخوره. گفتگو یک امر دو-طرفه است و هرچقدر که گوینده باید تلاش کنه پیامش رو برسونه، شنونده هم..
باید تلاش کنه تا حرفهای گوینده رو درک کنه. ولی وقتی پارتنر گوش شنوایی نداره، گوینده هم برآشفته یا مایوس میشه. تو این موارد، خیانت انگار همون شوکی هست که شنوندهی بیتفاوت رو از خواب بیدار میکنه و مجبورش میکنه که واقعا به حرف طرف مقابل توجه کنه. نکتهی بعدی که کتاب بهش میپردازه «روابط بدون رابطه جنسی» هست.
کم شدن تعداد رابطه جنسی بعد از ازدواج و در گذر زمان بین زوجها یک امر طبیعیه. ولی یک رابطهی بدون رابطه جنسی طبیعی نیست - اگه یه پارتنر بصورت یک طرفه این امر رو متوقف کرده باشه و نیازهای طرف مقابلش رو متوجه نشه.
امروزه، اهمیت رابطه جنسی در روابط جدی گرفته نمیشه. نویسنده میگه به تجربه دیده وقتی این امر یک طرفه متوقف میشه، برای طرف مقابل خلایی ایجاد میکنه که ممکنه برای جبرانش سراغ نفر سومی بره. بر خلاف تصور رایج، فقط مردها هم نیستن که این مسیر رو میرن.؛ برای زنها هم ممکنه این اتفاق بیافته.
گزارشها نشون میدن که ۱۵-۲۰٪ زوجهای آمریکایی روابط بدون رابطه جنسی دارن (کمتر از ده بار در سال) عبارت sexless marriage بیشتر از هر مشکل دیگهای در روابط در اینترنت جستجو میشه که نشون دهنده میزان شایع بودن و اهمیتشه.
نویسنده میگه وقتی چنین مشکلی رو در زوجی میبینه، اول سعی میکنه بازدارندهها رو تشخیص بده - تراما، بیماری، شرم. در قدم بعدی سعی میکنه به زوجها یاد بده که در بیان خواستههاشون، بجای انتقاد کردن، از کلمات درخواستی بکنن. بهشون میگه در مورد رابطه جنسی خیلی جدی نباشن و همیشه..
به این امر خیلی بازیگوش و ماجراجو نگاه کنن. و در قدم آخر، با کمک سکسولوژیستها، بهشون کمک میکنه که بتونن با صمیمیت جنسی و احساسی خودشون دوباره ارتباط برقرار کنن.
بعضی از زوجها از این کمکها بهره میبرن و روابطشون رو بهبود میبخشن. ولی بعضیها همچنان نمیتونن کاری برای رابطه جنسی انجام بدن. تو این شرایط چکار باید بکنن؟ آیا باید حفظ رابطه و خونواده رو به رابطه جنسی ترجیح بدن؟
برای عدهای، خیانت تلاشی بوده تا رابطه و ازدواجشون رو حفظ کنن. وقتی فرد نیازهایی داره که در رابطهاش بدست نمیاد، و شرایط ترک رابطه رو هم نداره (مثلا بخاطر مراقبت از بچهها و غیره)، سراغ نفر سومی میره تا بتونه در رابطهاش باقی بمونه.
برای عدهای خیانت مثل وزنهی تعادلی بوده تا کمبودهای رابطه رو جبران کنه و فشار رو از روی دوش پارتنر برای برآورده کردنشون برداره. پارتنری که تا حالا نشون داده یا تمایلی به برطرف کردن اون مشکلات نداشته یا نمیتونسته براشون کاری بکنه.
در بعضی موارد، خیانت فضای احساسیای رو ایجاد میکنه تا افراد بتونن روابط و ازدواجهای مشکلدار رو تحمل کنه. مشکلاتی مثل نداشتن رابطه جنسی، دریافت نکردن احترام و غیره.
خیلی از روانشناسها به این پدیده میگن "پاسخ قابل درک به تجربهی واقعی ازدواج"هر روز انتظارات افراد از ازدواجهاشون افزایش پیدا میکنه و خیلیها (اگر نه همه) وقتی خودشون وارد چنین رابطهای میشن و کاستیهاش رو میبینن، به نوعی حس سرخوردگی خواهند داشت.
در چنین شرایطی، عدهای ممکنه بخوان اون قسمتهای مشکلدار رو درست کنن. در اکثر موارد، مشکل اصلی رابطه جنسی هست و خیانت یک راهحل یک طرفه برای حل این مشکله.
بعد از آشکار شدن خیانت، طبیعیه که خیانتدیده آسیب ببینه و برنجه. ولی وقتی شوکهای اولیه برطرف شد، نویسنده به زوجها یادآوری میکنه که همه ماجرا رو از هر دوسمت قضیه ببینن تا متوجه باشن چه مشکلاتی وجود داشته که کار به اینجا کشید.
نویسنده میگه خیلی وقتها که زوجها از هیجانات و ناراحتیهای اولیه گذر میکنن و مشکلات رو درست متوجه میشن، میخوان که ازدواجشون رو حفظ کنن. تو این مواقع، به زوج کمک میکنه که تعریفشون از وفاداری رو گسترش بدن و فراتر از «رابطه جنسی نکردن با یکی دیگه» بشناسنش
البته تو این موارد هم ممکنه زوجها وارد یک چرخهی معیوب بشن. از یک طرف رابطهشون رو دوست دارن؛ زندگیای که با هم ساختن، حمایتی که از همدیگه کردن تا در کار پیشرفت کنن و… و از طرف دیگه راهحلی برای مشکل نداشتن رابطه جنسی پیدا نمیکنن.
تو این شرایط، زوجها دوتا گزینه بیشتر نمیبینن: یا جدا بشن، یا به رابطه بدون رابطه جنسی ادامه بدن. ولی از اونجایی که هیچکدوم از این دو راه حل خواستهی قلبی اونها نیست، دوباره خیانت به عنوان راهحل سوم به زندگی اونها وارد میشه.
خیلی وقتها که خیانت دوم اتفاق میافته، ما فوری از اصطلاح «کسی که یک بار خیانت کرده، همیشه خیانت میکنه» استفاده میکنیم و مشکل رو در شخصیت طرف میبینیم. نویسنده میگه ولی در بعضی موارد، این خیانت بخاطر این اتفاق افتاده که اون مشکل اصلی هیچوقت بطور کامل حل نشده بود.
محکوم کردن قاطعانهی خیانت کار ما رو در درک علتهای اصلی این پدیده سخت میکنه. همچنین، برای ما یک هرم سلسله مراتبی از خطاها و مشکلات در روابط میسازه که خیانت در نوک اون قرار میگیره. بیتوجهی به نیازهای جنسی و عاطفی به مراتب کم اهمیتتر دیده میشن و...
مشکلات جدی در روابط زیر سایه خیانت مخفی میمونن. اینکه خیانت رو بدترین مشکل در روابط بدونیم، باعث میشه پیچیدگیهای ازدواج و خواستههامون رو از چنین رابطهای درک نکنیم.