شفا آنلاين-احساس سنگینی میکنید. با اینکه روز خوبی را شروع کرده اید، اما حالا حالتان اصلاً خوب نیست، بیرمق و بیانگیزه هستید. دست و دلتان به هیچ کاری نمیرود. خودتان هم درست نمیدانید از چه چیزی ناراحت هستید و...
به گزارش
شفا آنلاين،اگر شما هم بعضی وقتها دچار چنین حالات و احساساتی میشوید، ممکن است به
دام یکی از همان منفی نگرها یا به قول معروف «موج منفی ها» افتاده باشید؛
افرادی که وقتی با آنها برخورد میکنید، سیلی از کلمات ناامیدکننده را به
سویتان روانه میکنند تا در احساسات منفی شان شریک باشید. « هوا چقدر بد
شده. گرانی بیداد میکند. مریضی خیلی زیاد شده است. هر که را میشنوی، یا
از همسرش جدا شده یا در حال جدا شدن است. آدم دیگر به هیچ کس نمیتواند
اعتماد کند. میگویند تا چند وقت دیگر جنگ میشود. همه جوانها بیکار هستند
و....»
حرفهایی از این قبیل را حتماً بارها و بارها از زبان برخی افراد
شنیدهایم. این افراد میتوانند از مسافران تاکسی تا خویشاوندان نزدیک ما
باشند اما نکتهای که در مورد همه آنها مشترک است این است که شنیدن حرفهای
شان بدون شک اثر ناخوشایندی روی ذهن و روانمان میگذارد. البته شاید
خودمان هم چندان متوجه نباشیم که در معرض این تأثیرپذیری منفی قرار داریم
اما حال بد بعد از این مکالمه، خودش دلیل خوبی برای تأثیرات منفی همنشینی
با چنین افرادی است؛ افرادی که ممکن است از هر سن و طبقهای باشند.
مارال 24 ساله میگوید: «بین دوستانم یکی دونفری هستند که به محض آنکه
چشمشان به آدم میافتد شروع به غر زدن میکنند و به زمین و زمان بد و
بیراه میگویند. بیشتر شکایتشان هم از شوهر پیدا نکردن است!» جمله آخر را
با خنده میگوید و ادامه میدهد:« من که خودم حوصله چنین افرادی را ندارم.
آدم را بیشتر از زندگی ناامید میکنند. سعی میکنم تا جایی که میشود به
حرفهایشان توجه نکنم اما به هرحال گاهی تحت تأثیر قرار میگیرم.»
مهسا 33 ساله و کارمند هم در این باره میگوید: «در محیط کارم با افراد
منفی باف زیاد سر و کار دارم. آنها معمولاً آدمهای بیانگیزهای هستند که
فقط در محل کار وقت شان را یک جوری میگذرانند تا اداره تعطیل شود و به
خانه بروند. قبل از رفتن هم مدام از اینکه باید کارهای خانه را انجام
دهند، شکایت دارند و با روحیهای بد به سراغ رسیدگی به امور منزل و بچهها
میروند.
آنها متأسفانه بقیه را هم کسل میکنند. به هر حال آدم مشغلههای
خودش را دارد و دیگر حوصله گوش دادن به غر و لندهای دیگران را ندارد!»
فاطمه 28 ساله و خانهدار هم میگوید: «من یک دخترخاله دارم که هر وقت او
را میبینم، تا چند روز حالم حسابی گرفته است! آنقدر از همهچیز ایراد
میگیرد که آدم را خواه ناخواه تحت تأثیر قرار میدهد. اخیراً سعی میکنم
تا جایی که ممکن است برخوردی با او نداشته باشم. ما خودمان به اندازه کافی
از روزگار دلمان پر است. جایی برای گله و شکایتهای بیشتر نمیماند.»
خانم رزاقی 67 ساله و خانهدار، به قول خودش از جوانهای قدیم است. با
روحیه و بشاش حرف میزند.
« آن وقتها مردم اینقدر از همه چیز شکایت
نمیکردند. دلشان خیلی بیشتر از حالا خوش بود با اینکه امکانات هم به نسبت
حالا خیلی کمتر بود و شرایط زندگی سخت تر. یک لقمه نان خالی هم اگر
میخوردیم، با خنده و خوشی بود. باور کنید اینقدر هم مانند حالا مریضی زیاد
نبود. اصلاً کسی چه میدانست افسردگی یعنی چه؟! حالا اما هر کس را میبینی
یک جورهایی مینالد. بین همسن و سالهای خودم هم این حالت زیاد است.
بیشتر از مریضیهای مختلف شکایت دارند و هرکدام شان را که میبینی
میگویند، من دیگر دارم میمیرم و آفتاب لب بومام و از این جور حرف ها. به
نظر من اما آدم تا زنده است باید خوب زندگی کند و روحیه داشته باشد. خودم
که تا میتوانم به همه روحیه میدهم خصوصاً جوان ها.»
غر زدن و شکایت کردن، آنطور که به نظر خیلیها میآید تنها مختص خانمها
نیست. مهدی 34 ساله و کارمند در این باره میگوید: «معمولاً سر صبح تا
همکاران را میبینم بلافاصله حرف از بالا و پایین رفتن قیمت ارز و گران شدن
مسکن و خورد و خوراک و بقیه چیزها میشود. من خودم هم میدانم که همه چیز
گران است و خانه ندارم و ممکن است تا صد سال دیگر هم صاحب خانه نشوم اما
تکرار مدام این حرفها چه سودی دارد جز اینکه انگیزه تلاش را از آدم
بگیرد!»
سپهر 18 ساله و محصل هم میگوید: «خیلی جاها که میروم، فامیل و آشنا
میگویند برای چه میخواهی بروی دانشگاه و درس بخوانی؟! این همه جوان
بیکار. بیخود وقتات را برای درس خواندن تلف نکن. تا جایی که میتوانی
تلاش کن از ایران بروی! اینجا هیچ آیندهای نداری!»
گوشتان را تعطیل کنید!
حرفهایی از این دست ممکن است آنقدر از زبان اطرافیان مان شنیده شود که
دیگر حتی به آنها عادت هم کرده باشیم اما شاید خودمان هم ندانیم که این
گونه مکالمات منفی تا چه حد بر اعصاب و روانمان تأثیر میگذارد و آن را
دستخوش قرار میدهد.
افراد منفیگرا همیشه انتظار شکست و ناملایمات را میکشند و از هر اتفاقی حتی اگر مثبت هم باشد، برداشتهای منفی خودشان را دارند.
محسن رفیعی، روانشناس در این باره میگوید: «منفی
بافی، قدرت مخرب فراوانی دارد و متأسفانه اگر چنین اندیشهای در جامعه همه
گیر شود، قدرت هر نوع حرکت و ابتکار و پیشرفت از آن گرفته میشود.»
او ادامه میدهد: «این دقیقاً درست است که معاشرت و نشست و برخاست با
افراد منفی گرا، روحیه انسان را خراب میکند و فرد را به سمت بدبینی سوق
میدهد. کسانی که حرفهای منفی میزنند، روحیه خود را به شنونده منتقل
میکنند و افسردگی مخاطب را موجب میشوند. برای مقابله با این افراد هم
بهترین کاری که میشود کرد این است که تا میتوانیم از آنها فاصله بگیریم و
در واقع خود را در مواجهه با آنها قرار ندهیم تا تحت تأثیرشان واقع نشویم
چرا که همانطور که گفته شد، ذهن انسان براحتی از این افراد تأثیر
میپذیرد.»
رفیعی میگوید: «البته نباید فراموش کرد که گاهی ما به دلیل مناسبات
فامیلی و اجتماعی، ناچار هستیم با افراد منفی باف معاشرت و گفت و شنود
داشته باشیم. در این گونه موارد باید از قبل به سلاح مناسب برای مقابله با
این افراد تجهیز شویم. به هر حال منفیبافها افراد شناخته شدهای هستند و
شناسایی شان کار دشواری نیست. بنابراین وقتی میدانیم که در جمعی که قرار
است در آن حاضر شویم شخص منفی بافی حضور دارد، بهتر است از قبل به ذهنمان
آگاهی دهیم و حواس مان باشد تا جایی که میتوانیم تحت تأثیر حرفهای او
قرار نگیریم.»
این روانشناس ادامه میدهد: «عوض کردن مسیر گفتوگو هم در این مورد
میتواند مؤثر باشد. ما میتوانیم براحتی بحث را عوض کنیم که اگرمؤثر واقع
نشد، بهتر است حواس تان را به کار دیگری معطوف کنید. مثلاً از پنجره بیرون
را نگاه کنید یا خودتان را گرم تماشای تلویزیون نشان دهید. به هر حال بهتر
است تا میتوانید گوشتان را تعطیل کنید! تصور فردی که فقط لبهایش تکان
میخورد شاید چندان مؤدبانه نباشد اما فراموش نکنید که خودش این را خواسته
است!»
منفی بافها دور هم جمع میشوند
شاید شما هم توجه کرده باشید که معمولاً منفیبافها، در جمعهایی حضور دارند که افراد حاضر در آنها، مانند خودشان منفینگر هستند.
صنم آشتیانی، روانشناس بالینی هم این گفته را تایید میکند و میگوید: «متاسفانه افراد منفی باف، دور هم جمع میشوند و حرفهای
منفی شان را با هم رد و بدل میکنند؛ در واقع این گونه افراد همدیگر را
جذب میکنند و همین مسأله هم باعث میشود که تمام افکار مثبت از آنها دور
شود و زندگیشان بیش از پیش در معرض تفکرات منفی قرار گیرد و مسلماً در این
شرایط رها شدن از افکار منفی برای این افراد سختتر است.»
او ادامه میدهد: «به هرحال باید توجه داشت که حذف افراد منفی باف از
ملاقاتها و رفت و آمدها میتواند به صورت موقتی چاره ساز باشد، اما اگر به
افراد منفی باف به عنوان بیمارانی نگاه شود که نیاز به درمان دارند، قضیه
فرق میکند. به هر حال باید تا جای ممکن به این افراد کمک کرد تا جامعه به
سمت سلامت حرکت کند.»
آشتیانی میگوید: «اگر شما هم از دسته آدمهای منفیباف هستید، بهتر است
برای حل این مشکل بزرگ، قدم اول را بردارید و از دورهمیهای منفیبافانه
فاصله بگیرید. قرار نیست که تمام وقت شما به شکایت از روزگار و گوش دادن به
شکایتهای دیگران بگذرد. در این گونه جمعها ممکن است خیال کنید با درد دل
کردن سبک میشوید و همدرد دارید اما در واقع اینطور نیست. شما با این کار
فقط موج بیشتری از افکار منفی را وارد ذهن خود میکنید نا امیدتر و
افسردهتر میشوید.»
او ادامه میدهد: «گاهی ما با بیمارانی برخورد میکنیم که حتی برای
برخاستن از رختخواب هم هیچ انگیزهای ندارند و با فکر اینکه قرار است روز
سخت و ناخوشایندی را که سرشار از اتفاقات منفی است سپری کنند، انگیزه
برخاستن را از دست میدهند و این مسأله حتی روی قوای جسمانیشان هم تأثیر
میگذارد و گاهی از دردهای مزمن مانند سردرد و کمردرد شکایت دارند که در
واقع به دلیل همان مشکل روانی برایشان ایجاد شده است.»
به گفته آشتیانی، افراد منفینگر قطعاً تجربههای مشابهی داشتهاند، نظیر
اینکه موقع هجوم افکار منفی، ضربان قلبشان تند شده، فشار خونشان
بالارفته و دچار استرس و اضطراب شدهاند. همه ما خوب میدانیم که همه
اینها میتواند به جسم صدمه بزند و بویژه به آسیب قلبی منجر شود.
جالب است بدانید که بر اساس تحقیقات، افرادی که خوشبین هستند نصف افراد
منفیگرا و بدبین دچار مرگهای ناگهانی میشوند. از طرفی افرادی که
خوشبیناند بیماری شان زودتر از افراد بدبین بهبود پیدا میکند و بیشتر از
آنها مراقب سلامتی شان هستند.
آشتیانی ادامه میدهد: «البته غلبه بر منفینگری کار چندان راحتی هم نیست و
قرار نیست که ظرف مدتی کوتاه، نتیجه دلخواه حاصل شود. به هر حال فرد مدت
زیادی با این افکار زندگی کرده و نمیتواند به یک باره تفکرات مثبت را
جایگزین افکار منفی خود کند.
خوشبینی و مثبتنگری یک مهارت است و هر
انسانی میتواند آن را بیاموزد. کافی است هر فردی به جای موارد منفی، روی
چیزهای خوب تمرکز پیدا کند. ما باید قبول کنیم که هر قدر اطراف ما وقایع
منفی وجود داشته باشد، ما باز هم میتوانیم انسانهای مثبتنگری باشیم و از
این راه به خود و اطرافیانمان کمک کنیم.»
آشتیانی میگوید: «به کاربردن واژهها و عبارات تاکیدی مثبت در زیباتر شدن
افکار و اعمال ما و بهبود کیفیت زندگیمان تأثیر بسیار زیادی دارد و باعث
ایجاد شور و شوق در زندگی میشود. به یاد داشته باشید که هیچگاه مشکلات و
سختیهای زندگیتان را لعنت و نفرین نکنید. این فکر که دنیا سرشار از مشکل
است را دور بریزید و در عوض هرگاه موقعیت نامطلوب یا مسأله ناخوشایندی در
زندگیتان پیش آمد، به دنبال راههای مثبت و مؤثر برای حل آن مسائل باشید.
به کار بردن این روش باعث ایجاد رضایت در شما و حل شدن مسائل زندگیتان به
گونهای مثبت خواهد شد.»
او ادامه میدهد: «باید توجه داشته باشید که ادامه این روند میتواند به
روابط اجتماعی شما آسیب وارد کند و آن را به شکل نامطلوبی تحتتأثیر قرار
دهد. مطمئن باشید که اطرافیانتان هیچ علاقهای به شنیدن سخنان منفی شما
ندارند و ممکن است به مرور زمان ارتباطات خود را از دست بدهید. قضیه خیلی
ساده است؛ دوستانتان کم کم شما را از جرگه ارتباطات حذف میکنند و تنهای
تان میگذارند. بنابراین تا جایی که میتوانید سعی کنید در مورد جنبههای
مثبت زندگی و کارتان برای دیگران صحبت کنید. زیرا شنیدن آنها میتواند برای
دیگران هم جالب باشد و این کار مسلماً به گسترش دادن روابط اجتماعی تان هم
کمک خواهد کرد.»
به گفته آشتیانی، اگر احساس میکنید که به تنهایی نمیتوانید از پس مشکلات
خود برآیید و کنترل افکارتان را به دست بگیرید، بهتر است با یک روانشناس
در این رابطه صحبت کنید و از او کمک بگیرید.
مشکلات و ناملایمات همیشه در زندگی وجود دارند و این حقیقتی است که
نمیتوان آن را انکار کرد. بیماری، گرانی، مشکلات زناشویی، مشکلات تحصیلی،
بیکاری و مواردی از این دست، همواره زندگی مان را دستخوش تغییر قرار میدهد
اما نکتهای که باید به یاد داشت این است که قرار نیست خودمان هم تبر به
دست بگیریم و همراه با مشکلات ریز و درشت، به تنه زندگی ضربه وارد کنیم.
میگویند «آدمیزاد به امید زنده است» و این امید اگر از انسان گرفته شود،
دیگر چه انگیزهای باقی خواهد ماند برای ادامه مسیر؛ مسیری که ممکن است
همیشه هموار نباشد اما در اوج سختیها هم نقاط روشنی دارد که گاه در همهمه
ناامیدی گم میشود و به چشم نمیآید و این نقاط روشن بعضی وقتها میتوانند
براستی همچون معجزاتی قدرتمند عمل کنند و روی خوش سکه زندگی را نشانمان
دهند.