شفا آنلاين- در اين 8 سال آنقدر آمار دروغ به مردم دادند که ديگر مردم آمار معضلات اجتماعي را هم قبول ندارند
به گزارش
شفا آنلاين،بيشك موضوع ازدواج و تشکيل خانواده به عنوان زيربناي گسترش جامعه از اهميت و ارزش خاصي برخوردار است و نه تنها در دين اسلام و كشور ايران بلكه در ميان تمام اديان الهي و كشورهاي جهان از جايگاه و قداست ويژهاي برخورداراست.
امروزه به دلایل زيادي اين موضوع يعني ازدواج به يكي از مهمترين دغدغههاي خانوادههاي ايراني و فرزندانشان بدل شده است تا آنجا که ميتوان گفت مهمترين آمال و آرزوهاي والدين و سرپرستان خانواده، ازدواج و سر و سامان گرفتن فرزندان است كه حتي به چشم يک وظيفه به آن نگريسته و حاضرند از هزينههاي ضرور و غيرضرور خود صرفنظر كرده و آن را در جهت تشكيل كانون خانواده براي فرزندان خود هزينه كنند. البته گرچه اين کار عملي بسيار پسنديده است اما وظيفه والدين نبوده و در شرع و قانون نيز هيچ الزامي به آنان در اين خصوص نشده است. با اين وجود ترويج و گسترش اين عمل پسنديده آنچنان مورد علاقه عموم است كه حتي ديگر اقوام و بستگان و دوستان و... نيز از شنيدن اينگونه خبرها خوشحال شده و هر يك به فراخور خود در برپايي و مساعدت به اين امر مقدس مشاركت ميكنند.
از سويي ديگر طلاق به عنوان از بين برنده اين كانون مقدس، آنچنان مورد نفرت و دوري است كه دين مبين از آن به عنوان منفورترين عمل مباح در نزد پروردگار عالم نام برده و آن را به عنوان آخرين راه براي نجات زوجين و جلوگيري از اتفاقات و حوادث ناگوارتر مورد قبول قرارداده است.
قطعا هر عقل سليمي گسترش و فرا گيرشدن ازدواج و کاهش و از بين رفتن طلاق را براي سعادت جامعه انتظار دارد اما عليرغم اين نگاه معقول، شاهد معكوس شدن اين جريان هستيم كه با تاسف بيشتر هم بايد گفت كه اين جريان خصوصا در تهران رو به افزايش است.
برحسب جديدترين آمار سازمان ثبت احوال کشور، از ابتداي سال جاري تا پايان ارديبهشت ماه تعداد 113206 ازدواج و تعداد 21548 طلاق در کشور صورت گرفته است يعني به عبارت بهتر به ازاي حدود هر 2/5 ازدواج، يک طلاق صورت گرفته است و در نه ماه سال 92 در تهران به ازاي هر 4/3 ازدواج يک طلاق صورت گرفته است.
همچنين رييس سازمان ثبت و اسناد کشور با بيان اين که روزانه تعداد 434 مورد طلاق در کشور ثبت ميگردد در اين خصوص بيان داشت که در سال 92، 757197 مورد ازدواج در کشور به ثبت رسيده که در قياس با سال قبل حدود4/4 درصد کاهش داشته و در همين سال تعداد158753 مورد طلاق ثبت شده که در مقايسه با سال قبل 6/4 درصد رشد داشته است.
به راستي اين آمار تكان دهنده نشان از چيست؟ چرا ميل به ازدواج در ميان جوانان کمرنگ شده؟ رشد وحشتناک طلاق ناشي از چيست؟
فراموش نميكنيم كه در سالهاي دور هر فردي (خصوصا خانم) كه ميخواست اقدام به طلاق كند تا مدتهاي مديد كمتر در مجامع و مراسمات و... اقوام و دوستان حضور پيدا ميكرد يا در هر جا كه صحبت از طلاقش به ميان ميآمد با واكنش منفي عموم مواجه ميشد و همگان سعي بر اين داشتند با رفع كدورت و سوء تفاهمات و... طرفين را به آشتي و ادامه زندگي تشويق کنند ولي اكنون نه تنها اين موارد ديده نميشود بلکه متاسفانه بسياري از خانوادهها با دخالت در امور فرزندان و... آنان را تشويق به اين امر ميكنند غافل از اين كه چه انتظار شومي در كمين آنهاست
و بدتر از آن بايد بگوييم که امروزه براي اين پديده زشت، يک بدعت زشت تري نيز در حال جا افتادن است و آن جشن طلاق است که گاه با حضور اقوام و بستگان برگزار شده و حتي کارت دعوت نيز صادر شده و کيک مخصوص نيز براي آن سفارش داده ميشود.موضوع اخير چنان غيرباور مينمايد که در نگاه اول گويي داستان و افسانه است ولي با اندکي تامل و نگاهي عميقتر به جامعه در مييابيم که متاسفانه افسانه نبوده و عين حقيقت است و تصاوير آن در رسانههاي جمعي و سايتهاي خبري اجتماعي کرارا منتشر شده است.
در مسائل قضايي و دادگاهها نيز يكي از پر مراجعهترين امورات، دادخواستهاي مربوط به طلاق و ديگر مسائل ناشي از آن نظير نفقه و حضانت و مهريه و... است و صد البته که امروزه باعث رونق کسب و کار عدهاي بيتعهد شده است. براي مصداق اين ادعا کافي است که نيم نگاهي به صفحات نيازمنديهاي روزنامهها و... بيندازيم که کرارا کادرهاي تبليغاتي بسياري از وکلا و مشاورين حقوقي را مشاهده ميکنيم که به اين عبارت «طلاق در کمترين زمان»، «طلاق توافقي بدون حضور در دادگاه و حتي دفتر ازدواج و طلاق»، «دريافت نفقه در کوتاه ترين مدت»، «اجراي مهريه» و.... منتشر شدهاند؛ غافل از اين که کوچکترين توجهي به عواقب آن شود. چراکه در بسياري از موارد طلاق تنها جدايي زوج را به همراه ندارد بلكه جدايي از فرزندان و هزاران مسائل و مشکلات ديگر را موجب شده که دامنه آن نه تنها خانوادهها، بلکه جامعه و کشور را نيز در بر گرفته و با چالشهايي عظيم روبرو ميسازد. براي بررسي بيشتر اين موضوع بر آن شديم تا از نظرات حجت الاسلام سيد مهدي طباطبايي از اساتيد تراز اول علم اخلاق و از نويسندگان و صاحبنظران حوزه خانواده استفاده کنيم كه عليرغم اشتغالات فراوان با نهايت محبت ما را به حضور پذيرفتند.
همانطور که ميدانيم حجت الاسلام طباطبايي سالهاي طولاني است که در ويژه برنامههاي راديو و تلويزيوني و... توصيههاي مفيد و کارآمدي را به عموم جامعه ارائه ميکند که همواره به عنوان يک راهکار در رسيدن به سعادتمندي خانواده، مورد استقبال و استفاده همگان قرار گرفته است. گفتوگوي «مردمسالاري» با حجت الاسلام طباطبايي را ميخوانيد.
به عنوان اولين سوال بفرماييد در گذشته عليرغم کمبود امکانات تمايل به ازدواج در ميان جوانان بيشتر بوده و ميانگين سني ازدواج پائينتر ولي امروزه با امکاناتي به مراتب بيشتر نسبت به قبل چرا باز هم شاهد روندي معکوس هستيم؟
در درجه اول قبل از هر سخن چون اين سوال در ماه شعبان دارد مطرح ميشود دو موضوع را متذکر ميشوم که براي ما خيلي مهم است و زيربناي بسياري از مسائل را ميتواند به ما نشان دهد.
اباصلت در پنجشنبه آخر ماه شعبان رسيد به محضر مقدس امام رضا(ع)، حضرت فرمود: اباصلت چکار کردي براي خودت در ماه شعبان؟ اباصلت با حالتي تاسف بار گفت که کار مفيدي نکرده است. امام رضا(ع) فرمود: خيلي از ثوابها و موقعيتهاي مناسب را از دست دادي.
ولي حضرت براي جبران اين ثوابهاي از دست رفته دو نکته را به ايشان امر فرمودند: يکي اين که نگذار کينه کسي را در دل داشته باشي، دوم اينکه اگر ميتواني قهر کردهها را آشتي بده.
پس دو مطلب است که 1) کينه نباشد 2) آشتي باشد که هر دو کلام مقدس امام رضا(ع)است.
اين نکته هم جالب است که عرض شود، مردي که بسيار گرفتار بوده است و هميشه دعا ميکرد که مشکلش حل شود و حاجتش روا شود که البته هر چقدر دعا کرد مشکلش حل نشد، وليکن پس از مدتي برطرف شد به همين خاطر مراجعه کرد به محضر امام رضا(ع) و از حضرت پرسيد که کداميک از نذرها و دعاها و... باعث شد حاجتم روا شود تا بعد از اين هم، من با همان نذرها و دعاها، ديگر مشکلاتم را نيز برطرف کنم.
حضرت فرمود هيچکدام! آن مرد گفت: آقا من کارم درست شد، حضرت فرمود: بلي، ولي به خاطر دعاهايت نبود بلکه آن روزي که زن و شوهري را که با هم قهر بودند آشتي دادي و بچهها پدر و مادر را در کنار هم ديدند و از عشق اين که آنها با هماند، شاد شدند، خدا هم به خاطر اين کار تو، قلبت را شاد کرد و مشکلت را برطرف کرد.
پس توصيه اول من به هر کسي که اين گفتوگو را ميخواند اين است که هميشه به فکر آشتي دادن زن و شوهرهايي که با هم قهر هستند باشد با ذکر اين جمله که «کينهها را کمکنيد»، «گذشت را زياد کنيد» و «بگذاريد سامان بگيرد اين زندگي».
اين مطالبي که عرض شد به عنوان مقدمات اين گفتوگو و پيام ماه شعبان و ماه رمضان است. حال ميپردازيم به سوال شما:در درجه اول، فرهنگ جامعه در باب ازدواج، متاسفانه عوض شده و عوامل اين تغيير رفتار و نگاه و فرهنگ نميتواند يک چيز باشد بلکه چند نکته است.
همانطور که ميدانيم در کشور ما انقلاب بزرگي شده است. بعد از وقوع انقلاب، بعضي از مردم سعي کردند خود را انقلابي نشان دهند يعني درونشان انقلابي نبود بلکه فقط برون را ميخواستند انقلابي کنند چون منافعشان در اين بود به همين خاطر در زمان ازدواج با مشکل مواجه شدند. فلذا يک ازدواج ناهنجاري انجام ميدادند.
کرارا دختر و پسرهايي که لباس معمولي تنشان بود به همراه پدر و مادرشان ميآمدند پيش من تا عقد شرعي آنان را جاري کنم يا مراسمات عقد و عروسيشان را در مساجد و حسينيهها برگزار ميکردند. در دوراني اين چنين ازدواجهايي رخ داد يعني از سال 58 تا حدود سالهاي 62 و 63 اين مسائل بود.
مجاهدين خلق هم خيلي در اين کارها بودند. جو حاکم آن روز اين موضوع را پذيرفت. اما اين موضوع چون تحميل شده بود بر افکار و افراد و خانوادهها، قابل دوام نبود و بريدند. يک دسته خيلي متمدن هم در کشور بودند که اروپا رفته بودند و در خارج از کشور زندگي کرده بودند ناچار شدند که به لباس انقلابي در بيايند. ما بعضي وقتها شوخي ميکرديم که چون امام گفتند انقلاب مال پابرهنههاست بعضي از پولدارها هم پايشان را برهنه کردند، خيليها که متمول بودند و اتومبيلهاي آنچناني داشتند وليکن از فولکس واگني که دود هم ميکرد استفاده ميکردند براي اين که بگويند ما مستضعفيم. اين نوع تظاهرها خيلي اتفاق افتاد. در چنين شرايطي اين نوع ازدواجها رخ داد يعني به عبارت بهتر يک ازدواج سهل و آسان و به شدت فراوان و چون درست و واقعي نبود منجر به جداييها و درگيريها شد. آن موقع، جنگ هم بود و در سالهاي دفاع مقدس يعني 8 سال خيليها سعي ميکردند عروسيها را برگزار نکنند و اگر هم برگزار ميکردند بسيار ساده بود. مثلا خيلي از محلهها و کوچهها شهيد داده بودند، مسلما نميشد عروسي مفصل برگزار کرد.
ولي عقده ميشد در دلهايشان و دوست داشتند آنچه که واقعا داشتند رو کنند.
البته بودند اشخاصي که آنچه داشتند رو ميکردند به همين خاطر در سالهاي 62 و 63 و 64 در باغها خيلي عروسيهاي نو و مفصل گرفته ميشد که البته سروکارشان با دادگاه و کميته و منکرات و... بود.
لذا فشار روحي فرهنگي انقلابي زمينه براي گستاخي و بريدگي آنها شد و اين سهل و آسان گرفتن ازدواج زمينه براي سختگيريشان در ادامه زندگي شد.
يعني همه افرادي که ازدواج سهل و آسان داشتند بعدها در طول زندگي با مشکل روبرو شدند؟
اولا نگویيد همه، بلکه بايد بگوئيد بعضي، ثانيا من عرض کردم که در درونشان اينطور نبودند و تمدن و تحول داشتند و در برونشان تظاهر به سادگي ميکردند فلذا فکرشان هميشه به ازدواجي بود که در درون بدان تمايل داشتند به همين خاطر با مشکل مواجه شدند. بعدها که جنگ تمام شد و دوران سازندگي شروع شد وضع فرق کرد، آن وقت ازدواجهايي با آب و رنگ و با نرخهاي گران شروع شد.
شما اگر آمار مهريههاي سالهاي 60و 61 تا 67 را از اداره ثبت و اسناد استعلام کنيد ميبينيد تا چه اندازه با هم تفاوت دارند و البته از سال 67 به بعد پول و اسکناس جايش را به سکه و طلا داد، چون بيارزش ميشود و طلا بيارزش نميشود سکه هم از 5 عدد شروع شد به نيت 5 تن، بعد شد 12 و 14 و 72 بعد شد 110 تا به نام حضرت علي(ع) و... بعدها هم شد به تاريخ تولد دختر و يا شد به سال ازدواج به شمسي و حتي به ميلادي مثلا 2014 که به گمانم اگر همينطور پيش برود به 124 هزار پيغمبر هم خواهد رسيد!
پس مساله تمدنهاي صوري وتدين ضعيف صوري، اينها دست به دست هم ميدهند و ازدواج و ادامه زندگي را براي برخي با مشکل روبرو ميسازند.
از سويي ديگر برخي بسيجيها و جبهه رفتهها ازدواج نميکردند چون ميترسيدند به شهادت برسند و براي همسرشان مشکلاتي ايجاد شود، لذا سعي ميکردند ازدواج نکنند و اين باعث شد که ازدواجها حدود 6 سال به تاخير بيفتد و يا حتي وابستههايشان هم ازدواج نميکردند و چون ميديدند فلان دختر، 2 يا 3 ماه بيشتر از زمان ازدواجش نميگذشت که شوهرش شهيد شد.
بلي بعد از جنگ و رحلت امام و ديگر تغييرات فراوان، از اينجا به بعد جامعه رفت سراغ مسائل نو و جديد، اينجا مطالبات شروع شد اعم از آنهايي که در جبهه بودند، اعم از آنهايي که مجروح و جانباز بودند، اينها وارد ازدواج شدند که البته عليرغم اين که اين نوع ازدواجها با ميل و رغبت دروني صورت ميگرفت ولي باز هم پايدار نبود چون برخي به اعتقاداتشان پايبند نماندند و تغيير کردند و سوابق جبهه و جانبازي را به عنوان يک امتياز براي خود در نظر ميگرفتند و چون به اعتقادات و باورهايشان پايبند و باقي نماندند اين امتيازات هم نتوانست از لحاظ زندگي برايشان دوامي داشته باشد به همين خاطر تندخوييهايي از سوي داماد به عروس و بالعکس پيش ميآمد.
زماني که فشار اقتصادي پيش ميآيد خيلي از اخلاقها عوض ميشود.
اميرالمومنين(ع) ميفرمايد: بعضي از مردم هر وقت مشکل مالي پيدا کنند دروغگو ميشوند و وقتي دروغ هم به ايشان گفته شود دروغگوتر ميشوند و وقتي که دروغ زده ميشوند آسيبپذيرتر ميشوند.
همه اينها ازدواجها را مختل کرد و اينقدر خطرناک شده بود که اگر پسري به پدر دختري که قصد ازدواج با او داشت ميگفت: پدرم خانه به من ميدهد، ماشين هم ميدهد، در مغازهاش هم دارم کار ميکنم ولي پدر دختر به او ميگفت: چي به نام تو هست؟!! و دختر به او نميداد ولي همين پسر اگر به دروغ ميگفت خانه مال من است و اين ماشيني که در اختيار من است هم مال من است و علاوه بر آن 3 دانگ از مغازه هم مال من است به او دختر ميدادند و هيچ کس نميگفت برايمان سند بياور. پس آن پسر با دروغ ازدواج کرد، دختر وقتي رفت. خانه شوهرش، تازه ميفهمد نه تنها هيچي مال شوهرش نيست، بلکه او سربار پدرش است، پس قطعا اين نوع ازدواجها به شکست منتهي ميشود.
مساله ديگر هم مسائل اخلاقي و ناهنجاريهاي جنسي است که نه تنها باعث ننگ اسلام است بلکه جامعه و خانوادهها را هم نابود کرده است و آن ايجاد محبتها و دوستيهاي غيرواقعي و غيراخلاقي و به طور کلي استفاده نادرست از تکنولوژي و... موضوع ديگري که حائز اهميت است مساله تفاوت تحصيلات و اشتغال بود چون بسياري از جواناني که جبهه رفته بودند نتوانستند به تحصيلاتشان ادامه دهند يا به علت فوت پدر يا نبود سرپرست، مسووليت خانوادههايشان را بر عهده گرفتند و به همين خاطر مجبور شدند علم وتحصيل را رها کرده و به کار مشغول شوند تا بتوانند از عهده هزينههاي خانوادهشان برآيند که اين موضوع باعث شد که دخترها درس بخوانند و به مشاغل بهتري دست پيدا کنند فلذا دختري با تحصيلات و شغل بالاتر، راضي نميشد با پسري که از اين لحاظ از خودش پايينتر است ازدواج کند. پس همه اينها باعث شد که ازدواج کاهش پيدا کرده و به ميزان طلاق اضافه گردد. چرا؟ چون طلاقها بهانهاي شد براي اينکه مهريه بگيرند و دو فشار را از خود بردارند چون دختر نميتوانست به تنهايي از خانه بيرون برود پدرش، مادرش، برادرش و... مانع ميشدند، پس به همين خاطر ازدواج کرد و سريع طلاق گرفت تا اولا موانع آزادياش برطرف شود، ثانيا مهريهاي بگيرد و آن مهريه شد هزينه خانه مجردياش.
پس با اين ترفند يک سري آزاديهايي پديد آمد و وارد بسياري از خانهها و خانوادهها شد و يک دفعه خانمي که ماشين دارد و خانه مجردي دارد از مهريهاش، جلوي مرد زن و بچهدار سبز ميشود و به اين سبب اين آلودگيها زياد شد.
حالا اينجا که آيا نقش هياتهاي امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با فحشا و... مفيد بود يا نه و تا چه اندازهاي مفيد بوده؟ بايد بگويم موفق نبوده، جسارت هم نميکنم و براي همهشان هم احترام قائلم ولي بايد بگوييم بد عمل شد يعني به جاي اينکه بهتر شود وضع بدتر شد.
مسائل اقتصادي را تا چه حد در اين خصوص موثر ميدانيد؟مسائل اقتصادي، اگر فرهنگ جامعه سالم باشد آنقدر در اين خصوص تاثير ندارد. همين الان مراسم ازدواجي در مشهد سراغ دارم که شش يا هفت عروس و داماد در يک خانواده در يک مراسم ازدواج کردند ولي دين دارند. بلي فقر و نداري است ولي بيشتر فرهنگ و تمدن و تدين فراموش شده است.
بسياري از روانشناسان و صاحبنظران براي دوام زندگي، توصيه به عدم ازدواج در سنين پايينتر را مطرح کردهاند و اعتقاد داشتند که در سنين بالاتر فرد پختهتر و سردوگرم زندگي را بيشتر لمس نموده است و... اما امروزه با اين که ازدواج در سنين به نسبت بالاتري صورت ميگيرد چرا بالعکس شاهد عدم دوام زندگي هستيم؟البته چيزي را که شما ميفرماييد، من قبول ندارم و در جايي هم نديدم و اگر هم کسي چنين حرفي گفته پايه و مبناي علمي ندارد و بايد گفت بالعکس، ادبا و حکما و علماي اخلاق و... همه مدعياند که بهترين سن ازدواج همان طور که بين سن بلوغ دختر و پسر 5 سال تفاوت وجود دارد، 5 سال بعد از رسيدن به بلوغ يعني دختر 15 سال و پسر 20 سال و يا حداکثر دختر 20 سال و پسر 25 سال، روايات هم بر همين نکته توجه دارد، خوب زماني که بهترين سن ازدواج همين سالها باشد بالطبع ازدواج در سنين بالاتر اشتباه بوده و چون اشتباه است طلاق بيشتري صورت ميگيرد پس قطعا بايد گفت طلاق در ازدواجهايي با سنين پايينتر، کمتر است.
امروزه عليرغم اين که ميل به استقلال در ميان جوانان بسيار بيشتر از گذشته شده است اما بسياري از جوانان که ممکن است حتي از درآمد مالي نسبتا مناسبي نيز برخوردار باشند باز هم زندگي مجردي جداگانه را به زندگي متاهلي و تشکيل خانواده ترجيح ميدهند. علت را در چه ميدانيد؟
علت آن اين است که در جمع بودن گله و ايراد و اعتراض و... فراوان است و وقتي تک و تنها باشند کسي کاري به ايشان ندارد.
يکي از دلايلي که بعضي مردم تمايل به چنين زندگياي دارند روي آوردن به شهواتشان است و قطعا آنها معايبش را نفهميده و تنها به محسنات ظاهرياش توجه دارند که کسي با آنها کاري ندارد هر وقت بيايند و هر وقت بروند، با هرکس باشند و...
جنابعالي علت اصلي رشد وحشتناک طلاق را بيشتر در چه چيز ميدانيد و چرا وجود مهريههاي سنگين که صد البته در گذشته وجود نداشته، به هيچ عنوان نتوانسته جلوي اين امر را بگيرد؟
بنده اصلا اعتقاد دارم مهريه سنگين خود يک عامل طلاق و اختلاف است به دلايل زير:1- پسري که ميخواهد دختر مورد علاقهاش را به دست بياورد، زير بار اين دين ميرود ولي وقتي که آن را به دست آورد اين دين برايش خستگي ميآورد و پشيمان ميشود که چرا اينقدر به زير دين رفته و براي اينکه درونش ناراحت اين دين و بدهکاري است بدون اينکه خودش بخواهد شروع به گله و ناراحتي ميکند.
2- اصولا آدمي روانا نفرت از طلبکار دارد و اين نفرت درونش، اثر در رفتارش ميگذارد و با همسرش دعوا ميکند و خودش هم نميداند چرا دعوا ميکند و هر وقت همسرش را ميبيند با خود ميگويد اين جز اينکه بار سنگيني را بر دوش من گذاشت چه تاثيري در زندگي من داشت؟ و هميشه سعي ميکند با بهانه و کلک يک رسيد از زنش بگيرد تا اين بار را کم کند، پس هيچوقت نشده که اين بار يعني مهر سنگين زندگي را بهتر کند.
عليرغم تاکيدات صريح قرآن مبني بر اين که در زمان اختلافات جدي زن و شوهر، افرادي را از هر دو طرف براي مشورت و ميانجيگري براي حل اختلافشان دعوت کنيد اما امروزه نه تنها اين امر اجرا نميشود بلکه عملا خانوادهها و اقوام خود عاملي براي گسترش اختلافات و حتي جدايي هستند، شما علت را در چه ميدانيد؟
علت در چند چيز خلاصه ميشود:1- کمحوصلگي خانوادهها. 2- عدم تفاهم بينشان. 3- عدم درک يکديگر. 4- در چنين مواردي متاسفانه همه از روي احساس تفکر کرده و با عقل خود تصميم نميگيرند يعني خانواده و بستگان داماد طرف داماد و خانواده و بستگان عروس طرف عروس را ميگيرند و علاوه بر آن در بسياري از اوقات دو طرف به توهين و تحقير همديگر نيز ميپردازند، مسلما در چنين حالتي ديگر زمينهاي براي آشتي و تفاهم پديد نميآيد آنچه که اسلام ميگويد زماني است که دعوايي رخ ندهد، خوب بالطبع اگر به در خانه همديگر بروند و فحش و اهانت نثار هم کنند ديگر زمينهاي براي تفاهم پيش نميآيد که هيچ بلکه جدايي آنها را هم تسريع ميکند.
عليرغم اين که عواقب سوء اين جداييها در اجتماع کاملا نمايان بوده و گزارش آسيبها و معضلات و... ناشي از آن مرتب در جرائد و وسائل ارتباط جمعي و... منعکس ميگردد به طوري که شخصي را نميتوان يافت که از آن بي اطلاع باشد اما چرا بعضيها ( خصوصا آنهايي که فرزند هم دارند) به خود اجازه ميدهند که دست به اين اقدام بزنند؟
چون ديگر آن توان و مقاومت در مقابل سختيها در ميان مردم بسيار کم شده است و بين تحمل سختي و گرفتاري و جدايي، جدايي را ترجيح ميدهند يعني فرهنگ جامعه دچار نقص تحمل شده است، جامعه يا خود دوست است يا دگر دوست، متاسفانه امروزه جامعه متحول و صنعتي و تمدنگرا متمايل ميشود به«خوددوستي» نه«دگردوستي» و همچنين ديگر دلايلي که به آن ميپردازيم:
1- اينها حوصلهشان کم شده. 2- طوري متاسفانه در تلويزيون و در فيلمها، مسائل منعکس ميشود که انگار حقيقت است. ولي مردم اين آمارها را قبول ندارند و باور ندارند و اين خيلي بد است، آمار دروغي که در اين 8 سال گذشته به مردم دادند و مردم ديگر اعتقادي به اين آمارها ندارند.
چرا امروزه آستانه صبر و تحمل و همچنين وفاداري زوجين به شدت پايين آمده و گذشت و بخشش به فراموشي سپرده شده و دوستي و مودت جايش را به نفرت و انتقام داده است؟1- زندگي ماشيني آدم را گرفتار کمحوصلگي ميکند. 2- گراني، که ناگهان پولها بيارزش ميشود و انسان دچار استرس ميشود. 3- هواي آلوده آدم را عصبي ميکند. 4- غذاهاي ناهنجار و نامناسب به معده فشار ميآورد و آدم را تندخو ميکند. 5- چيزي که مهم است خود موبايلها، چون از بس که با آن صحبت ميشود ذهن فقط درگير آن است و آمادگي براي تمرکز در مسائل ديگر را ندارد و در نتيجه نفرت پديد ميآيد و محبتها کم ميشود.
امروزه حتي براي طلاق، جشن نيز برگزار ميشود. به طور کل علت كاهش قبح طلاق را در جامعه ناشي از چه چيز ميدانيد؟به طور کلي مردم عوارض طلاق را نميتوانند و نميخواهند باور کنند و علت آن هم همان طور که قبلا عرض شد يک سلسله راحتي و آسايش و آزادي کاذبي است که براي او پديد آمده است و آن را اصلا براي خود يک شهامتي ميبيند يعني در اثر فرهنگ غلط، جامعه به اين سمت کشيده شده است.
البته اين نکته را هم بگويم که ما اين مقدار طلاق که برايش جشن بگيرند نداريم، حال ممکن است در بعضي جاها انجام شده باشد ولي جايگاه آن چناني ندارد، مگر کلا چند تا جشن طلاق تاکنون در کشور برگزار شده؟ولي در هر صورت منظور از اين عمل ترويج انزوا و مجردي است، کاهش قبح طلاق هم از اين جهت است که وقتي فردي ميگويد من با طلاق گرفتن و طلاق دادن راحت ميشوم خوب قاعدتا قبح آن از بين ميرود و حسن جايگزين آن ميشود.
به عنوان يک صاحبنظر چه راهكاري براي افزايش دوام زندگي و كاهش طلاق در جامعه پيشنهاد ميكنيد؟کلا عرضم اين است که اولا مسوولان صدا و سيما بيشتر دقت کنند و فيلمها را بيشتر کنترل کنند وزارت ارشاد هم کنترل کند که ترويج جدايي نشده بلکه تقبيح آن شود، مطلب بعدي هم اين است که کلا سعي کنيم خانوادهها با يک زندگي سادهتري بتوانند زندگي کنند.
خانوادهها هم بايد سعي کنند که نقش گذشتهشان را با نقش جديدشان اشتباه نکنند نقش گذشته بيشتر پدرسالاري بوده ولي حالا فرزندسالاري شده است. علتش هم اين است که چون فرزندان يک مقداري پولدار شده و درس خواندهتر شدند و دانشگاه رفتند اطلاعات کافي پيدا کردند به همين خاطر خود را بالاتر ميبينند. کلا هرکس خود را در کنار قدرت يا پشتيبان از قدرت خود را ببيند لوستر ميشود و خود را هم نميتواند عوض کند و چون نميفهمد مشکل ايجاد ميشود. قدرتها قدرتمندي را از ضعيف به نحو زيادي کاهش ميدهند، چرا در کشور ما هميشه اين موضوع سر زبانهاست که کي پارتي دارد؟
براي اين که در درون بشر اين حالت هست که متکي به قدرت باشد.به ما ياد دادند و در آموزههاي دين هم آمده است که بالاترين قدرت خداست «لا حول ولا قوه الا بالله» ولي اي کاش اين کلام مقدس در درون مردم هم بود که من بايد به خدا متکي باشم.
اتکاء به خدا را از مردم برداشتند و نميفهمند، اين مطلب را هم خدمتتان عرض ميکنم که قوت و قدرت آدمي را به گمراهي ميکشاند به همين خاطر هميشه بايد سفارش کنيم که پارتيبازي نکنيد و کار مردم را انجام دهيد.
دولت در اين خصوص چه وظيفهاي دارد؟من در عرائض اولم گفتم که اين چيزهايي که اتفاق افتاده، همه اينها را بايد دولت رفع و رجوع کند، يعني وضع اقتصاد، سامان دادن به اقتصاد مردم، معيشت مردم، سامان دادن به شغل مردم، مسکن مردم، همه اينها کار دولت بوده و يقينا تاثير دارد، ازدواجها رشد کرده و طلاقها کاهش پيدا ميکند.
در پايان اگر نكته و مطلب خاصي داريد بفرماييد؟کلا عرضم اين است که اين معضلات جامعه، مخصوصا مساله ازدواج و ساير امور، متاسفانه گاهي اوقات از ناحيه افراد مغرض، خوب دقت کنيد گاهي در دست افرادي که تريبون دردستشان است ولي توان حفظ اين موقعيت و فرهنگ عمومي را ندارند و از اين طرف تکنولوژي کلا اعم از تلفنها، بلندگوها، راديوها، رسانههاي جمعي، عموما يادتان باشد اينها همه گاهي ناخودآگاه القاء بديها ميشود در حالي که قصدشان اين نيست و نميدانند، مثلا يک آماري به يک آقايي ميدهند اين ميآيد روي منبر و برحسب اين آمار، مسائلي را بيان ميکند که البته صحيح نيست ولي کسي هم نيست که اين موضوع را متذکر شود.
مثلا بيان ميدارند شبها چه تعداد آدمها به صورت گرسنه مي خوابند و يا اين که چقدر طلاق بالاست و چقدر ازدواج کم است که ممکن است تا اين حد نباشد و آمار درست نباشد يعني کساني که تريبون دستشان است چيزهايي را ميگويند که گاهي از خودشان نيست ديگران به آنها ميگويند اين طور بگوييد. اين جور بگوييد ولي در هرحال درست نيست ولي عوارض شنيدنش براي مردم مشکل ساز است.
مردم به واسطه اين که دچار يک ناراحتي روحي و اجتماعي هستند دچار موارد زير شدند:1- خود دوستي به جاي دگر دوستي آمده است
2- محبت جايش را به نفرت داده است
3- حوصله جايش را به کم حوصلگي داده است
4- دروغ گويي و دروغ پذيري جايش را به راست گويي و راستپذيري داده است که همه اينها جامعه را دچار مشکلات اخلاقي ميکند خوب حالا چکار کنيم و ازکجا درست کنيم؟
هرآدم اگر نسبت به خودش اصلاح باشد و قبل از اينکه جامعه را بسازد خودش را اصلاح کند همه چيز حل ميشود.
ببينيد مثلا من خودم اگر از دگر دوستي لذت ميبرم چرا دگر دوست نباشم؟!
خودم به مرور ميبينم که کم حوصله بودن به نفعم نيست، چرا کم حوصله باشيم؟!
اگر از مهربان بودن نتيجه ميگيرم خوب چرا مهربان نباشم؟
همه اينها باعث ميشود جامعه رشد کند.
من تقاضايم اين است که با استفاده از اين 3 چيز به فکر اصلاح خويش باشيد:
1- حوصلهاش را زياد کند.
2- زبانش را زبان گوياي مهرباني کند، فکر نکند که تنها دارد زندگي ميکند بلکه دارد با مردم زندگي ميکند.
3- جامعه را درک کند.
بايد نگاه کنم که مثلا يک حبه قندي که ميخواهم با آن چاي بخورم از کجا آمده؟از کارخانه تراکتورسازي، بيل سازي، حفاري چاه و چيزهايي را که باعث ميشود و آب روي زمين بيايد و زمين آبياري شود و چغندر کاشته شود و کشاورز چغندر را برداشت کرده و با ماشينهاي مخصوص حملونقل آن را به کارخانه قند برده تا کارخانه آن را تبديل به حبه قند کند، پس شايد براي يک حبه قند 2000 نفر کار کرده باشند تا شده حبه قند و من با آن چاي خوردم، پس اينها همه براي من کار کردند، ولي من چه کار کردم؟ من کجا بايد کار کنم؟
پيراهن تنم پارچهاش از کجا آمده؟ کي آورده؟ کي بافته؟ کي دوخته؟ و...بلي، ما بايد همه اينها را بفهميم تا دگر دوست باشيم و چون نميفهميم دگردوست نيستيم، چرا؟ تبليغات غلط و يک مقدار کمي هم ناشي از فيلمها، سايتها و القائات دشمنان است ولي اصلش مال نپختگي خودمان است من راحت به شما بگويم بدترين دشمن ما شيطان است و از آن بدتر خودمان هستيم، کلمه «دلم خواست» يعني نفس، ما بايد نفسمان را کنترل کنيم «ان