کد خبر: ۲۶۶۱
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۷ - ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ - 2013May 18
مبتلايان به بيماري‌هاي شديد رواني بيشتر به علل غيرمستقيم ناشي از بيماري رواني مرتكب جرم‌هاي خفيف و متوسط مي‌شوند. فقر، بي‌خانماني، بيكاري، طرد، تبعيض و مهم‌تر از همه محروم ماندن از درمان، مهم‌ترين دلايل ارتكاب جرم توسط مبتلايان به بيماري‌هاي شديد رواني است.
 اكثر اوقات جرايم مبتلايان به بيماري‌هاي شديد رواني رابطه مستقيم با بيماري‌ رواني آنان ندارد. به ندرت ممكن است بيمار روان‌پريش تحت تاثير فشارهاي بيماري (توهم يا هذيان) مرتكب جرم شود. هر علت كه سبب ارتكاب جرم توسط ساير افراد شود، در مبتلايان به بيماري‌هاي شديد رواني هم مي‌تواند باعث اقدام مجرمانه شود و طبعاً اين موارد ارتباطي به بيماري رواني ندارد. قاعدتاً اگر فرد مبتلا به بيماري شديد رواني مرتكب جرم شد، بايد وارد سامانه بهداشتي شود اما در اكثر موارد اين امر به معني ورود او به سامانه كيفري است. گاه ممكن است وضعيت بيمار به صورتي باشد كه قاضي متوجه شرايط غيرعادي اين به اصطلاح مجرم شود و او را براي معاينه به پزشكي قانوني بفرستد و در صورت تاييد«جنون» او را براي درمان به بيمارستان رواني اعزام كند اما در بسياري از موارد فرد مبتلا به بيماري شديد رواني (اسكيزوفرنيا، نابساماني اسكيزوافكتيو، نابساماني اسكيزو فرنيفرم، نابساماني دوقطبي، افسردگي روان‌پريشانه كه مرتكب جرم خفيف يا متوسط شده است) در سامانه كيفري مي‌ماند و مجازات مي‌شود در حالي كه مسئوليت كيفري نداشته است. مهم‌ترين دليل اين امور، در كشورهاي غربي سياستي تحت عنوان «موسسه‌زدايي» است كه با نيت خيرخواهانه و تحت لواي بشردوستانه اما در واقع بدون دورانديشي راجع به آينده بيماراني كه با بسته شدن بيمارستان‌هاي بزرگ روانپزشكي به امان خود رها شدند صورت گرفت. از آنجا كه امكانات درماني در جامعه براي اين بيماران به صورت شايسته پيش‌بيني نشده بود و به علت آن‌كه خانواده‌ها امكان نگهداري از آنان را نداشتند و فكري هم براي اسكان اين بيماران نشده بود اين بيماران به حال خود رها شدند و از درمان و مراقبت محروم ماندند و به علت ناتواني در مراقبت از خويش و عدم امكان مهار تكانه‌هاي خود مرتكب جرم شدند. گاهي از اوقات به علت گرسنگي و براي زنده ماندن اين بيماران نگونبخت به جرايم پرخاشگرانه‌اي مبادرت ورزيدند تا پول يا غذا تهيه كنند و يا براي زنده ماندن در شب‌هاي سرد زمستان به كمك ديگران وارد شدند. اما در كشور ما علت ارتكاب جرايم خفيف و متوسط توسط مبتلايان به بيماري‌هاي شديد رواني، فقدان تخت روانپزشكي كافي است به نحوي كه اين بيماران از درمان ضروري بستري و گاه مراقبت و توانبخشي درازمدت در بيمارستان روانپزشكي يا بخش روانپزشكي در بيمارستان عمومي محروم مي‌مانند. بايد دانست سياست‌هاي موسسه زدايي در كشورهاي غربي و كاهش تخت‌هاي روانپزشكي براي خود آن كشورها نتايج ناخوشايندي به بار آورده است و بيماران نيازمند را از آسايش بيمارستان‌هاي روانپزشكي محروم كرده است و اغلب اوقات بار نگهداري از بيماران را به دوش والديني انداخته است كه خود ضعيف و شكننده و محتاج حمايت هستند. گاهي به نظر مي‌رسد با توجه به درآمدزا نبودن تخت‌هاي روانپزشكي سامانه‌هاي بهداشتي كشورهاي گوناگون بي‌ميل نيستند با تعطيل كردن بيمارستان‌هاي بزرگ روانپزشكي، خود را از مخارج آن‌ها رها كنند غافل از اين‌كه هزينه عدم درمان بيماران مبتلا به بيماري‌هاي شديد رواني به ميزاني چند برابر و گاه همراه با هزينه‌هاي اجتماعي فراوان به كل جامعه تحميل مي‌شود. در ايالات متحده امريكا به قيمت پر كردن بازداشتگاه‌ها و زندان‌ها از بيماران مبتلا به بيماري‌هاي شديد رواني تعداد تخت‌هاي روانپزشكي كاسته شده است. جالب است بدانيم بين سال‌هاي 1955 تا2007 تعداد بيماران بستري در بيمارستان‌هاي ايالتي روانپزشكي به يك دهم رسيده است و در همين فاصله شمار زندانيان ايالات متحده امريكا 10 برابر شده است. تعداد مبتلايان به بيماري‌هاي شديد رواني كه در سامانه كيفري امريكا زنداني هستند (به عوض آن‌كه در بيمارستان بستري باشند) نزديك به نيم ميليون نفر تخمين زده مي‌شود. ترديد نيست كه در صورت امكان درمان بيماران مبتلا به بيماري‌هاي شديد رواني بهتر است به صورت سرپايي و در جامعه انجام شود و واقعاً اين نخستين گزينه هر روانپزشك است. اما با توجه به كثرت تعداد بيماري‌هاي شديد رواني هميشه درصدي از اين بيماران نياز به بستري كوتاه‌مدت پيدا مي‌كنند (كه امكان بستري آنان در بخش‌هاي روانپزشكي بيمارستان‌هاي عمومي وجود دارد) اما تعدادي نيز نياز به بستري درازمدت دارند و بايد اقدامات ويژه براي آنان صورت گيرد و از امكانات خاص برخوردار باشند. دلايل جاي گرفتن افرادي با بيماري شديد رواني را در زندان‌ها مي‌توان به صورت زير خلاصه كرد: 1) نبودن تخت كافي روانپزشكي و كمبود متخصص روانپزشكي در اكثر كشورها (از جمله ايران) 2) موسسه‌زدايي شتابزده و بي‌برنامه در برخي كشورهاي صنعتي (يعني بستن بيمارستان‌هاي بزرگ رواني و اخراج بيماران) 3)عدم وجود سامانه بهداشت رواني جامعه‌نگر در اكثر كشورها، يا عدم كفايت آن در كشورهايي كه اصولاً چنين سامانه‌اي وجود دارد. 4)قوانين افراطي بهداشت رواني كه امكان بستري اجباري بيماراني را كه بالقوه و بالفعل ممكن است براي خود و ديگران خطرناك باشند، كاهش مي‌دهد. 5)عدم تامين مسكن براي بيماران مبتلا به بيماري‌هاي شديد رواني كه از بيمارستان‌هاي تعطيل شده اخراج شده‌اند. 6)عدم تخصيص منابع براي توانبخشي اجتماعي. 7)امكانات ناكافي مراقبت ساختارمند 24 ساعته روانپزشكي در سامانه‌هاي بهداشت رواني جامعه‌نگر. بايد دانست كه هرچند اين واقعيتي تلخ است اما به علت هزينه بالاتر تاسيس تخت‌هاي روانپزشكي و تامين كاركنان لازم براي آنها، برخي كشورهاي جهان از جمله ايالات متحده كه به مردم فقير و نيازمند خود توجهي ندارند، برپا كردن زندان‌هاي بيشتر را راه‌حل كم‌خرج‌تري يافته‌اند، غافل از اين‌كه عواقب اجتماعي و اقتصادي و انساني اين موضوع چه مي‌تواند باشد. گاهي نيز فيلمسازان نا‌آگاه و غير‌مسئول كه از واقعيت بيماري‌هاي رواني و درمان آنها بي‌خبر هستند، با انعكاس ديدگاه‌هاي مخدوش خويش در مورد اين بيماران باعث ترس و وحشت مردم از بيماران دچار بيماري‌هاي شديد رواني و ايجاد ذهنيت منفي نسبت به روانپزشكي در مردم مي‌شوند. به هر حال موارد فوق‌الذكر همه باعث محروم شدن مبتلايان به بيماري‌هاي شديد رواني از درمان و در نتيجه ارتكاب جرم توسط آنان مي‌شود. بخش عمده جمعيت كثير بي‌خانمان‌هاي ايالات متحده را همين بيماران رها شده تشكيل مي‌دهد. اما راه‌حل‌هاي پيشنهادي: بايد مراقب باشيم راه نادرست رفته توسط برخي كشورهاي صنعتي غرب را دوباره طي نكنيم. ضمن كوشش براي ايجاد سامانه بهداشت رواني جامعه‌نگر بايد بدانيم كه تعداد تخت‌هاي روانپزشكي كشور ما بسيار كم است (در حدود 10 هزار تخت با منظور كردن موسسات كوچك تحت نظارت سازمان بهزيستي) و حداقل به برپايي 60 هزار تخت روانپزشكي ديگر نياز داريم تا از حداقل امكانات برخوردار باشيم. بنابراين راه‌حل‌هاي پيشنهادي به صورت زير است: 1-افزايش تعداد روانپزشكان تا 12 هزار نفر 2-افزايش بخش‌هاي روانپزشكي در بيمارستان‌هاي عمومي 3-كشور ما هنوز به بيمارستان‌هاي دولتي تك‌تخصصي روانپزشكي نياز مبرم دارد 4-برقراري فوق‌تخصصي روانپزشكي كيفري 5-ساختن بيمارستان‌هاي رواني با ضريب امنيتي بالا (با دست‌كم 6 هزار تخت) اميد آن‌كه بتوانيم با برنامه‌ريزي صحيح و پند گرفتن از اشتباهات ديگران جامعه‌اي سالم‌تر، امن‌تر، كارآمدتر و شادتر داشته باشيم.   دكتر فربد فدايي عضو هيات مديره انجمن علمي روانپزشكان  
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: