کد خبر: ۱۲۴۶۲
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۳ - ۰۷ بهمن ۱۳۹۲ - 2014January 27
شفا آنلاین : گذر عمر بر روی تخت‌ بیمارستان و خواب که تنها راه خلاصی آن به شمار می‌رود، درد هم دیگر سرگرمی‌ زندگی بیماران تلقی می‌شود. اوج اضطراب بیمار هنگامی است که دوست خود را در کنار تختش از دست می‌دهد، در یک کلام آب شدن به سبک بیماری.
به گزارش شفا آنلاین ، ، بدن انسان مانند یک دستگاه دقیق کار می‌کند و هر لحظه امکان دارد که قطعه ای از این دستگاه دچار مشکل شود و نیاز به تعمیر یا تعویض داشته باشد. با شناختی که هر انسان از خود دارد، متوجه می‌شود که رسیدگی شبانه روزی به این قطعه هیچگاه تضمین سلامت کامل و برگشت به روزهای ایده‌آل را نخواهد داشت. این قطعه یا همان عضو از کار افتاده بدن انسان تا زمان جایگزینی، باید خود را به کامپیوترها و ماشین‌های مکانیکی بسپارد که سابقه خوبی از ابتدای تولید ندارند. فرض کنید که که مجبورید بر روی یک تخت به مدت چند ساعت در سکوتی معمولی بدون هیچ حرکت اضافه ای بخوابید یا بنشینید و دوباره خوابیدن‌ها و نشستن‌های تکراری تا اینکه زمانی از زندگی را به همنشینی با دستگاه اختصاص دهید. بر روی تختی که خیلی راحت نیست، بوهای عجیب و غریب از اطراف به مشام می‌رسد، صحبتی آنچنانی رد و بدل نمی‌شود و مهمتر آن که دستت را جایی بند کرده اند که هیچ مهر و عطوفتی ندارد. باید این چند ساعت از عمر طی شود. باید...! این تفکر وقتی گلوی شما را بیشتر می‌فشارد که بشنوید، شما باید هفته ای سه بار به اینجا مراجعه کرده و هر جلسه چهار ساعت روی تخت بخوابید. شاید دنبال راه چاره باشید تا روزهای کمتری برای این کار وقت بگذارید که دو مرتبه شخصی با صدای قاطعانه‌تری می‌گوید، امکان ندارد، شما باید در زمان مشخص و به طور مرتب حضور داشته باشید. آن وقت است که یاد می‌گیرید که با خودتان صحبت کنید، از این و آن گله کنید و خودتان را به دست سرنوشت بسپارید، نیمی از وقت زندگی باید روی تخت باشید و نیمی دیگر را به دنبال دکتر و دارو. درد هم یک‌جورایی از سرگرمی‌های زندگی شما می‌شود. همیشه در جان شما به دلیل الفاظی که بین پزشک و پرستار رد و بدل می‌شود وحشتی است که در عین بی‌خبری در چشم پزشک زل زده و منتظر کلمه ای هستی... شاید متوجه شوی. از آینده هیچ نمی‌دانی و فقط با بسیاری از داروها روبرو هستی که هر چند اعتقادی به بهبودی با این قرص‌های رنگ و وارنگ نداری، در عین‌حال چیزی نداری که نگران باشی که با خوردن قرص از دست دهید.   بیمارستان اشرفی اصفهانی بخش دیالیز وقتی وارد می‌شوی سکوتی سنگین بر قامتت فشار می‌آورد، گویی شما هم باید مانند دیگران قامت خم کنید و بر روی تخت دراز بکشید تا از سنگینی بار رها شوی. آری، از این که سلامت هستی و بر روی پاهایتان ایستاده ای احساس شرمساری می‌کنی. «چرا من باید سلامت باشم و اینها اینطور اسیر ماشین باشند». از در بخش که وارد می‌شوی احتیاج به کنکاش نداری، زیرا همه را در یک نگاه می توانی ببینی. بخش دیالیز از کانکس (اتاق‌های پیش ساخته) تشکیل شده است، یک کانکس بزرگ در حیاط بیمارستانی که مطمئناً عمری طولانی دارد. سفیدی و تازگی کانکس با ساختمان نیمه خراب بیمارستان تشابهی ندارد، مثل همیشه تکنولوژی به کمک سازه‌های قدیمی، ضخیم و پوسیده و البته خطرناک آمده است. بدون توجه به ظاهر بیمارستان وارد کانکس می‌شوی. قسمت مراقبت پرستاری در وسط سالن بزرگ تعبیه شده و نیمی از پرستاران در داخل اتاقک جمع شده اند که از هر چهار طرف باز است. میان سالن یک تیغه از همان پیش ساخته‌ها می‌بینی که بین زنان و مردان را جدا کرده است. وقتی جلوتر می‌آیی همه به طرف شما خیره می‌شوند، البته جای تعجب ندارد که با نگاهشان میخکوب می‌شوی، خودتان را جای آنها تصور کنی، زمانی نه چندان کوتاه به انتظار تصاویر غیر تکراری هستی تا نگاهتان را به آن بدوزید و وقت بگذرانید. ناخودآگاه از هم صحبت شدن با بیماران در هراسی، دنبال مخفی گاهی می‌گردی تا خود را از تیر رس نگاهشان دور نگه داری. شاید دلیل این ترس شنیدن بار مشکلاتشان است، اینجاست که دیگر خود را در نقش سنگ صبور ناتوان می‌بینی. اگر جویای احوالشان شوی، جوابی جز شکر خدای متعال نمی‌شنوی. اینکه خدا بنده اش را می‌شناسد و خوان‌نعمت برایش می‌گستراند، اینجا برایتان تجلی پیدا می‌کند. آنگاه است که خطاب به پروردگار زبان به گله می‌گشایی که «چه چیزی گرفته‌ای که چنین صبری به آنان بخشیده ای. وقتی سر صحبت را با آنان باز می‌کنی یکی از موروثی بودن بیماری سخن می‌گوید و اینکه در خانواده اش سه نفر این مشکل را دارند، دیگری سخن از پَنِل خون و اینکه 8 سال است نمی‌تواند پیوند کند و هنوز دستگاه دیالیز بر او غلبه دارد گله و شکایت می‌کند. جوانی از پیوند ناموفق زبان به میان می‌آورد در حالی که همه پرستاران مورد توجه شیطنت‌های او هستند و آزارهای با مزه او را به  جان می‌خرند. برخلاف بخش‌های دیگر، در بخش دیالیز مهر و محبتی بین بیماران و پرستاران رد و بدل می‌شود، آنچنان که هیچگاه انتظار چنین تعاملی در فضای بی روح درمانگاه‌ها را نداری. قهقه‌ای از شادی در میان آنهاست و ناملایمات به دست فراموشی سپرده شده است. تا وقتی به چشم خود نبینی متوجه نمی‌شوی که پرستاران چه زحمتی با همت خود در قبال این بیماران می‌کشند و نیز چه استرسی را در این بخش تحمل می‌کنند. اوج این اضطراب هنگامی است که دوست عزیزی را که مدت‌ها با هم آشنا بودند از دست می‌دهند. اینکه تحمل سختی زنان بیشتر از مردان است را باید در این بخش جُست. چون جز یک پرستار مرد، بقیه پرستاران زن همه به نوعی فرشته هستند که به یاری بندگان دل شکسته خدا شتافته اند. مهربانی در صورتشان موج می‌زند، شاید و بلکه حتماً می‌دانند کسانی که سرنوشت مسیرشان را به اینجا ختم می‌شود محتاج محبتند و زیر فشار زندگی دلی کوچک و حساس دستگیرشان شده است. بیشترشان خوابند و تنها راه خلاصی از این زمان لعنتی (به گفته خودشان) را خواب می‌دانند در حالی که بیمارانی آگاه‌تر به شرایط هستند و از ترس اینکه در خواب اتفاقی برایشان نیافتد پلک بر روی پلک نمی‌گذارند. این همان درصد جرأت و اعتماد به دستگاه دیالیز است. این اعتماد زمانی رنگ می‌بازد که هجوم هراس انگیز پرستاران به سمت یک تخت را به نظاره بنشینید. تصور شنیدن اینکه در هر جلسه بایستی تحمل درد دو سوزن ضخیم را بر روی دست چپ یا راست تحمل کنید که از یکی خون گرفته و در دستگاه جمع شده و از دیگری به بدن باز می‌گردد و این گردش خون بین بدن و ماشین صدها بار بده بستان شود، در خیال و ذهن هیچ فرد سالمی نمی‌گنجد. آیا خونی که در این دستگاه مکانیکی و پلاستیکی می‌چرخد در موقع برگشت برای صاحبش جز رنگ پریدگی، ضعف، بی‌حالی و فشار خون بالا یا پائین، چیز دیگری به ارمغان می‌آورد...؟ این بیماران دچار نارسایی و عدم عملکرد کلیه هستند. کلیه‌ها که به نحوی اداره کلیّت بدن را بر عهده دارند، سرِ ناسازگاری برمی‌دارند و بدن را محتاج ماشین می‌کنند. فرآیند همودیالیز از جمله خدماتی است که هر لحظه امکان دارد کد (حالت اضطرار و اورژانس ) بخورد. دستگاه‌های دیالیز در عین حال که نخستین راه نجات این بیماران از مرگ حتمی است معایب بسیاری هم دارند؛ تمام املاح مفید، مواد غذایی و ویتامین‌ها را از خون می‌گیرند. ازدیاد فسفر در بدن از دیگر معایب کارکرد این دستگاه است که افزایش فسفر در این بیماران خطرناک است و ممکن است در مفاصل و مویرگ‌ها (به عنوان مثال مویرگ‌های چشم) رسوب و عواقب جبران ناپذیری بر بیماران تحمیل شود. طبق اطلاعات بدست آمده بیماران دیالیزی که عده قابل توجهی هستند و روز به روز به تعدادشان افزوده می‌شود، با مشکلات عدیده‌ای دست و پنجه نرم می‌کنند. آنها اگر نتوانند گزینه ای مناسبی در کمترین زمان برای پیوند بیابند مثل شمع آب می‌شوند و زبان به گله نمی‌گشایند. 35 درصد از انواع بیماران کلیوی را دیالیزی‌ها تشکیل می‌دهند. براساس آمارها، سالانه 1500 نفر جان خود را بدلیل عوارض این نوع درمان از دست می‌دهند. حدود 25‌ درصد بیماران دیالیزی مبتلا به دیابت و 22 درصد دچار پرفشاری خون هستند و البته بیماری گلومورونفرین (از کار افتادگی نفریت‌های کلیه دفع کننده ادرار ) در این بیماران به حدود 11 درصد کاهش یافته است، اما افزایش سن بالای 50 سال و همزمان مصرف دخانیات ریسک این بیماری را به‌ شدت بالا می‌برد. با این حال بیشترین میزان ابتلا به این بیماری در کشور ما در گروه سنی بین 20 تا 40‌ سال است. این بیماری ممکن است تا مدت‌ها در بدن بدون علائم به تخریب کلیه ادامه دهد. بنابراین همیشه انجام آزمایش‌های 6 ماهه یا حداکثر یکساله به سلامت فرد کمک می‌کند. از بخش بیرون می‌آیی، آرامشی داری که سنگینی ورود را به شما گوشزد می‌کند. کمی آرام است روحی که در بدو ورود فشاری بس سنگین بر دوشش بود. زندگی تا لحظاتی برایتان رنگ می‌بازد. از همهمه خارج از بیمارستان به ذوق و شوق نمی‌آیی؛ گویی به سان آن بیماری هستی که ساعت‌ها گردش فشار خون را در بدن تحمل کرده است. هنگام خروج دو مرتبه نگاه‌ها به شما خیره می‌شود. نمی‌توانی حدس بزنی که در سرِ عابران چه می‌گذرد، شاید دلشان به حال هر شخصی که با این بهم ریختگی روحی و جسمی از بیمارستان خارج می‌شود، می‌سوزد.... "روزی را آرزومندی که هیچ بیماری از بیماریش کلافه و سر درگم نباشد." ک/زا تسنیم  
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: