شفاانلاین»حادثه» آیلار همیشه همراه پدرش بود.پدرش به او علاقه خیلی عجیبی داشت.باور نمی کنید اگر بگوییم که این وابستگی عاطفی چقدر بی مثال بود.»
این اولین حرفی است که یکی از اهالی روستای سرخک سنجابی اسلام آباد غرب در مورد قتل آیلار 12 ساله به دست پدرش می زند.
به گزارش شفاآنلاین دخترک غروب پنجشنبه 14 فروردین ماه امسال با یکی از اقوام خود که در روستای همجوار ساکن است تماس گرفته و با اضطراب گفته بود که پدرش قصد دارد با اسلحه به او شلیک کند.آیلار این تماس را هراسان و وحشت زده قطع کرده بود.فامیلشان نیز مضطرب و نگران خودش را به خانه پدری آیلار رسانده بود اما دیگر ار از کار گذشته بود و پیکر نحیف آیلار بی جان کف خانه افتاده بود.پدرش نیز در حالی که خونریزی زیادی داشت در سمت دیگری از خانه نقش زمین شده بود.
موضوع بلافاصله در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت و بدن نیمه جان پدر آیلار به بیمارستان منتقل شد.در حالی که اصابت گلوله به بخشی از ریه او به شدت آسیب وارد کرده است، این مرد 45 ساله به کما رفته و با مرگ دست و پنجه نرم می کرد تا اینکه روز بعد از تشییع جنازه آیلار،پدر او نیز به کام مرگ فرو رفت.
صبح روز شنبه 16 فروردین ماه پیکر آیلار به خاک سپرده شد.اهالی روستا در حالی که ازمرگ این دخترک شیرین زبان روستا که همیشه همراه پدرش بود به شدت متاثر بودند در مراسم تدفین و خاکسپاری او شرکت کردند.
سعید رضایی خواهرزاده پدر آیلار یکی از کسانی بود که در این مراسم حضور داشت.او از نزدیکان پدر آیلار بود و تقریبا هر روز با همدیگر مراوده داشتند و از همدیگر خبر می گرفتند و در زندگی روزمره به همدیگر کمک می کردند.
رضایی می گوید:«دایی من نه سابقه کیفری داشت و نه اهل شرارت بود.او فقط از زندگی خودش خسته شده بود.در این اواخر بارها به ما گفته بود که خودم را می کشم.من و مادرم هم سعی می کردیم او را تنها نگذاریم تا بلایی سر خودش نیاورد.شب حادثه هم تا ساعت ده شب کنار او بودیم.فکرش را هم نمی کردیم وقت خواب که به خانه مان رفتیم چنین پشیمانی و بلایی سر خودش و آیلار بیاورد.انگار او می خواست به زندگی خودش پایان دهد اما نگران دخترش هم بود که بعد از مرگش چه کسی از او مراقبت خواهد کرد؛ شاید برای همین به کشتن دخترش هم دست زد.او عاشق آیلار بود و در شرایط روحی بدی که داشته احتمالا نمی خواست بعد از مرگ خودش آیلار در تنهایی زجر بکشد.»
پیش از این اهالی روستا در مراسم تشییع جنازه گفته بودند که پدر آیلار زندگی سختی داشته و در فشار روحی زیادی را تحمل می کرده است.او در اولین ازدواج خود صاحب یک فرزند پسر شد.پسر او حالا حددا 20 سال دارد و در تهران مشغول کار است.اما چند سال بعد از دنیا آمدن او ، مادرش به سرطان مبتلا شد و جان سپرد.بعد پدر آیلار دوباره ازدواج کرد و حاضل این ازدواج آیلار بود.پدر آیلار یک بار به عارضه دیسک کمر نیز مبتلا شد و جراحی و دوران نقاهت سختی را سپری کرد.هنوز سر پا نشده بود که متوجه بیماری قلبی آیلار شده و درگیر معالجه و درمان او شد.
رضایی در ادامه می گوید:«سه سال بعد از به دنیا آمدن آیلار پدر و مادرش با هم به اختلاف و ناسازگاری رسیدند و جدا شدند.در تمام این ده سال بعد از طلاق، آیلار با پدرش زندگی می کرد.دایی من کشاورز و دامدار بود و ضع مالی بدی نداشت.آیلار را با خودش به محل کار می برد، به مدرسه می برد و تر وخشکش می کرد.هر روز صبح موهایش را می بافت و شب ها برایش قصه می گفت.اما فشار زندگی و تنهایی با یک دختر بچه به او فشار آورده بود.دایی من در اوج جوان جوانی پدر و مادر خود را هم از دست داده بود و برادرش هم شهید شده بود.این اواخر انگار تاب و تحمل این همه فشار و سختی را دیگر نداشت.«
سعید رضایی در آخر می گوید:«دایی من فرد سالمی بود.هیچ بیماری اعصاب و روانی نداشت و دارو و قرص مصرف نمی کرد.او فقط از زندگی خسته شده بود.فقط همین!»
با مرگ تلخ آیلار رسیدگی به پرونده قتل دخترک طبق روال قانونی ادامه پیدا می کند./هفت صبح