شفا آنلاين:روانشناسی>زندگی-بسياري از حوادث و درگيري هاي خياباني ، خشونت ها و پرخاشگري هاي موجود در زندگي خانوادگي افراد و يا سطح جامعه ، پايين بودن آستانه تحمل افراد، کمرنگ شدن روحيه گذشت در بين افراد و خيلي از خصايص مثبت انساني که در حال فراموشي است، ريشه در درون افراد و تنش هاي موجود در زندگي خانوادگي شان دارد .
به گزارش شفا آنلاين،حسين محرابي- روانشناس و مشاور خانواده گفت:نتایج به دست آمده از یک آزمون روان سنجی تحت عنوان «ميزان رضايت از زندگي»، جاي تامل داشت، نتايج نشان مي داد از هر دو شرکت کننده اين آزمون يک نفر از زندگي مشترک خود ناراضي است.
اگر به اين آمار دقت کنيم، آنگاه شايد متوجه بحران جدي و عميقي که در جامعه ما وجود دارد بشويم. اينکه مي گويم بحران به اين دليل است که آثار تخريبي اين وضعيت؛ يعني نارضايتي از زندگي مشترک بر همه جنبه هاي زندگي فردي، اجتماعي غير قابل انکار است. بدون ترديد فردي که از زندگي مشترک خود رضايت نداشته باشد، انگيزه کافي براي عملکرد درست نخواهد داشت و اگر ما از چنين فردي انتظار داشته باشيم که درتمام جنبه هاي زندگي خود از قبيل داشتن ارتباطات مطلوب، برقراري تعامل سازنده با همسر، فرزندان و اطرافيان و يا روحيه ايثار و از خودگذشتگي درست عمل کند و يا در رابطه با فعاليت هاي اقتصادي و اجتماعي خود جانب انصاف، عدالت و ... را رعايت کند و در برخوردهاي اجتماعي روزمره، صبور و با گذشت باشد، قطعا انتظاري بي جاست چراکه در اين شرايط فرد آرامش و تحمل کافي ندارد و به همين دليل قادر نيست که منطق را در همه امور سرلوحه کارش قرار دهد و رفتارهاي عاطفي و حمايتي داشته باشد .
هدف: رسيدن به آرامش
خداوند يکي از مهم ترين فلسفه هاي ازدواج و تشکيل خانواده را رسيدن به آرامش براي زن و مرد بيان کرده است و اين آرامش در سايه رضايتمندي از زندگي مشترک حاصل مي شود . حال اگر روابط يک زن و شوهر بر مبناي احساسات مثبت و عواطف زن و شوهري پايه ريزي نشده باشد و از بودن در کنار يکديگر راضي نباشند، چگونه مي توانند به يکديگر آرامش بدهند؟ نتايج به دست آمده از آزمون خانواده و مشاوره، نشان مي دهد که از بين هزار و 225 شرکت کننده، 50 درصد کاملا ناراضي و 18 درصد نيز تقريبا ناراضي بوده اند . علاوه بر اين فقط 10 درصد شرکت کنندگان کاملا از زندگي مشترک خود رضايت داشته اند و 22 درصد باقيمانده «تقريبا» از زندگي مشترک خود راضي بوده اند و اين يعني بحران. اين يعني فاجعه.
عوارض اجتماعي
بسياري از حوادث و درگيري هاي خياباني ، خشونت ها و پرخاشگري هاي موجود در زندگي خانوادگي افراد و يا سطح جامعه ، پايين بودن آستانه تحمل افراد، کمرنگ شدن روحيه گذشت در بين افراد و خيلي از خصايص مثبت انساني که در حال فراموشي است، ريشه در درون افراد و تنش هاي موجود در زندگي خانوادگي شان دارد . البته مشکلات و فشارهاي اقتصادي، بيکاري و ديگر عوامل اجتماعي نيز مزيد بر علت است، ولي واقعيت اين است که با وجود همه مشکلات اگر زن و شوهري آنگونه که در آموزه هاي ديني بيان شده است با يکديگر تعامل داشته باشند، مي توانند بسياري از تنش ها ، پرخاشگري ها و بدزباني ها را کاهش دهند . حتي اگر ما درصدي را نيز به حساب دقيق نبودن آزمون و يا ديگر عوامل بگذاريم، باز هم وضعيت موجود نگران کننده است .
لطفا به اين سوالات پاسخ دهيد
سوالات زيادي در اين باره مطرح مي شود اما بد نيست هر کدام از ما در هر مقام و موقعيتي که هستيم اندکي در باره پاسخ به اين سوالات بينديشيم. آيا فردي که در کوچک ترين واحد اجتماعي يا همان زندگي مشترک خود چنين وضعيتي داشته باشد، مي تواند در جامعه براي خود و ديگران رضايت ايجاد کند؟ آيا چنين زن و شوهري در امر تربيت فرزندان خود موفق عمل خواهند کرد؟ آيا خروجيهاي چنين خانواده هايي در آينده جامعه اي مطلوب را خواهند ساخت؟ و ...
عواملي که موجب نارضايتي ما از زندگي مشترک مي شوند
در ادامه برخي از عوامل موثر در ايجاد اين وضعيت را بررسي مي کنيم :
1- بي توجهي به تفاوت هاي فردي و انتظارات نامعقول: در بسياري موارد مشاهده مي شود که زن و شوهر بدون توجه به اين که طرف مقابلشان داراي افکار و سليقه هاي خاص خود است و يا جنسيت مخالف دارد، انتظار دارند که دقيقا مانند او فکر و رفتار کند. اگر هر يک از زوجين قبل از بيان انتظارات و خواسته هاي خود، قدري در رابطه با ويژگي هاي شخصيتي و شرايط و توانمندي هاي طرف مقابل بينديشند بسياري از دلخوري ها به وجود نخواهد آمد . زيرا تا زماني که خواسته اي مطرح نشده است طبيعتا گلايه اي هم وجود ندارد ولي اگر تقاضايي غيرمعقول و غيرمنطقي مطرح شد و پاسخ داده نشد آنگاه فرد متقاضي خود را مغبون و شکست خورده و يا بي ارزش تلقي مي کند و طرف مقابل هم در صدد بيان دلايل و توجيه رفتار خود بر خواهد آمد و اين يعني شروع مجادله و درگيري. نکته مهمي که زوجين بايد به آن توجه داشته باشند اين است که هيچ دو نفري وجود ندارند که هميشه و در همه موارد دقيقا مثل هم فکر کنند و رفتاريکساني داشته باشند . حتي دوقلوهاي همسان نيز در زمينه افکار و رفتارهاي خود، ويژگي هايشان کاملا منطبق بر هم نيست. در واقع وجود اختلاف سليقه ها و مطابقت نداشتن عقايد و نيازها به ويژه در اوايل زندگي مشترک طبيعي است زيرا اين دو نفر در دو خانواده مختلف با فرهنگ هاي مختلف و شيوه هاي متفاوت تربيت شده و رشد کرده اند. در اين فرآيند زن و شوهري موفق خواهند بود که بتوانند به درستي اين تفاوت ها را مديريت کنند و با تعديل انتظارات خود و پذيرش برخي خواسته هاي طرف مقابل به يک توافق نسبي دست پيدا کنند .
2- نداشتن درک متقابل: شناخت ويژگي هاي فردي و روحيات طرف مقابل و نيز شناخت قابليت ها و توانمندي هاي او يکي از پيش نيازهاي رسيدن به درک متقابل زوجين است . بنابر اين مادامي که اين شناخت کامل نشده است و يا شناخت حاصله بر مبناي واقعيت نباشد يقينا درک شدن و درک کردني در کار نخواهد بود . اگر زن و شوهر بخواهند روحيات و خواسته هاي خود را به ديگري تعميم دهند و يا افکار و سلايق خود را به همسر خود تحميل کنند زمينه بي اعتمادي و رنجوري يکديگر را فراهم کرده اند زيرا کسي که ساليان زيادي را با اين روحيات زندگي کرده و خو گرفته است به راحتي نمي تواند اين تغييرات را بپذيرد و در مقابل آن مقاومت مي کند . بسياري از خانم ها اظهار مي کنند که شوهرانشان اصلا به حرفشان گوش نمي دهند و به همين دليل هم ناراحت هستند ولي اگر يک خانم وقت شناسي نداشته باشد، انتظاراتش هم منطبق بر توانايي هاي شوهرش نباشد و خارج از توان او باشد و بدون مقدمه و بدون اينکه اجازه بدهد شوهرش رفع خستگي کند و بلافاصله به محض روبه رو شدن با او و قبل از هرگونه سلام و احوالپرسي شروع کند به گلايه کردن و مطرح کردن خواسته ها، آيا باز هم حق دارد که ناراحت باشد؟ آيا شوهر چنين خانمي مستحق مجازات خواهد بود؟
3- آشنايي نداشتن با مهارت هاي زندگي و ارتباطي: بسياري از اختلافات و نارضايتي ها بر اثر نداشتن آگاهي به وجود مي آيد. وقتي که بيشتر آقايان درباره شخصيت زن و خواسته هاي او هيچ اطلاعاتي نداشته باشند و حتي ندانند که چه مردهايي و با چه ويژگي هايي مورد علاقه خانم ها هستند يا بيشتر خانم ها نمي دانند که يک مرد از همسرش چه انتظاراتي دارد و يا حتي به بديهي ترين وظايف زناشويي در قبال مردان آشنا نيستند چگونه مي خواهند در انجام تعهدات و تکاليف خود نسبت به همسر و فرزندان به درستي رفتار کنند ؟ شايد بخشي از اين ناآگاهي مربوط به خانواده و والدين باشد ولي نقش جامعه و سازمان هاي مسئول در اين فرآيند را نبايد ناديده گرفت . اگر امر آموزش قبل از ازدواج و به ويژه از سن ازدواج شروع شود و در هر مرحله مهارت هاي لازم به دختران و پسران جوان داده شود و مسائلي که براي رسيدن به يک توافق در زندگي نياز دارند به طور صحيح برايشان مطرح شود، آنها با آمادگي بيشتري وارد زندگي مشترک مي شوند و اختلافات موجود را بهتر مديريت خواهند کرد. ادامه روند آموزش براي زوجين اهميت حياتي دارد چرا که در هر مرحله از زندگي مشترک ممکن است نوع خاصي از مشکلات و نيازها بروز کند که به عنوان مثال مسائلي مانند نحوه رفتار با همسر در محيط هاي خصوصي و عمومي، شيوه هاي تربيت فرزندان ، مسائل اقتصادي و ... هر يک در يک برهه از زمان اولويت بيشتري پيدا خواهد کرد و آموزش ها نيز بايد متناسب با اين اولويت ها باشد.
ساير عوامل
ساير عواملي که در ايجاد اين نارضايتي مي تواند نقش داشته باشد مانند اهميت دادن زياد به ماديات، تجمل گرايي ، چشم و هم چشمي، دخالت هاي اطرافيان و مقايسه کردن ها را نيز نبايد از نظر دور داشت؛ زيرا هرکدام از اين عوامل به نوبه خود بخشي از تنش ها و درگيري ها را رقم مي زند. ازدواج بدون تحقيق و آگاهي نيز در شکل گيري اين وضعيت دخالت دارد. نکته آخر اينکه شايسته است که نتايج اين گونه بررسي ها باعث شود افراد يک بازنگري اساسي در وضعيت زندگي خانوادگي خود داشته باشند و مسئولان امر نيز توجه بيشتري به اين مقوله کنند و تمهيدات لازم براي خروج از اين وضعيت را بينديشند.