به گزارش شفاآنلاین،همه انسانها در تمام طول زندگی نوعی وابستگی متقابل و منطقی با اطرافیان و افراد مهم زندگی خویش دارند. آنها به یکدیگر خدمات میدهند و از هم خدمات میگیرند، اینکه شما به والدین خود خدمت میرسانید قابل احترام است؛ با این حال، اگر این وابستگی و خدمت رسانی یک طرفه باشد فرد در زندگی خویش احساس اختلال میکند و اگر به خواستههایش پاسخ داده نشود احساس اضطراب و ناامنی میکند و اعتماد به نفسش را از دست میدهد.
سوالاتی برای تشخیص وابستگی
اگر پاسخ شما حداقل به ۵ سوال زیر مثبت باشد نشانه این است که دچار اختلال شخصیت وابسته هستید:
* آیا قادر به تصمیمگیری نیستید و حتی برای تصمیمگیریهای روزانه خود به کمک دیگران نیاز دارید؟
* آیا مسئولیت امور زندگیتان را نمیپذیرید و آن را بر عهده افراد دیگر زندگی خود میسپارید؟
* آیا از مخالفت با دیگران میهراسید و سعی میکنید نظر خودتان را نگویید
چون ممکن است این کار باعث طرد شدن و از دست رفتن رابطهتان با دیگران شود و
این شما را به شدت میترساند؟
* آیا اعتماد به نفس پایینی دارید و اغلب نمیتوانید کاری را آغاز کنید و
از اینکه کاری را ناقص انجام دهید و مورد قضاوت منفی دیگران قرار گیرید
بشدت بیم و هراس دارید؟
* آیا تنهایی برایتان بسیار سخت است و بدون حضور دیگران نمیتوانید از خودتان مراقبت و حمایت کنید؟
* آیا گاهی برای اطمینان از تایید دیگران دست به کارهایی میزنید که اصلا با آن موافق نیستید؟
* آیا از بیان احساسات و نیازهای خویش احساس شرم و خجالت کرده و سعی میکنید ابتدا به نیازهای طرف مقابل پاسخ دهید؟
* از اینکه دیگران بهتر از شما عمل میکنند و شما در بیشتر اوقات خودتان را ناتوان و درمانده تصور میکنید، غمگین و مضطرب میشوید؟
* آیا از بیان رد درخواست غیرمعقول دیگران (نه گفتن) به خصوص افراد مهم
زندگی خویش احساس حقارت و شرم میکنید و دچار خودسرزنشی میشوید؟
* آیا دائما فکری در مغزتان به طور وسواس گونه شما را درگیر این میکند که
اگر دیگران نباشند من چه کار کنم و نمیتوانم از عهده کارهایم برآیم؟
ترس از رهاشدن
اگر پاسختان به حداقل ۵ سوال بله باشد، همان طور که گفته شد دچار نوعی اختلال شخصیت وابسته شدهاید که احتمالا در دوره نوجوانیتان شکل گرفته و تثبیت شده است و همان طور که گفتید با اینکه جوان هستید هنوز برای زندگیتان برنامه خاصی ندارید و دیگران آن را به شما دیکته میکنند.
معمولا این گونه افراد در خانوادههایی با سبک فرزندپروریِ کنترلگرایانه
یا مستبدانه یا در خانوادههای بسیار سهلگیر بزرگ میشوند و فرزندان این
خانوادهها برای تایید شدن از طرف دیگران (برای اشخاص مهم زندگیشان) آن قدر
تلاش و کوشش میکنند که داوطلبانه کارهایی -حتی خوشایند- را از روی عجز و
ناتوانی انجام میدهند. آنها با این کار میخواهند مطمئن شوند که دیگران
آنها را رها نمیکنند و همیشه مورد توجه و حمایت هستند.
دو نکته برای توجه بیشتر
افراد وابسته کارهایشان را به دو دلیل انجام نمیدهند و میخواهند که دیگران آنها را راه ببرند:
۱- به خودشان میگویند من نمیتوانم کاری را انجام دهم و من موفق نمیشوم و
هیچ فایدهای ندارد و از عهده کاری برنمی آیم و بلد نیستم.
۲- میترسند که دیگران از تواناییهای آنان مطلع شوند و در آینده از آنها
حمایت نکنند و آنها را رها کنند. پس همیشه این گونه افراد از خودشان سلب
مسئولیت میکنند و حل مسائل و مشکلات خویش را به دست دیگران میسپارند و
از بیان خواستهها و احساسات خویش میهراسند چون این طور به بقای خودشان
کمک کردهاند.
این گونه افراد گاهی به علت وابستگی مفرط خود به والدینشان به شدت متوقعند و
توان حل و فصل مشکلات خود را در بزرگسالی ندارند. حس مسئولیتپذیری و تحمل
سرخوردگی، ناکامی و شکست برایشان بسیار سخت و دردآور است و انگیزه کافی
برای تشکیل یک زندگی مستقل و سازنده را ندارند و بیشتر اوقات رفتار
منفعلانه و خشمگینانه نسبت به خود و دیگران دارند.
راه حل چیست؟