وقتی زندگی زناشویی را شروع میکنیم، یعنی از همان لحظهای که تصمیم میگیریم بله بگوییم، باید برای این شراکت دو نفرهمان هدفی مشخص کنیم. در حقیقت با ازدواج، دو نفر یک مرکب انتخاب میکنند و هر دو سرنشین یک ماشین میشوند. مگر میشود در یک ماشین نشست اما هدفهای مختلفی داشت؟ یا حتی مگر میشود برای رسیدن به یک هدف، هر کدام مسیر جداگانهای را انتخاب کنند؟ البته گاهی ممکن است به طور موقت، مسیرها و مرکبها جداشود، اما وقتی هدف مشترک باشد، خیلی زود دوباره باهم یکی خواهد شد.
داستان تکراری زندگی بسیاری از ما، جدا کردن مسیر زندگیمان از یکدیگر است، درست زمانی که ظاهرا هدف مشترکی داریم. اصلا معنای طلاق عاطفی همین است. زندگیهایی که ظاهر باهم بودن در آن حفظ میشود اما هر کدام مسیر خود را میروند.
دوباره به زندگی مشترک خودم نگاه میکنم. به هدفهای بزرگ و کوچکی که با همسرم داشتم. به برنامهریزیهایی که برای رسیدن به هدفهایمان داشتیم. زمانی زندگیمان گرم و عاشقانه بود که میتوانستیم با هم مسیری را انتخاب کنیم، در بین راه به یکدیگر کمک کنیم. اگر هرکدام خسته میشدیم، دیگری به او امید میداد و همین هممسیری باعث میشد سختی راه را نفهمیم. مثل زمانی که باهم راهی سفر میشدیم. یکی رانندگی میکرد، یکی مراقب بود تا راننده خوابش نبرد. گاهی جایمان را عوض میکردیم. بین راه میایستادیم تا نفسی تازه کنیم و مسیر هرقدر هم طولانی و سخت، این باهم بودن تحمل را راحت میکرد. شاید بهتر باشد بگویم حتی سختیها هم دوست داشتنی میشد.
اما هر وقت هدفهایمان با هم متضاد شد یا هر کدام تصمیم گرفتیم از مسیر جداگانهای به آن هدف برسیم، از هم دور شدیم، سختیها به توان رسید و لحظات خوشمان بر کسر زندگی تقسیم شد.
البته در جاده زندگی زناشویی، رانندگی کردن تفاوتهایی هم دارد. گاهی نمیتوان در یک مرکب نشست. باید جداگانه برای رسیدن به هدف مشترک در تلاش بود، اما مهم این است که دقت کنیم مسیرهایمان موازی باشند. هدفی هم که تعیین کردهایم را بهخوبی برای هم توضیح دهیم. تصور کنید دو نفر را که هر دو میخواهند به میدان حسینآباد بروند و نمیتوانند مسیر مشترکی داشته باشند اما قرارشان فلان ساعت نبش میدان است، حال یکی میدان حسینآباد شمال شهر را در نظر دارد و دیگری میدانی با همان نام، اما در غرب شهر را در نظر میگیرد. چند ساعت بعد، هر دو در نبش میدان منتظر میایستند اما نفر دوم نمیآید. هر کدام فکر میکنند دیگری نیامده، تلاشی برای رسیدن به سر قرار نکرده است در حالی که چنین نیست. وضع زمانی بدتر میشود که باهم تماس نگیرند و توضیح ندهند و توضیح نخواهند.
بیتفاوتی وقتی هممسیر راهش را جدا میکند و سر قرار نمیآید، بدترین اتفاق در هر رابطهای است.
به زندگی مشترکم که نگاه میکنم گاهی یک هدف مشخص تعیین کردیم، اما شاید بهخاطر تفاوتهای زنانه و مردانه یا تفاوت در تربیت و تجربههای قبل از ازدواجمان، هر کدام از هدف مشترک تعریف جداگانهای داشتیم و به راه افتادیم تا به آن برسیم.
در نهایت هر کدام گمان کردیم دیگری به برنامههای زندگی مشترکمان بیتوجه بوده درحالی که واقعیت چنین نبوده است. هر وقت با هم گفتوگو کردیم، از سوءتفاهمها گفتیم، احساسهایی را که تجربه کردیم برای هم شرح دادیم و کمک کردیم طرف مقابل بداند ماهم برای قرار دو نفرهمان ارزش قائل هستیم، فقط نقشه راه را اشتباه خواندهایم، مشکل چندانی در روابطمان ایجاد نشد.
اما وقتی سر قرار دو نفره، حاضر شدیم و جای دیگری را خالی دیدیم، سکوت کردیم و سر خودمان را با نگاه کردن به ویترینهای جذاب دنیا مشغول کردیم، فاصلهمان زیاد شد درست مثل شمال و جنوب کلانشهری چون تهران.
این روزها با زیاد شدن اتوبانها، زیرگذرها، پلها و کوچه پسکوچهها لزوم شناسایی مسیرها برای هر رانندهای بیشتر احساس میشود. اصلا میتوان یک جی.پی.اس روی تلفن همراهها ماشین نصب کرد تا هر لحظه بدانیم کجا هستیم و به مقصد نزدیک میشویم یا دور.
در زندگی مشترکمان هم باید اگر مجبور هستیم ماشینهایمان را عوض کنیم و هرکدام از مسیری جداگانه به سمت هدف مشترکمان حرکت کنیم، باید مراقب جی.پی.اس خود و همسرمان باشیم. در ابتدای راه مطمئن شویم منظورمان از هدفهایی چون سطح رشد اقتصادی، رسیدن به آرامش و... باهم یکی است. وقتی هدفهایمان را کاملا یکی کردیم و مطمئن شدیم دچار سوءتفاهم نشدهایم، هر کدام با تمام قوا برای رسیدن به آن تلاش کنیم. اگر در یک مرکب هستیم که باعث دلخوشی هم باشیم و اگر از مسیرهای جداگانه میرویم، در بین راه تماسمان را باهم قطع نکنیم. نگذاریم خودمان یا شریکمان راه را اشتباه برود.
با خود فکر میکنم چقدر رانندگی در جادههای زندگی مشترک سخت است. اینجا خطاها جریمهاش سنگین است مانند یک عمر محروم شدن از لذت داشتن یک همزبان همدل! خدا کند همه ما بتوانیم با کمترین خطا، مرکب زندگی مشترکان را به هدف نهاییمان که همان خوشبختی است برسانیم... .
جام جم آنلاین