کد خبر: ۳۸۸۵
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۵ - ۰۹ تير ۱۳۹۲ - 2013June 30
شفا آنلاين -چند روز پیش بود که مادرم، یعنی عزیزترین و مقدس ترین وابسته زندگی ام را از دست دادم! کسی که در زندگی برای من و دو برادرم هم مادر و هم پدر بود. اگرچه پدرمان را حدود 40 سال قبل بدلیل بیماری سرطان از دست داده بودیم و در آن زمان بزرگترین برادر 14 سال و من 4 ساله بودم اما صبر و بردباری مادر جوانم که در آن زمان تنها 30 سال داشت و صرفنظر از خود و تمرکز صرف بر فرزندان سبب شد تا او اسطوره زندگی هر یک از ما شده و تلاش نماییم تا بهترین ها را برای او آرزو کرده و تلاش نماییم تا جبران این ایثار و محبت را در ذهن داشته باشیم. اما چه سود که علیرغم این میل باطنی و تلاش برای تحقق آن، متاسفانه سال های پایان زندگی او بگونه ای دیگر رقم خورد که حسرت این جبران را در دل هر یک از ما تا ابد باقی گذارد.
3 سال قبل بود که مادرم در اثر ناراحتی مفرط ناشی از مباحثه با یکی از همسایگان (که تعهدات خود را انجام نداده بود) دچار سکته مغزی گردید. با توجه به عدم آشنایی با این واقعیت که آمبولانس های اعزامی دولتی صرفا مجاز به تحویل بیمار به مراکز درمانی دولتی هستند، از مرکز 115 درخواست اعزام سریع آمبولانس نمودیم. پس از حدود 20 دقیقه آمبولانس در محل حاضر بوده و نسبت به اعزام مادرم به بیمارستان شریعتی که نزدیکترین واحد درمانی دولتی مرتبط بود اقدام کردند. متاسفانه بایستی اذعان نمایم که علیرغم تلاش های فراوان موفق به دیدار هیچ پزشک متخصصی تا روز بعد از آن نشده و صرفا فعالیت ها در قالب تماس های از راه دور انجام می شد که نهایتا منتج به "ضرورت انتظار بدون هیچگونه اقدامی" گردید! در چنین شرایطی ترجیح داده شد که با مسئولیت شخصی، مادر را به بیمارستان خصوصی[1] منتقل نماییم و این تصمیم در بعداز ظهر روز بعد بناچار و با توجه به عدم رضایت از رسیدگی شایسته به بیمار "که بر اساس منشور حقوق بیمار دارای کرامت است و با کرامت بایستی با وی برخورد شود!" صورت گرفت. با توجه به هماهنگی های صورت گرفته از سوی اورژانس بیمارستان مذکور با یکی از پزشکان جراح (مبرز) مغز، به محض پذیرش در بیمارستان خصوصی مذکور عمل جراحی مغز مادرم آغاز گردید و پس از چندین ساعت جراحی و با اتمام آن و خروج پزشک مذکور از اطاق عمل، وی به ما اطمینان داد که علیرغم گستردگی خونریزی، عمل جراحی با موفقیت انجام شده و اگرچه بازیابی حرکت کامل بیمار نیاز به زمانی بسیار طولانی دارد اما تکلم و هوشیاری وی در مدت محدودی بهبود خواهد یافت و برای این منظور زمانی حداکثر معادل یکسال را برای بهبود وضعیت بیمار با توجه به شرایط بالا ذکر نمودند. طبیعی است که برای انجام این عمل خطیر حق الزحمه ای نیز مطالبه گردید که با کمال میل و با توجه به نتایج برشمرده از کیفیت عمل جراحی، طی روزهای بعد در محل مطب تقدیم ایشان گردید. متاسفانه علیرغم اجرای یکایک دستورات پزشک محترم و اختصاص پرستار خصوصی برای مادر بمدت 3 سال و مراجعات چند باره به مطب وی، نتایج پیشرفت و بهبود وضعیت مادر چندان امیدوار کننده نبود و گفته ها و قول های قبلی محقق نگردید! این در حالی بود که علیرغم نیاز به حضور پزشک در بالین بیمار و مشکلات ناشی از جا به جایی وی، متاسفانه در طول 3 سال برشمرده هیچ تماسی نیز از سوی پزشک نامبرده با بیمار و خانواده وی صورت نگرفت و در طی چندین بار مراجعه اینجانب و برادر پزشکم به مطب وی، هر بار با حضور بیش از 70 نفر در مطب مواجه بودیم که به همین دلیل نیز حضور بیماران در اطاق ویژه پزشک نه بصورت فردی بلکه بصورت گروهی و همزمان صورت می گرفت!! جالبتر از آن، معرفی پرستاران خصوصی از سوی منشی نامبرده بود که پس از تماس های بعدی و اعلام هزینه های گزاف و غیر منطقی، احساس همکاری غیر مستقیم میان مطب نامبرده و موسسه پرستاری برشمرده نیز بوجود می آمد که امیدوارم این احساس بجا نباشد. آیا این کرامت بیمار است یا پزشک! پس بازرسین وزارت بهداشت، در مان و علوم پزشکی کجایند؟ براستی الفبا های نظارتی نیز دیده نمی شود و آنوقت صحبت از کرامت بیمار است و منشور حقوق وی! اگر قدرت به اجراگذاری این تکریم وجود ندارد حداقل اجازه دهید تابلوهای تکریم پایین کشیده شده و مرهمی باشد بر دل همراهان بیماران. بهرحال حدود 3 سال از بیماری مادر بشکل کاهش قابل توجه سطح هوشیاری گذشت ولی طی این مدت، با توجه به خوش شانسی مادرم و ما، بصورت اتفاقی پرستار خصوصی وی که فردی سالخورده در رده سنی مادر بودند مراقبت شایسته ای از مادر داشتند و همین رسیدگی باعث شد علیرغم کاهش سطح هوشیاری وی پس از عمل جراحی، با توجه به حضور آرام مادر در کنارمان راضی باشیم. متاسفانه این خوش شانسی نیز در اردیبهشت سالجاری با توجه به بیمار شدن پرستار خصوصی مادر از ما سلب شد. در چنین شرایطی متاسفانه موسسه طرف قرارداد برای تامین پرستار خصوصی نیز کمترین تلاش را صورت داده و با اعزام افراد ناکارآمد و غیر حرفه ای بر زخم دل ایجاد شده نمک پاشید. براستی چه نظارتی بر عملکرد این موسسات پرستاری وجود دارد؟ آیا وزارت بهداشت در این زمینه نیز صرفا وظیفه خود می داند "تابلو منشور حقوق بیمار" را چاپ کند یا نظارت واقعی را صورت می دهد؟ اگر داعیه ای بر تلاش در این راستا وجود دارد پس چرا مصادیق آن در جامعه مشاهده نمی شود؟. بر این اساس و بمنظور بازیابی وضعیت مادر، تلاش گردید موسسات دیگر پرستاری شناسایی گردد تا نسبت به انتخاب فرد شایسته برای این منظور اقدام گردد. در این حال و احوال، متاسفانه وضعیت تنفسی مادر دچار اختلال گردیده و در صدد انتقال وی به بیمارستان برآمدیم. اما این بار تجربه مراحل قبل حکم می کرد به اورژانس خصوصی زنگ زده و نسبت به انتقال به بیمارستان خصوصی شناخته شده ای که واجد متخصصین ریه و دستگاه تنفسی هستند اقدام گردد. بهمین دلیل و پس از مراجعه به چندین بیمارستان و پرس و جو از وجود تخت خالی در بخش ICU در نهایت موفق به پذیرش در یکی از بیمارستان های خصوصی شدیم که "لوح تایید کیفیت درجه یک" بر دیوار آن نقش بسته بود. با انتقال مادر به بیمارستان مذكور، وی تحت مراقبت یکی از پزشکان فوق تخصص و خبره (که از اساتید مطرح دانشگاهی معرفی گردیدند)، قرار گرفتند و در بخش VIP بستری شدند. متاسفانه بدلیل عدم تجربه کافی پرسنل بخش[2] در همان شب اول به بخش CCU منتقل گردیدند و البته با توجه به حضور پزشک بیهوشی بخش CCU و رسیدگی بموقع شرایط در روز بعد بحالت عادی برگشت و بنا به خواست ما، بر حضور و اقامت بیشتر مادر در این بخش تاکید گردید. لازم بذکر است که طی این فرآیند با تلاش های فراوان و پس از مراجعه و شکایت به مدیر محترم فنی بیمارستان صورت گرفت وگرنه برقراری ارتباط با پزشک متخصص در لحظات و زمان های مورد اشاره بسیار مشکل بود و شاید بیراهه نباشد اگر لفظ غیر ممکن بدان اطلاق شود! پس از حضور چند روزه مادر در بخش CCU و با دستور پزشک ایشان و رضایت اینجانبان، مادر به یکی از بخش های بیمارستان بهمراه پرستار خصوصی بیمارستان منتقل گردیدند و در همان شب اول حضور در اتاق خصوصی، مجددا بدلیل ناپایداری شرایط به ICU بیمارستان منتقل گردیدند. نکته قابل توجه آنکه طی حدود یک هفته حضور مادر در بخش ICU چه من و چه برادرانم به مطب پزشک مربوطه مراجعه نموده و جویای شرایط و وضعیت مادر گردیدیم. ایشان وضعیت نامبرده را پایدار اعلام نموده و مشکلات موجود را صرفا مشکل سنی نامبرده برشمردند. تعجب آور آنکه طی یکی از روزها و در حالی که تغذیه مادر از طریق بینی صورت می گرفت مشخص شد که پزشک مربوطه دستور ترخیص مادر را داده اند در حالی که هیچ فکری در مورد نحوه تغذیه ایشان نشده بود!! با مراجعه ما به بیمارستان و ذکر مشکل با مدیر محترم فنی و سرپرست ICU مقرر گردید موضوع به پزشک مربوطه منتقل گردیده و شیوه تغذیه روشن گردد. این تلاش منجر به نصب پگ و لوله تغذیه مستقیم در ناحیه شکم مادر گردید و طی 1 تا2 روز بعد از این عمل، دستور ترخیص مستقیم از ICU به منزل صادر گردید. براستی در شرایطی که از خدمات این اساتید سالخورده در مراکز دانشگاهی ما استفاده می شود و برعکس جذب افراد جدید عضو هیئت علمی با کوهی از مشکلات همراه می شود چه سرنوشتی در انتظار ما خواهد بود؟ چه تدبیری ما را به این سرنوشت رهنمون شده و با چه امیدی باید به آینده نگاه داشت؟ منشور حقوق بیمار در این بین آیا صرفا نگاشتنی است یا در عمل محقق کردنی! متاسفانه پس از چند روز حضور مادر در منزل و با شناسایی و حضور پرستار خصوصی مجرب با هزینه ای معادل هزینه یک عضو هیئت علمی دانشگاهی طی انعقاد قرارداد جدید با موسسه پرستاری دیگر، شرایط تنفسی مادر به وضعیت ناپایدار قبل برگشته و وضعیت وی مجددا حاد گردید. این در حالی است که مصرف آنتی بیوتیک از زمان حضور مادر در منزل بنا به تشخیص پزشک یاد شده قطع گردیده بود! در چنین شرایطی، به چندین مرکز درمانی مراجعه نموده و با عدم وجود تخت خالی ICU مواجه شدیم. بنابراین مجددا به موسسه اورژانس خصوصی زنگ زده و درخواست پذیرش یک تخت در بخش ICU در یکی از مراکز درمانی را داشتیم. نکته قابل تامل آنکه مادر دارای کارت طلایی خدمات بیمه تکمیلی دانا بوده و بهمین دلیل درخواست جذب وی در مراکزی را داشتیم که طرف قرارداد این بیمه باشند. موسسه مذکور نسبت به پذیرش مادر در یکی از مراکز درمانی کوچک واقع در شمال شهر با کیفیت درجه 1 (بنا بگفته نماینده اعزامی اورژانس) که طرف قرارداد بیمه تکمیلی دانا بودند اقدام نمود. با انتقال فوری مادر به مرکز نامبرده و در شرایطی که ایشان دارای بی نظمی شدید قلبی شده بودند مشخص گردید که مرکز درمانی نامبرده طرف قرارداد بیمه مورد اشاره نیست و بنا به اعلام مدیریت بیمارستان مشخص گردید که اشتباه! به نامبرده برگشته و نه به موسسه اعزام آمبولانس. طبیعی است در چنین شرایطی تنها چاره ممکن درخواست رسیدگی فوری به مادر و بستری شدن وی در ICU این بیمارستان (که بیشتر به یک مرکز صحرایی درمانی برای رسیدگی به تروما می ماند) بود. نکته قابل تامل آنکه در چنین شرایطی به یکی از دوستان در وزارت بهداشت، درمان و اموزش پزشکی که از قبل با هم آشنا بودیم تماس گرفتم و وضعیت را متذکر شدم که نامبرده با تلاش بموقع خود سعی نمود پذیرش در دیگر مراکزی را که طرف قرارداد بیمه تکمیلی دانا باشند صورت دهد و خوشبختانه موفق نیز شد ولی با توجه به حاد بودن شرایط جسمی مادر ترجیح داده شد ایشان در مرکز مذکور موقتا بستری گردند و در اولین فرصت به مرکز درمانی مورد اشاره منتقل گردند (بشرط حفظ تخت در بخش ICU ). بنابراین در فرآیند ارتباط بیمارستان با بیمه نیز "حفظ کرامت انسانی مندرج در منشور حقوق بیمار" یکبار دیگر به منصه ظهور آمد!! و صرفا با واژه "اشتباه شده" مسائل رفع و رجوع گردید! پس از مراجعات مکرر به سایر مراکز درمانی و با توجه به همزمانی تعطیلات چند روزه نیمه خرداد با این وضعیت، امکان جذب در سایر مراکز درمانی مهیا نشده و طبیعتا ادامه درمان در مرکز درمانی خصوصی با هزینه شخصی دنبال گردید. نکته قابل تامل که حین حضور چند روزه در این مرکز درمانی مشاهده گردید اعزام مرتب مصدومین تصادفات از درمانگاهی در شهر دماوند به این مرکز بود که زمینه ساز تحمیل هزینه های هنگفت به مصدومین کم درآمدی می شد که به این مراکز منتقل گردیده و در آن بستری می گردیدند. در چنین شرایطی افراد مراجعه کننده غالبا مستاصل شده و دست بدامان افراد دیگر خیر می گردیدند! تا امکان ترخیص بیمار خود را پس از بهبود نسبی پیدا کنند.راستی حفظ کرامت انسانی یعنی چه؟ و مصادیق آن در جملات بالا کجاست؟ با همکاری و مساعدت دوستی که در بالا از وی یاد شد، بالاخره پس از گذشت حدود یک هفته امکان انتقال مادر به بیمارستان دولتی مهیا گردید. علت انتخاب یک بیمارستان دولتی علیرغم بهره مندی از خدمات بیمه تکمیلی (طلایی دانا) حضور یکی از پزشکان بیمارستان مذکور بر بالین مادر و بنا به درخواست دوست مورد اشاره بود. در واقع فرض ما این بود که آنچه که بکار مادرمان بعنوان بیمار می آید نه زرق و برق بیمارستان ها و مراکز درمانی خصوصی و نه لوح های ارزشیابی برشمرده بر دیوارهای این مراکز، بلکه صرفا اطمینان از حضور ومراقبت و دلسوزی یک پزشک بر بالین بیمار است. بدین ترتیب با هماهنگی انجام شده، مادر به بخش ICU بیماران تنفسی مرکز نامبرده منتقل گردید. نکته قابل ذکر طی یک هفته حضور مادرم در این بخش، تغییر مجدد شیوه درمان از سوی پزشک مذکور و عدم امکان حضور در بالین مادر (بواسطه نصب زنجیر در اطاقک بستری بیمار) بود. این درحالیست که با توجه به کاهش سطح هوشیاری، ضرورت حضور در کنار وی و همراهی وی ضروری می نمود اما امکان آن میسر نبود! در طی این مدت نیز طی تماس هایی که با دکتر مادر داشتیم اگرچه برقراری ارتباط با پزشک ساده شده بود اما تا آخرین لحظات زندگی مادر موفق نشدیم کار خاصی برای وی صورت دهیم! از همه دردآور تر لحظات پایانی این زندگی بود که اگرچه ما بعنوان فرزندان وی درخواست داشتیم در کنار وی باشیم اما این اجازه به ما داده نشد و دیگران به جای همراهان بیمار تصمیم گرفتند! تا لحظه ای که با پیکر بی جان مادر مواجه شدیم که در حال انتقال به سردخانه بود. این هم پایان قصه پر درد منشور حقوق بیمار! روزانه مادران و پدران زیادی در مراکز درمانی بی گناه از میان ما می روند، در ایجاد چنین وضعیت اسفباری، بدون تردید مسئولان مرتبط وزارت بهداشت و مراکز آموزشی و درمانی بایستی در مقابل درگاه احدیت پاسخگو باشند. بسنده کردن وزارت بهداشت به صرفا صدور بخشنامه ها و الصاق حقوق برشمرده بر اساس منشور حقوق بیمار نه تنها دردی از بیماران و همراهان وی دوا نمی کند که گویی به سخره گرفتن ایشان و تضییع دو چندان حقوقشان محسوب می شود. ای کاش فقط بر اساس اصول انسانی رفتار می کردیم، رفتار اسلامی مان پیش کش!  امید که در دولت بعدی به دو حوزه "درمان" و "آموزش" نگاهی انسان محور داشته باشیم و شعار "تدبیر" و "امید" را در دو حوزه برشمرده با نگاه ویژه ای مد نظر قرار دهیم. به خدا قسم تغییر وضعیت اسفناک حاضر فقط عشق و علاقه به هموطنان می خواهد و با حضور مسئولان در میان جامعه تحقق می یابد نه بسنده نمودن به تدوین منشورها! مسعود طبيبي-دكتراي مهندسي حمل ونقل وعضوهيئات علمي دانشگاه اميركبير   [1] بیمارستان خصوصی لاله واقع در شهرک غرب تهران [2]بنا بگفته کادر پزشکی و مدیریت فنی بیمارستان مذکور
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: