کد خبر: ۳۶۴۲۲
تاریخ انتشار: ۰۶:۲۵ - ۱۴ مهر ۱۳۹۳ - 2014October 06
شفاآنلاین-همه ما مدیر و وقت شناسیم، درست؛ اما پیش از هر اشارتی به محاسن خویش در باب زمان‌شناسی، این چند خط را درباره اهمیت دریافت فرصت‌ها بخوانید. حکایتی هست که جایی خواندمش «مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود.

به گزارش شفا آنلاین،کشاورز شرطی گذاشت که در صورت تحقق آن، دختر خویش را به عقد پسر در خواهد آورد. کشاورز به مرد جوان گفت من سه گاو نر را در این میدان آزاد می‌کنم. اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که باز شد یک گاو وحشی، بزرگ و خشمگین بیرون پرید. گاو همچنان که با سم به زمین می‌کوبید به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت. در طویله دوم گشوده شد. گاوی کوچک‌تر از قبل، اما سرکش و وحشی. جوان پیش خودش گفت: منطق می‌گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچک‌تر است، سومین در طویله هم باز شد و همان گونه که جوان می‌اندیشید ضعیف‌ترین و کوچک‌ترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد... اما با تعجب و ناباوری دید که گاو دم ندارد...!» شاید ما بتوانیم برای برخی کارها بی‌نهایت بهانه بیاوریم مثل ترافیک، تاخیر مترو، مشکل اداری و خانوادگی و هزار اما‌ی دیگر، اما هیچ گاه نمی‌توانیم شاخ خوشبختی زندگی را بگیریم. خیلی‌ها هم دیگر این دلایل را باور نمی‌کنند. خود آنها نیز آزموده و این را می‌دانند. لابد شنیده‌اید که وقت طلاست؛ اما ارزش وقت به خاطر ارزشمند بودن خود انسان است. وقت نمی‌تواند به خودی خود دارای ارزش باشد. شما خود گرانبهاتر از هر چیزی هستید؛ باور کنید.

چیزی به نام زمان

اول قصه اعتراف کردیم به مدیریت و وقت‌شناسی همه، اینجا فقط می‌خواهیم بار دیگر خود را مرور کنیم، به درد می‌خورد هم در زندگی شخصی و هم در کار حرفه‌ای. یک تحقیق نشان داده است که انسان‌ها 60 درصد زندگی کاری خود را تلف می‌کنند. تحقیق برای کشورهای فرنگی بود؛ لاجرم در ایران این درصد را باید ارتقا داد. در این میان چیزی که تلف می‌شود عنصری است ناشناخته‌ به نام استعداد! به خاطر این که اهمیت زمان بیشتر درک شود لطفا به زمان باقی مانده عمر نگاهی کنید: «200 هزار ساعت» برآوردی است که برای یک انسان با امید به زندگی طولانی انجام شده است. این ساعت‌ها قابل معامله نیست، تلف شود، جایگزین ندارد و پس‌انداز هم نمی‌شود. در تعریف زمان عنوان شده که «زمان یا وقت بُعدی است که در آن اتفاقات از گذشته تا به حال و از حال تا آینده رخ می‌دهند.» یونانیان باستان در افسانه‌های خود، زمان را خدایی می‌دانستند که موجب رشد اشیا می‌شود و آنها را به غایتشان می‏رساند. حالا می‌توان نشست و طول و عرض عمر خود را اندازه گرفت. پیرمردی سخن نغزی گفت: «آدمیزاد دوبار جوان است. یک بار در سن طبیعی و بار دیگر وقتی به سن پیری رسید، هنگامی که به گذشته خود نگاه کند و تبسم بزند.»

برنامه‌ای برای زمان

برنامه‌ریزی را خوب بلدیم، اما همه برنامه‌های ما از فردا شروع می‌شود؛ همیشه «امروز» و «حالا» حلقه گمشده در برنامه‌ریزی‌های ماست. دلیل آن هم این است که تاکنون نگاه ما به زمان، روز، هفته و ماه بوده نه ساعت و دقیقه. حتی ثانیه را هیچ به شمار می‌آوریم. دیگر پیکو ثانیه که معادل یک تریلینیوم ثانیه است، نانو ثانیه معادل یک بیایونیم ثانیه و میکرو ثانیه جای خود دارد. شاید ندیدن این ریزه‌ها به دلیل نگاه ما به افق‌های دور دست است! این نوع زمان‌ها را زیاد جدی نگیرید، عجله هم نکنید که زود به قبله آمال دست یابید چون هر انسان دارای محدودیت‌هایی است. به هر حال یک انسان نهایتا می‌تواند با سرعت 35 کیلومتر در ساعت بدود نه بیش از آن.

موارد زیادی برای هدر رفت زمان وجود دارد، مانند تلفن، مهمان ناخوانده، تلویزیون، صحبت‌های کم‌اهمیت، نداشتن انضباط کاری، سستی و بی‌ارادگی در تصمیم‌گیری، دوباره‌کاری و نداشتن تمرکز حواس. لطفا خودتان سیاهه را ادامه دهید، اما شاید باورش سخت باشد که با برنامه‌ریزی می‌توان به بخشی از رویاهای ذهنی خود دست یافت. منظور درست همان رویاهایی است که قبل از خواب، سر کلاس درس، در جلسه‌های مهم و غیرمهم اداری و خانوادگی، مترو و در همه‌جا، زمان خود را به غرق شدن در آنها سپری می‌کنیم. باور کنید برنامه‌ریزی به شما نظم می‌دهد. اصلا اگر می‌خواهید بدانید شما آدم منظمی هستید یا خیر، به اتاقتان نظری بیندازید اگر منظم بود حکایت از اندرون شما دارد و اگر نظمی نداشت بدانید نوعی درهم ریختگی در شما وجود دارد. اتاقتان را مرتب کنید تا بعد... «بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین‌‌‌/‌‌‌ کاین اشارت زجهان گذران ما را بس.»

ساعت کیفی شما چند است

حتما تا حالا به این نکته رسیده‌اید که شما در برخی ساعات شبانه‌روز پرانرژ‌ی‌تر و باانگیزه‌تر هستید. معمولا در این ساعت به فکر کارهای بزرگ یا به انجام امور مهم اداری و خانگی می‌پردازید. کارشناسان به این زمان می‌گویند «ساعت کیفی». معمولا در این زمان بدن از نظر نظم بیولوژی و آناتومی جسمی، از شرایط بهتری برخوردار است. این زمان در افراد مختلف متفاوت است. برخی در سپیده‌دم صبح، تعدادی در ساعت‌های مختلف روز و کسانی هم ساعات پایان شب؛ مثل نویسنده‌ها.به هر حال می‌توان عقربه‌های این ساعت را به سمت نیل به اهدافتان تنظیم کنید، اما قبل از هر چیز مراقب عوامل اخلالگر یعنی همان تماشای نامنظم تلویزیون و بازی‌های مجازی باشید؛ لطفا! البته همین ساعت کیفی شما بدون برنامه، چندان بازدهی نخواهد داشت. بنابراین همه آنهایی که در باب زمان و برنامه‌ریزی قلمفرسایی می‌کنند یا می‌خواهند در این خصوص نظری ارائه دهند همگی بر مواردی مانند نوشتن برنامه، هدف‌گذاری، اولویت‌بندی کارها و تعادل بین امور، اجماع نظر داشته و دارند.

تمرکز هم عامل مهم دیگری در استفاده مفید از زمان است. شما در ساعت کیفی روزانه خود می‌توانید به امور مهم و ظریف بپردازید، اما اگر بخواهید همین کارها را مثلا پس از غذای نیمروز انجام دهید به واسطه نداشتن دقت تلاش‌های شما زخم عمیق برمی‌دارد. احتمال دارد یک کار نیم ساعته چند روز به طول بینجامد و شما هم از آن دلزده شوید. فراموش نکنید که؛ «شما می‌توانید هر کاری را انجام دهید، اما نمی‌توانید همه کارها را انجام دهید.»

فرصت‌شناسی به جای فرصت‌طلبی

باید فرصت‌شناس بود نه فرصت‌طلب؛ چون فرصت‌طلبی همان مرحله شروع و گام گذاشتن به رقابت منفی است. سخن آخر قصه‌ای در باب فرصت. «کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه تلاش کرد نتوانست الاغ را از چاه بیرون بیاورد. برای این که حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زجر نکشد. مردم با سطل روی سر الاغ خاک ریختند، اما الاغ هر بار خاک‌های روی بدنش را می‌تکاند و زیر پایش می‌ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می‌آمد سعی می‌کرد روی خاک‌ها بایستد. روستایی‌ها همین‌طور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ نیز به بالا آمدن ادامه داد تا این‌که به لبه چاه رسید و بیرون آمد.»

زمان در جریان است، مسافر زمان هستیم همه. شما در حال خواندن این نوشتار هستید و زمان در حال گذشت؛ گاهی آدم هنگام تحویل سال می‌ماند که آیا یک سال از عمر او کم شده یا یک سال به سنش اضافه!

برچسب ها: کشاورز ، ازدواج ، حکایت
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: