کد خبر: ۳۳۸۹
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۰ - ۲۵ خرداد ۱۳۹۲ - 2013June 15
  شفا آنلاين -وارد بخش اطفال بيمارستان مسيح دانشوري كه مي‌شوي نگاهت به مادران رنگ پريده‌اي مي‌افتد كه بر بالين فرزندان خود صبورانه ايستاده‌اند و انتظار لبخند فرزندان خود را مي‌كشند. چه كشنده است اين انتظار، اين لحظات طاقت فرسا را مادران درد كشيده با تمام وجودشان حس مي‌كنند. هر نفسي كه به سختي كشيده مي‌شود آهي تلخ بر دل مادران مي‌نشاند. همه فصل‌هاي زيبا و رنگارنگ در پيش چشمان اين مادران رنگ سياه دارد. تمام كودكاني كه در اين بخش بستري هستند مشكلات ريوي دارند و نفس تازه برايشان مفهوم زندگي دارد.پاي درد دل اين مادران كه مي‌نشيني نگاهت به زندگي تغيير مي‌كند. صبر، گذشت، ايثار، يكرنگي و مقاومت را سر لوحه زندگي قرار مي‌دهي
سفره دل در ميان كودكاني كه در حياط بيمارستان براي هواخوري با مادران آمده بودند نگاهم به مادري افتاد كه كودك خردسال خود را در آغوش گرفته بود نگاه معصوم اين كودك هزاران حرف نگفته را در خود جاي داده بود. انگار اين مادر دلش مي‌خواست سفره دلش را باز كند تا مهمان درددل‌هايش شوي. قدم‌هايم تندتر شدند، خودم را به او رساندم سر حرف را با او باز كردم. اين مادر گفت: دخترم سما 2 ساله است بعد از دو فرزند پسر كه بزرگ هستند خدا سما را به ما هديه داد. هر بار كه سرما مي‌خورد مدت‌ها طول مي‌كشيد تا بهبود پيدا كند تا اين‌كه سرفه‌هايش طولاني شد و مدام تك سرفه مي‌كرد. از شهر قزوين به بيمارستان مسيح دانشوري آمديم، بعد از عكسبرداري و انجام آزمايشات مشخص شد دچار عفونت ريه شده است. قبل از آمدن به تهران هم يك بار در بيمارستان قزوين بستري بود و پزشكان تشخيص بيماري سل داده بودند. در طول اين چند روزي كه سما در بيمارستان بستري است مدام با خودم زمزمه مي‌كنم كه چه گناهي كرده ام كه دختركم بايد در اين سن به جاي خنده، ‌شادي و بازي روي تخت بيمارستان باشد.روزي كه سما در بيمارستان مسيح دانشوري بستري شد ماه رجب آغاز شده بود تمام اين روزها را روزه گرفتم تا زندگي شكوفه‌هاي لبخند را روي لبان دخترم بنشاند. اين مادر دلشكسته در ادامه مي‌افزايد: چند شب پيش بالاي سر سما دعا مي‌خواندم و آرام آرام اشك مي‌ريختم ناگهان صداي ناله كودك بيماري را از اتاق ديگري شنيدم به دنبال صدا مي‌گشتم تا اين‌كه چند اتاق آن طرف‌تر كودكي را ديدم كه با مادرش از شهر سنندج آمده بودند وقتي صداي ناله‌هاي پسر بچه را شنيدم دلم سوخت احساس مي‌كردم فرزند خودم است همان جا به ديوار اتاقش تكيه دادم و از ته دل گريستم. سما خيلي كوچك‌تر از آن است كه درد، بيماري و رنج را بفهمد او هنوز زود است كه با اين مفاهيم دردناك آشنا شود. سما براي عروسك‌ها ، پدر و برادرانش دلتنگي مي‌كند. كمي‌ آن طرف تر كمي‌آن طرف تر دختر بچه‌اي با روسري آبي،‌ سرش را روي شانه‌هاي مادرش گذاشته است. مادر هم دست نوازش روي سر دخترك مي‌كشد و قشنگ‌ترين قصه‌اي را كه دوست دارد برايش تعريف مي‌كند. چهره مادر خسته است، نگاهش به نقطه اي دور خيره مانده است اما تلاش مي‌كند كه دخترك غم چهره اش را نبيند. مادر اين دختر 10 ساله مي‌گويد: حديث سه روز است كه در بخش كودكان بيمارستان مسيح دانشوري بستري شده است. هر ثانيه‌اي كه از زندگي من و حديث در اين بيمارستان گذشته است انگار صد سال مي‌گذرد. سردرگم و حيران هستم از اين‌كه چطور شد دنياي رنگارنگ كودكانه دخترم به بيمارستان خلاصه شد. سال‌ها حديث تحت نظر متخصص اطفال در شهر ورامين بود تا اينكه سرفه‌هايش دائمي‌شد و در عكسبرداري تشخيص التهاب و عفونت ريه دادند. روز به روز حال حديث بدتر مي‌شد، به بيمارستان مسيح دانشوري آمديم تا درمان تخصصي انجام گيرد.چشم اميدم به لطف خداوند است دلم مي‌سوزد كه شاگرد اول كلاس است و الان هم فصل امتحانات دخترم بايد براي بقاي زندگي‌اش به جنگ با سرنوشت برود. اولین تجربه حديث درس خواندن را دوست دارد و معلمش براي دلگرم كردن او قول داده است بعد از مرخص شدن از بيمارستان از او امتحان بگيرد.پزشكان گفته اند از اين به بعد زندگي حديث وارد فصل جديدي مي‌شود و ديگر نمي‌توان مثل گذشته به او نگاه کرد. مادر حدیث مي‌گويد: حديث نياز به مراقبت‌هاي جدي تري دارد و چون سيستم ايمني بدنش ضعيف است مثل گذشته توان دويدن، ورزش كردن و.. را ندارد. دخترم با اينكه روحيه اي قوي دارد اما از بودن در بيمارستان و خوابيدن روي تخت بيزار است. احساس دلتنگي مي‌كند و مدام از من مي‌خواهد با او در حياط بيمارستان قدم بزنم چون اولين بار است كه حديث در بيمارستان بستري شده است.وقتي سرفه‌هايش شدت پيدا مي‌كند تا صبح بيدارم و پلك نمي‌زنم تا بتوانم به موقع در كنارش باشم تا شايد صداي سرفه‌هايش به خنده شيرين تبديل شود. آرزويم اين است دخترم را در حال دويدن ببينم. او حق زندگي دارد. او حق دارد كه نفس بكشد و از ته دل بخندد. درست است كه مرگ حق است اما با تنگي نفس زندگي كردن حق اين كودكان نيست. سهم اين كودكان از زندگي بزرگ نيست، آنها مي‌خواهند هواي بهار را احساس كنند مهدیه شایگان.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: