کد خبر: ۲۹۷۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۱ - ۰۹ خرداد ۱۳۹۲ - 2013May 30
شفا آنلاین -زن جوان با دلخوري نگاهي به ساعت ديواري اتاق انداخت كه از 11 شب گذشته بود. اما شوهرش هنوز به خانه نيامده بود. براي چندين‌بار گوشي تلفن را برداشت و شماره وحيد را گرفت و پس از بيان چند جمله گلايه‌آميز تلفن را قطع كرد تا اينكه دقايقي بعد مرد جوان به خانه رسيد. كتايون با ديدن همسرش گفت: «بارها به تو گفته‌ام شب‌هايي كه قرار است دير به خانه بيايي به من خبر بده به خانه مادرم بروم تا از تنهايي و ترس دق نكنم.» 
به گزارش شفا آنلاین ،وحيد كه ظاهرش خسته و بي‌حوصله نشان مي‌داد گفت: عزيزم چه كار كنم؟ سر كار بودم. خودت مي‌داني كه دست تنها هستم. اين روزها حسابي سرم شلوغ است مي‌دانم. تنها مي‌ماني اما چاره چيست بايد تحمل كني... كتايون كه هنوز چهره‌اش درهم و گرفته بود گفت: اگر با پيشنهادم موافقت مي‌كردي هم تو راحت مي‌شدي هم من سرم گرم مي‌شد. مگر چه اشكالي دارد اين همه زن و شوهر تو دنيا كنار هم كار مي‌كنند ما هم يكي مثل آنها. اجازه بده من هم در مغازه‌ات كار كنم حقوق و دستمزد هم نمي‌خواهم. همين‌قدر كه سرگرم باشم و كمكي براي تو باشم كافي است. بدين‌ترتيب سرانجام اصرارهاي كتايون نتيجه داد و همسرش موافقت كرد او روزها براي كار به مغازه بيايد. چندماه بعد وحيد كه از طريق عمويش با پسر جواني به نام كيوان آشنا شده بود تصميم گرفت با كيوان كه سرمايه‌اي داشت شراكت كند. پس از چند جلسه ملاقات و گفت‌وگوهاي بيشتر به توافق رسيد و خيلي زود كار مشترك را شروع كردند. با سرمايه‌اي كه كيوان در اختيار وحيد قرار داد او خيلي زود كارش را توسعه داد و هر روز بيش از روز قبل كار و كاسبي آنها رونق مي‌گرفت و همه از اين وضعيت خوشحال بودند. از سوي ديگر كيوان كه آرام آرام اعتماد وحيد را جلب كرده بود پا به خانه زوج جوان نيز گذاشت. چندي بعد وحيد كه هميشه به مجرد بودن كيوان اعتراض داشت پيشنهاد داد از ميان دختران فاميل او يا كتايون يكي را به همسري انتخاب كند. اينگونه شد كه خواهر كتايون و يكي از دوستانش را به كيوان معرفي كردند اما پس از چند هفته پسر جوان به بهانه‌هاي مختلف از ازدواج با آنها طفره رفت. حدود دو سال از آشنايي كيوان و خانواده وحيد گذشته بود كه كتايون متوجه نگاه‌هاي معنادار و رفتار محبت‌آميز كيوان شد. بالاخره نيز به خاطر محبت‌هاي كيوان روابط پنهاني و شيطاني آنها آغاز شد. چند ماه بعد وقتي كتايون جواب آزمايش بارداري‌اش را گرفت شك و ترديد در دل سياهش ريشه دواند. به همين خاطر ابتدا موضوع را با كيوان در ميان گذاشت اما او با خنده‌اي شيطاني به زن جوان گفت: خب پدر اين بچه وحيد است، پس نگران چه هستي؟! اما كتايون كه از فرط ناراحتي رنگ به چهره نداشت گفت: دلم گواهي حادثه شومي مي‌دهد و... در اين ميان دلداري دادن‌هاي كيوان هم فايده‌اي نداشت چرا كه چند روز بعد وقتي وحيد خبر بارداري همسرش را شنيد برخلاف انتظار همسرش چندان خوشحال نشد و فقط با لبخندي پرمعنا و البته ساختگي گفت: «مبارك است!» اين واكنش بشدت عجيب و دور از انتظار، ترس و دلهره را در زن فريب خورده بيشتر كرد. روزها به كندي مي‌گذشت و رفتار وحيد با همسرش نيز تغيير كرده بود و اينها نشانه‌هاي خوبي براي كتايون و كيوان نبودند. حالا كتايون بيشتر احساس مي‌كرد كه همسرش به روابط پنهاني او و پسر جوان شك كرده است. تا اينكه سرانجام يك شب كه زن و شوهر در اوج اوقات تلخي در خانه نشسته بودند وحيد بي‌مقدمه رو به كتايون كرد و گفت: «چند وقت است با كيوان رابطه داري؟!» كتايون كه با شنيدن اين جمله نفس در سينه‌اش حبس شده بود خيلي زود به خودش مسلط شد و با چهره‌اي متعجب و پرسشگر گفت: منظورت از اين حرف چه بود؟ - خودت را به آن راه نزن. مدتي است كه مي‌دانم با اين نامرد ارتباط داري اما صبر كردم تا مطمئن شوم. زن جوان كه حالا صدايش به وضوح مي‌لرزيد با قيافه‌اي حق به جانب به انكار حرف‌هاي شوهرش پرداخت و با صداي بلند او را به تهمت و افترا متهم كرد. اما وحيد كه آرامش عجيبي داشت، پس از پايان حرف‌هاي همسرش گفت: «همين الآن به كيوان تلفن بزن و بگو فردا صبح به اينجا بيايد. اگر هم بخواهي به هر طريقي به او بفهماني من هم در خانه هستم مي‌كشمت!» كتايون كه ديگر چاره‌اي جز اطاعت نداشت با كيوان تماس گرفت و براي روز بعد قرار گذاشت. اما در دل آرزو مي‌كرد اي كاش كيوان اين دعوت را نپذيرد. با اين وجود پسر شيطان صفت بدون هيچ فكر و تأملي جواب مثبت داد. خلاصه آن شب سخت‌ترين لحظات زندگي زن و مرد جوان در خانه سپري شد. كتايون بارها آرزو كرد بميرد و صبح فردا را نبيند. اما بالاخره صبح از راه رسيد و دعاهاي زن جوان مستجاب نشد! وقتي كيوان قدم به خانه آنها گذاشت مثل هميشه شوخي را آغاز كرد و كتايون با ظاهري جدي و دستاني لرزان از او دعوت كرد روي صندلي بنشيند. رد و بدل شدن چند جمله از سوي كيوان كافي بود كه وحيد تصميم قطعي‌اش را بگيرد. به همين خاطر دقايقي بعد همانند ماري زخمي نعره‌زنان از پشت سر به كيوان حمله كرد و با چند ضربه قمه وي را از پا درآورد. كتايون هم مثل مجسمه، بهت زده و مبهوت تنها نظاره‌گر اين صحنه خونين بود. همه اتفاقات در يك چشم بر هم زدن رخ داد. بلافاصله جسد قطعه قطعه شده كيوان در چمداني جاسازي شد و شبانه در بيابان‌هاي اطراف شهر به آتش كشيده شد. پس از آن نوبت كتايون بود كه شب و روز با شكنجه‌ها و تهديدهاي وحيد بسازد و دم برنياورد. اما بالاخره اصرارهاي خانواده كتايون كه هر روز بيش از قبل شاهد ذره ذره آب شدن دخترشان و ناراحتي‌هاي روحي او بودند باعث شد وي لب به اعتراف باز كند و راز اين جنايت خونين را براي آنها و سپس پليس فاش كند. حالا وحيد در انتظار صدور حكم نشسته و كتايون نيز در زندان به آينده تاريك خود و فرزندي كه در راه دارد و اشتباه شيطاني‌اش مي‌انديشد اما افسوس كه پشيماني سودي ندارد و... مراقب دوستي‌هاي خانوادگي باشيم مجيد ابهري – آسيب‌شناس اجتماعي خيانت يك رفتار ناهنجار و غيراخلاقي است. حال اگر اين اتفاق از سوي دوست و آشنا صورت گيرد به طور قطع درد و رنجي مضاعف تلقي مي‌شود. انسان‌ها در زندگي برحسب سن و شرايط خانوادگي نياز به دوست و هم‌صحبت دارند، پس در مسير گذران عمر تلاش مي‌كنند تا براي خود دوستاني انتخاب كنند همانند همكلاسي‌هاي مدرسه و دانشگاه يا دوستي‌هايي كه در محيط كار و سفر ايجاد مي‌شود. اما متأسفانه در جامعه ما به خاطر ضعف مهارت‌هاي دوست‌يابي بيشتر افراد در انتخاب يا نگهداري دوست دچار مشكلات مختلفي مي‌شوند كه اين معضل ريشه در نداشتن مهارت كافي در انتخاب دوست يا اشتباه بودن معيارهاي دوستيابي ما دارد. ضمن اين كه وظيفه والدين، مربيان و رسانه‌هاي جمعي است كه به مردم در اين باره آموزش دهند چرا كه اندك اشتباهي در انتخاب دوست ممكن است ما را به انحراف از مسير اصلي زندگي و مشكلات مختلف و در نهايت تباهي بكشاند و... از اين گذشته مروري بر ادبيات فارسي ما نشان مي‌دهد كه هميشه بر انتخاب صحيح دوست و ويژگي‌هاي يك دوست خوب تأكيد شده است. از سوي ديگر در عرف جامعه به طور معمول افكار عمومي، شخصيت هر فرد را با دوستان او ارزيابي مي‌كنند. از قديم گفته‌اند «تو اول بگو با كيان دوستي، پس آنگه بگويم كه تو كيستي» متأسفانه دوست نادان، مصيبتي بزرگ است چرا كه فرد را به سوي اعتياد، فساد و ساير آسيب‌هاي اجتماعي سوق داده و در پاره‌اي از موارد حتي به قيمت جان او تمام مي‌شود. منظور از دوستي و روابط عاطفي فقط گذران وقت و صحبت و بحث نيست. دوست بايد آئينه صداقت براي نماياندن رفتارهاي مطلوب باشد و بتواند بر دانش و آگاهي ما بيفزايد. گاه يك دوست ناجوانمرد و يا نادان چنان ضربات مهيب و آسيب‌هاي جبران ناپذيري به زندگي ما وارد مي‌كند كه هيچ دشمني قادر به انجام آن نيست چرا كه انسان در مواجهه با دشمن از هر بابت مراقب رفتار و گفتار و سلوك خويش است اما در برابر دوست، انسان از منطق و كنترل خلع سلاح مي‌شود و چه بسا ممكن است رازها و اسرار خويش را با وي در ميان بگذارد و... چرا كه متأسفانه در روزگار ما برخي دوستي‌ها جنبه مادي داشته و فقط براي استفاده از امكانات، روابط فرد و يا منافع مادي يكديگر شكل مي‌گيرد. در اين ميان متأسفانه تأثربرانگيزترين مورد، مسائل اخلاقي است كه اين روزها بيشتر از گذشته به چشم مي‌خورد. چه بسا كساني كه در لباس و ظاهر دوست وارد زندگي و حريم خصوصي افراد مي‌شوند و شوهر يا زن را به انحراف كشانده و شالوده خانواده را از هم مي‌پاشند. اما نكته مهم و قابل توجه اين كه همواره بايد سعي كرد از ورود چشمان ناپاك و افكار ناپاك‌تر به زندگي جلوگيري كرد. زيرا به هيچ عنوان لزومي ندارد يك مرد يا زن متأهل با افراد مجرد ارتباط خانوادگي داشته باشند. كم نبودند زنان يا مردان مجردي كه به اسم دوست وارد زندگي افراد شده و خانه و كاشانه آنها را به نابودي كشانده‌اند و جز اعتياد، فساد، سرقت و آسيب‌هاي اجتماعي ديگر حاصلي نداشته‌اند. همواره به خاطر داشته باشيد كه براي انتخاب دوست، شخصيت، اصالت، پاكداني و صداقت را ملاك قرار دهيد. اين به معناي تنها ماندن نيست. اما تنها ماندن بهتر از دوستي با ناجوانمردان است. متأسفانه گاه پيش آمده كه زن يا شوهر از چشم ناپاك يا رفتار نامناسب دوستي شكايت مي‌كند اما همسر نه تنها به اين موضوع توجهي نمي‌كند بلكه تذكر او را به حساب حسادت گذاشته و به عبارتي دوست را به همسر و شريك زندگي خود ترجيح مي‌دهد و در پايان عواقب شوم اين دوستي را نيز به تلخي تجربه مي‌كند و...      
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: