یادم می آید سال 63 ، وقتی رفتی تازه شش سال داشتم . من بودم ، برادرم میثم و مادری که چشم هایش به در بود . تازه مدرسه رفته بودم ، یک سال هم زودتر . خوب یادم هست . بعد ازظهرها چشم به تمام درها می دوختم که بیایی . شب های سرد رویا می بافتم
شفا آنلاین>یادداشت>عصر است . پائیز است . کوچه بوی دل تنگی می دهد . جایی در میان ابرها خورشید را می بینم که می لرزد . با آنکه نیستی گرمای بودنت در خانه حس می شود . یاد روزهای رفتنت می افتم . با اینکه آفتاب طلوع کرده بود ، دندان هایم به هم می خورد و رنگ پریده بودم .
یادم می آید سال 63 ، وقتی رفتی تازه شش سال داشتم . من بودم ، برادرم میثم و مادری که چشم هایش به در بود . تازه مدرسه رفته بودم ، یک سال هم زودتر . خوب یادم هست . بعد ازظهرها چشم به تمام درها می دوختم که بیایی . شب های سرد رویا<Cold Nights Dream> می بافتم . بابا می آید... انار می آورد... سایه اش می افتد روی دفتر مشقم و می فهمم که آمده است . هر روز می گفتم بابا امروز هر طوری که شده می آید . کوچه ها بوی جنگ می دادند بوی جبهه ... همه جا حرف نیامدن ها بود . به مادراصرارکردم که می خواهم برای بابا نامه بنویسم . نوشتم . قرار بود روزتولدت 29 بهمن نامه به دستت برسد .
" پدر خوبم سلام ، امیدوارم حالت خوب باشد اگر از حال من خواسته باشی ، بد نیستم . وقتی نامه شما آمدم خیلی خوشحال شدم ، پدر رزمنده من خیلی دوستت دارم ، برای همین دعا می کنم که صدام بمیرد و همه رزمنده ها با پیروزی به خانه های خود برگردند ، بابا جان الان که دارم این نامه را می نویسم ساعت دوازده و پانزده دقیقه روز دوشنبه 29 بهمن است و من به مامان گفتم کمک کند که برایت نامه بنویسم ، بابا دوستت دارم ، دلم برات خیلی تنگ شده ، من دعا می کنم که زودتر جنگ تمام بشود و شما با پیروزی برگردید ، دخترت از راه دور دست پدر خود را می بوسد ،ما منتظرت هستیم . امضا . خدا حافظ .
جواب نامه را بده " نیره خاوری 23/11/63 "
روی پاکت نوشتیم نامه برسد به دست رزمنده « محمد حسن نادیه خاوری » .
اما نامه هیچ وقت به دستت نرسید . اسمش را گذاشتم نامه ای که هیچ وقت خوانده نشد . وقتی نامه رسید جبهه شهید شده بودی و نامه برگشت خورده را به ما ندادند ، همسایه نامه را گرفته بود و بعد از مدتی نامه را به مادر داد و گفت یادگاری نگاه دارش .
حالا اصل این نامه در موزه شهد است . من دو فرزند دارم ، یک دختر و یک پسر و با میثم ( برادرم ) ،همسرم و مادرم روزها را بدون تو می گذرانیم .
در بزرگداشت هفته دفاع مقدس ، آقای " محمد شریعتمداری " وزیر تعاون ، کار و رفاه اجتماعی به منزل پدری من شهید " محمد حسن نادیه خاوری " از کارکنان وزارت کارآمد و از نزدیک با هم گفت و گو کردیم .
آقای شریعتمداری گفت : افتخار ما این است که شهید " محمد حسن نادیه خاوری " در سی و دو سالگی ازکارمندان وزارت کار بوده است و طوری به جبهه رفت که حتی حقوق ماهیانه خود را نیز در آن سال ها دریافت نکرد . با اعتقاد خود پای جنگ رفت و برای عقیده خود جنگید و این بسیار فرق دارد با آدم هایی که برای مسائل دنیا کاری را انجام می دهند .
ما و خانواده مان این دیدار را به ذهن می سپاریم تا همیشه .
شقایق آرمان