aشفا آنلاين - یکی از زنان امدادگر که در سال 60 در یکی از بیمارستان های مریوان خدمت می کرد، درباره فراموش شدن اسم شب به نقل خاطره ای از آن ایام پرداخت.
ˈراضیه خلیلیانˈ که مانند دیگر زنان در دوران دفاع مقدس حضور و مشارکتی فعال داشت، درباره یکی از خاطرات خود می گوید: برادر احمد صلاح نمی دانست که خواهران شب ها تنها نگهبانی بدهند، همیشه دو نفری نگهبانی می دادیم ولی زمان آن را دو برابر می کردیم، برای این که سر پست حاضر شویم، اسم شب را می پرسیدیم، اسم خودمان را هم می گفتیم و زمان پست که معمولا از ساعت 10 شب شروع می شد به نگهبانی می پرداختیم.
خواهرانی هم که پست نداشتند، استراحت می کردند اما آنها هم باید اسم شب را می دانستند، اگر کسی می خواست از پست عبور کند، باید اسم شب و اسم خود را می گفت.
فاصله خوابگاه ما تا دستشویی طوری بود که برای رفتن به آن باید از میان نگهبانان می گذشتیم، اگر یکی از خواهران شب هنگام می خواست دستشویی برود، سه ربع ساعت طول می کشید چون در تاریکی اتاق می بایست مانتو و روسریش را پیدا می کرد.
هر کدام از خواهران وقتی می خواستند از اتاق بیرون بروند، هر مانتو یا روسری که دم دستشان بود، می پوشیدند و می رفتند و وقتی هم که برمی گشتند، جای خاصی نمی گذاشتند.
بعد با گفتن اسم شب باید از میان نگهبانان می گذشت و باز به همین صورت به خوابگاه برمی گشت.
در بین راه هم باید مراقب بود تا در تاریکی محض محوطه بیمارستان میان درخت ها نرود چون اگر یک قدم کوتاه یا بلند برمی داشت به میان درخت ها می رفت و امکان داشت که در لابلای آنها یکی از اعضای گروهک ها کمین کرده باشد و این کار سبب می شد او بی صدا در کمین آنها بیفتد.
گروهک ها شب ها لابلای درخت ها کمین می کردند، بعضی شب ها آنقدر خسته بودیم که وقتی نیمه شب می خواستیم از اتاق بیرون بیاییم، اسم شب یادمان می رفت، از خواهری که کنارمان بود می پرسیدیم.
او هم که خواب آلود بود، اسم شب قبل را می گفت، از همه جا بی خبر به محوطه می آمدیم، وقتی نگهبانان اسم شب را می پرسیدند، اسم شب قبل رامی گفتیم واینجا بود که دردسر شروع می شد و نگهبانان به شدت با ما برخورد می کردند.
این مساله چندین بار برای خواهران اتفاق افتاد وآنها با تمام خستگی تمام شب را برای سئوال و جواب بیدارمی ماندند و بدون هیچ استراحتی کار روزانه را شروع می کردند