کد خبر: ۱۱۷۹۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۳ - ۲۴ دی ۱۳۹۲ - 2014January 14
شفا آنلاین:آیا شما هم از آن دسته زنانی هستید که یک یا چند مورد از اخلاق و رفتار همسرشان آزارشان می‌دهد و به هر دری می‌زنند شاید بتوانند تغییری در عادت‌های ناخوشایند او ایجاد کنند. بیشتر زنان مایلند در صورت امکان همسرشان کاملا تغییر کند.
به گزارش شفا آنلاین،اغلب از زنان شنیده ام که می گویند: می خواهی بدانی مشکل ازدواج من چیست؟ همسرم؛ خود او مشکل من است. و بعد ادامه می دهند: کاش هر روز به من می گفت که دوستم دارد.... کاش فقط سهم خودش را از مسئولیت های زندگی انجام دهد...، اگر فقط می توانست درآمد بیشتری داشته باشد...، کاش بیشتر به فکر من بود..، کاش کمی رمانتیک بود...، کاش عادت های بد خود را ترک می کرد...، یا به قول هایی که می داد عمل می کرد..، چه خوب بود اگر مرا هم در تصمیم گیری هایش دخالت می داد..، کاش سطل آشغال را بیرون می برد، ظرف ها را می شست و بدون این که من بگویم وظایف خود را انجام می داد...؛ و این ای کاش ها همچنان ادامه دارد. آیا این حرف ها برای شما آشنا نیست؟ شرط می بندم در مورد همسرتان هرچه را می خواهید تغییر یا ارتقا دهید، برایتان انتظارهای معقولی به نظر می رسد و بیشتر از آنچه دیگر زنان از همسرانشان انتظار دارند، نیست. و شما حق دارید انتظار چنین تغییراتی را داشته باشید درست به همان اندازه که حق دارید شاد باشید. همسر شما کاملا توانایی دارد تغییرات مورد نظر شما را در خود ایجاد کند، اما فقط به این دلیل او تاکنون این کار را انجام نداده که انگیزه یا دلیل کافی برای انجام این کار نداشته یا شرایط حاکم بر ازدواجتان او را ملزم به تغییر نکرده است.   گاهی زن ها نمی توانند 1. شما هیچ کس را نمی توانید تغییر دهید، چه همسرتان و چه هر کس دیگری را. شما فقط می توانید محیط یا شرایط را طوری بسازید که او خودش بخواهد تغییر کند. شما یک کاتالیزور برای تغییر هستید، کسی که بر همسرتان تاثیر می گذارد، نه کسی که باعث تغییر او می شود. واقعیت این است که شما نمی توانید باعث تغییر همسرتان شوید، اما می توانید شرایطی ایجاد کنید که او خودش را تغییر دهد. تنها کسی که می تواند یک نفر را تغییر دهد، خودش است. این اصل بی شباهت به اصلی که در مورد بدن انسان کاربرد دارد، نیست. خوردن مولتی ویتامین باعث درمان بیماری نمی شود، بلکه موادی را که بدن به وسیله آنها توانایی خود را برای درمان به دست می آورد، در اختیار او قرار می دهد. بدن انسان یک خلقت اعجاب انگیز است که در شرایط ایده آل می تواند کارهای بزرگ و عجیبی انجام دهد. به همین دلیل وقتی همسرتان در یک محیط مغذی قرار می گیرد که به او انگیزه و الهام لازم را بدهد، توانایی هایی را از خود بروز می دهد که فکر آن را هم نمی کنید. 2. دلیل دوم که چرا یک زن معمولا در تلاش برای تغییر شوهرش شکست می خورد، این است که آشکارا به او می فهماند که می خواهد او را تغییر دهد. اغلب شوهران از این که می بینند زنانشان سعی دارند آنها را تغییر دهند، ناراحت و عصبانی می شوند و در نتیجه در برابر تغییر بیشتر مقاومت می کنند. این حالت به نیاز طبیعی بشر برای مورد قبول بودن برمی گردد. آنچه در ضمیر ناخودآگاه همسرتان نفوذ می کند این فکر است که اگر او را دوست دارید، چرا می خواهید او را تغییر دهید؟ چرا نمی توانید او را به دلیل آنچه هست بپذیرید ـ با همه خوبی ها و بدی هایش- تلاش شما برای تغییر در او احساس ناتوانی و بی کفایتی ایجاد می کند و احترام و قدرتی را که او به آن نیاز دارد، از بین می برد. حال به سوال اصلی برمی گردیم: شما به عنوان یک زن چگونه می توانید همسرتان را تغییر دهید؟ پاسخ این است، فقط با تغییر دادن خود. شما هرگز مستقیما نمی توانید همسر خود را تغییر دهید، اما مطمئنا می توانید این کار را به طور غیرمستقیم انجام دهید، به این ترتیب که شرایط را طوری فراهم کنید که او به دلیل اصلاحاتی که شما در خود ایجاد کرده اید، تغییر کند. اگر خوب فکر کنید تغییر دادن خود تنها چیزی است که شما روی آن کنترل دارید. وقتی خودتان را تغییر دهید، محیط، شرایط و موقعیت هایی را فراهم کرده اید که همسرتان مایل خواهد بود خودش را تغییر دهد. اما این من نیستم که باید تغییر کنم، همسرم باید عوض شود. این واکنشی است که بیشتر زنان نسبت به تغییر شوهرانشان دارند، آنها همیشه اعتراض می کنند و می گویند من هیچ اشتباهی ندارم. خوب، حدس می زنید چه اتفاقی می افتد؟ همسرتان نیز همین طور فکر می کند. او هیچ خطایی ندارد که بخواهد اصلاح شود. در جایی که شما و همسرتان این حق را دارید هر آنچه هستید، باشید. اگر بخواهید در کنار یکدیگر با شادمانی زندگی کنید، نیازی به تغییر نیست، اما اگر مایلید برخی از خصوصیات همسرتان را بهبود دهید باید بدانید که تغییر از خود شما آغاز می شود. بدانید قبل از این که باورها، عادات و رفتار خود را تغییر دهید هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. اگر بعضی ویژگی های خاص خود را تغییر دهید، آنچنان تاثیری بر همسرتان خواهید گذاشت که خودتان تعجب خواهید کرد. به این ترتیب به او انگیزه لازم را داده اید که تغییراتی در خود ایجاد کند، و در واقع او را به همان شکل که می خواهید قالب داده اید، این درست مثل تراشیدن یک مجسمه از یک تکه سنگ است. در 1567 میلادی پس از این که میکل آنژ شاهکار هنری خود با نام داوود را تمام کرد، از او پرسیدند: تو چطور توانستی از یک تکه سنگ چنین مجسمه زیبایی بسازی؟ میکل آنژ پاسخ داد: داوود درون آن سنگ بود، من فقط تکه های اضافی را از آن بریدم. همین موضوع در مورد همسر شما واقعیت دارد. آن همسر شگفت انگیزی که همیشه راجع به آن فکر می کنید، در کنار شماست. نیازی نیست او را به چیزی که نیست، تبدیل کنید. او هم اکنون همان چیزی است که شما می خواهید و تمام کاری که شما باید انجام دهید این است که لایه هایی را که مانع بروز استعدادهای درونی اوست بردارید. همسر شما یک شاهکار هنری است که منتظر است آن را بسازید. چگونه زنی باید باشید روش های زیادی برای تغییر دادن خود دارید که در نهایت به این منجر خواهد شد که او رفتار خود را اصلاح کرده و به مردی که همیشه در رویاهایتان به او فکر می کردید، تبدیل شود. مهم ترین آنها آموختن مهارت مطیع بودن است. «چه؟» از عصبانیت سرخ شدید. «منظور شما از این که می گویید مطیع باشم، چیست؟ این که با همسرم با احترام و شایستگی رفتار کنم، درست اما مطیع او باشم؟ هرگز!» اغلب زنان در مقابل پیشنهاد مطیع همسر بودن از کوره در می روند. آنها می گویند: ما در قرن 21 زندگی می کنیم، نه در عصر حجر! موقتا این باور خود را کنار بگذارید و نظریه خود در مورد این که مطیع بودن چنین است و چنان را فراموش کنید. بیایید ببینیم مطیع بودن چه چیزی نیست: مطیع بودن به معنی تحت کنترل کامل همسر بودن نیست، مطیع بودن به معنی پست تر بودن، شکست یا نپذیرفتن تساوی حقوق نیست، مطیع بودن این نیست که شما نقشی منفعل در زندگی داشته و قربانی باشید. از همه مهم تر این که مطیع بودن به معنی ضعیف بودن نیست، بلکه سپردن اختیاری قدرت به همسرتان است. در واقع اطاعت اختیاری زن از همسرش که خود عین قدرت است. چرا؟ موضوع این است که وقتی شما با اختیار خود از همسرتان اطاعت می کنید، او مطیع شما خواهد شد. به نظرتان به دست گرفتن قدرت به این شیوه چطور است؟ بیایید به جای این که با همسرتان بجنگید، مطیع او باشید. اطاعت یکی از قدرتمندترین روش هایی است که می توانید از آن استفاده کنید تا همسرتان از نظر عاطفی بیشتر به شما وابسته باشد، به نیازهایتان بیشتر اهمیت دهد و تمام تلاش خود را برای خوشحال کردن شما به کار گیرد. واگذار کردن اختیاری قدرت به او بسیار قدرتمندتر از مبارزه بر سر کسب قدرت است. لطافت و زنانگی شما نتایج بیشتری دارد تا مبارزه، قدرت طلبی و رفتاری تحکم آمیز یا در نقطه مقابل، التماس و نق زدن و زور گفتن. تقریبا همه ابزار دیگر تاثیرپذیری نیاز به تلاش بیشتری دارد؛ ضمن این که نتایج قابل توجهی به دست نمی دهد. بگذارید مثالی بزنم: ماریا یک زن مستقل با شغلی خوب است. او به اندازه همسرش، درآمد دارد. هر وقت قرار است راجع به چیزی تصمیم گیری کنند، اشلی به همسرش یادآوری می کند که نیمی از درآمد خانواده را او تامین می کند و بنابراین حق دارد که نیمی از قدرت را در خانه در اختیار داشته باشد. مدت زیادی نمی گذرد که او احساس می کند بین او و همسرش فاصله افتاده است؛ آرزو می کند همسرش او را ستایش کند، به او اهمیت دهد و از او حمایت کند؛ اما همسرش کاملا نسبت به او بی تفاوت است. ماریا فکرش را نمی کرد که وقتی اصرار داشت مستقل باشد، این فکر را به شوهرش القا می کرد که نیازی به او ندارد. وقتی یک شوهر احساس نکند شما به او نیاز دارید و چیزی نیست که بتواند برای شما بیاورد، یا کاری نیست که برایتان انجام دهد که شما خود نتوانید از عهده آن برآیید، احساس می کند نمی تواند قهرمان زندگی شما باشد. ماریا زمانی که به فکر حفظ استقلال عزیز خود بود، فکر نمی کرد با این رفتار خود به همسرش این طور می فهماند که دوست ندارد شوهرش از نظر عاطفی به او نزدیک شود. گرچه در یک رابطه استقلال لازم است، ولی در مورد ازدواج اغلب نتیجه معکوس دارد. گاهی اوقات استقلال زیاد مانع ایجاد صمیمیت در ازدواج می شود.علاوه بر این، این پیام ماریا که هر کاری تو بتوانی انجام دهی، من خودم بهتر از تو انجام می دهم در نظر همسرش یک نوع مسابقه رقابت است. مردها طبیعتا دوست ندارند با همسرانشان رقابت کنند. آنها در دنیای تجارت و ورزش به اندازه کافی رقیب دارند. مرد همسری می خواهد که بتواند با او حرف بزند و درددل کند، کسی که نسبت به او وفادار باشد و به او احترام بگذارد و با دیده تحسین به او نگاه کند. به این دلیل است که شوهران عموما سعی می کنند در روابط خود از کشمکش اجتناب کنند. وقتی مردی با کسی رقابت می کند، باید در آن رقابت پیروز شود. بنابراین وقتی زنی تلاش می کند با همسرش رقابت کند، مسابقه زورآزمایی شروع می شود و شوهر (که از نظر جنسیتی قوی تر است) احتمالا برنده خواهد شد. ماریا به جای رقابت با شوهرش باید از تلاش برای کسب قدرت دست بردارد و در مقابل از لطافت زنانه خود استفاده کند. اگر او در مقابل وسوسه نشان دادن استقلال و خودکفایی خود مقاومت کند و به جای رقابت با همسرش در مقابل او تسلیم شود و با او با همان احترامی که به آن نیاز دارد رفتار کند، همسرش را کاملا خلع سلاح کرده و قلب مردانه او را نرم خواهد کرد. ماریا با این کار این پیام بی کلام را به جیمی القا می کند که: متاسفم، من یک زنم، نمی توانم با تو رقابت کنم، تو بزرگ تر، قوی تر و در بسیاری از چیزها بهتر از منی. بنابراین کنترل همه چیز را به تو می سپارم. می دانم که جملات بالا برای بسیاری از زنان ـ که با هر چیزی که زن را تحت سلطه مرد قرار دهد مخالفت می کنند ـ تنفرانگیز است؛ اما به شما اطمینان می دهم که موقعیت برتر زن نسبت به مرد هرگز با اظهار این برتری به دست نخواهد آمد. برتری نسبت به مرد با بهره گیری ظریف و زنانه زن از سیاست تسلیم اختیاری و مطیع بودن به دست می آید. وقتی زنی با روشی لطیف، زنانه و غیرتهاجمی در مقابل همسرش تسلیم شود، به او احساس قدرت می دهد؛ و وقتی شوهر احساس قدرت کند، احساس شوالیه ای در زره درخشان در ذهن او شکل می گیرد؛ اعتماد به نفس اش افزایش می یابد، نسبت به همسرش و نیازهای او حساس تر می شود و هر کاری که بتواند انجام می دهد تا همسرش را راضی و خوشحال نگه دارد. می بینید چگونه یک تغییر کوچک در وضع خودتان و در روش برخورد با همسرتان چه تغییر فاحشی در زندگی مشترک شما ایجاد می کند؟ واکنشی که شما نسبت به همسرتان دارید می تواند باعث نزدیکی و صمیمیت شما شود، یا او را مثل یک بوی بد و مشمئزکننده فراری دهد.استفاده از روش تسلیم و اطاعت ممکن است مدتی طول بکشد، اما نتیجه آن نامحدود خواهد بود. نکته ای که لازم است به خاطر بسپارید این است که قدرت زنانه بیش از قدرت مردانه است. زن می تواند فقط با ظرافت خود مرد را به واکنش وادارد. هنر مقاومت نکردن   گرچه آیکیدو در اصل نوعی دفاع شخصی است، اما اساس آن را نظریه فلسفی هماهنگی با رقیب به جای جنگ کردن با او تشکیل می دهد. تاکید آموزش های آیکیدو بر استفاده از روش های آرام، هوشیارانه و بی باکانه است. آنچه که در این مبارزه ایده آل به نظر می رسد، قدرتمندتر بودن از حریف و شکست دادن او نیست، بلکه هماهنگ بودن با اوست. به همین دلیل است که آیکیدو را گاهی هنر مقاومت نکردن یا هنر نجنگیدن می نامند. آیکیدو از حرکات ظریف رقص مانند تشکیل شده و هنرآموزان یاد می گیرند کی و چگونه تسلیم شوند و چگونه حرکات طرف مقابل را هدایت و رهبری کنند و چگونه با استفاده از روش های غیرمقاومتی رقیب خود را کنترل کنند. قدرت یک زن همانند آیکیدو وابسته به هماهنگی او با تمایلات همسرش به منظور کنترل رفتار شوهر با حداقل تلاش است؛ سیاست مشت در برابر مشت ـ مثل کاراته ـ در اینجا کاربرد ندارد؛ بلکه شناخت ریتم و حرکات و اهداف رقیب، تسلیم شدن در برابر او و به دست آوردن موقعیت برتر و زمان بندی برای خنثی کردن او بدون این که آسیب ببیند، شما را به هدف می رساند.با کمی دقت در تکنیک های آیکیدو براحتی می توان شباهت های بین فن دفاعی و روش های مبارزه در زندگی مشترک را مشاهده کرد. زنی که نیازها، خواسته ها، ترس ها و رازهای همسرش را بشناسد، می تواند موقعیت برتر را در زندگی پیدا کند و برای استفاده از روش های غریزی خود برای غلبه بر همسر بدون این که آسیبی به او برساند، برنامه ریزی کند. مهارت همدلی و همراهی «خیلی سخت است که از همسرم اطاعت کنم وقتی می دانم او اشتباه می کند و حق با من است.» این یکی دیگر از فریادهای زنان متاهل است و به این دلیل است که یکی دیگر از مهارت هایی که شانه به شانه مطیع بودن مطرح می شود، هم احساسی و همدلی است. همدلی یعنی توانایی دیدن چیزها از زاویه دید دیگران. یعنی خود را به جای دیگری گذاشتن و بعد تصمیم گرفتن. در اینجا دیگری همان همسر شماست. این یکی از مسائل مهم است که در اغلب روابط و بویژه بین زن و شوهر نادیده گرفته می شود. مهم نیست چقدر حق با شماست ـ یا او چقدر اشتباه می کند ـ آنچه که او فکر می کند، می گوید یا انجام می دهد، به نظر خودش درست است. وقتی این توانایی را پیدا کنید که به مغز همسرتان راه پیدا کنید، نه تنها احساس او را خواهید شناخت، بلکه می فهمید که چرا چنین احساسی دارد و در نتیجه خواهید توانست با همدلی در مقابل او واکنش نشان دهید، حتی اگر با او موافق نباشید. وقتی بتوانید به عقاید همسرتان به همان اندازه نظرات خودتان ارزش بدهید، درواقع استفاده از فن روابط هماهنگ را آغاز کرده اید. مهارت همدلی ازدواج های فراوانی را از خطر نجات داده است. همدلی در زمینه روابط زناشویی نیز نقش مهمی ایفا می کند. بگذارید موضوع را با مثالی روشن کنم: سارا شغلی دارد که هر روز از ساعت 9 صبح تا 5 بعدازظهر وقت او را می گیرد و بنابراین در پایان روز تا حد مرگ خسته است. او وقتی به خانه می رسد، برای خود و همسرش شام درست می کند و پس از شام و بعد از شستن ظرف ها از خستگی نا ندارد و بنابراین وقتی همسرش آماده رفتن به رختخواب می شود، سارا به او تشر می زند که: هی، من تمام روز را سخت کار کرده ام، غذا پختم و ظرف ها را شستم، حالا انتظار داری باز هم در خدمت تو باشم؟ و با عصبانیت می اندیشد: شوهرش چقدر خودخواه است و فقط به خودش فکر می کند. سارا همین طور که خوابیده موج افکار منفی به مغزش هجوم می آورد و بنابراین بتدریج عصبانی تر می شود از این که می بیند شوهرش در کار های خانه هیچ کمکی به او نمی کند، لباس ها را در ماشین لباسشویی نمی ریزد، زباله ها را بیرون نمی برد مگر این که به او گفته شود و... و با این افکار گرچه خسته است، نمی تواند بخوابد، چون این سناریو را بارها و بارها در ذهن خود مرور می کند.سارا سخت در افکار خود غوطه ور است و بنابراین نمی تواند بفهمد جاناتان وقتی به رختخواب می آید به چه می اندیشد و چه احساسی دارد. بنابراین به او پشت می کند و خود را به خاطر این کار توجیه می کند و در میان همه توجیهات این شوهر است که همه تقصیرها را به دوش می کشد. نتیجه این کشمکش آن است که سارا و شوهرش با ناراحتی به رختخواب می روند و چیزی که از آن اطلاع ندارند این است که ازدواج آنان به سمت نابودی پیش می رود. اگر این وضع به همین شکل ادامه یابد، احساسات آسیب دیده و بی پاسخ مانده آنان تاثیری دومینویی بر سایر جنبه های زندگی شان می گذارد و ممکن است به این نتیجه برسند که دیگر نمی توانند در کنار هم به زندگی ادامه دهند. رابطه زناشویی برای مردان چیزی بیش از ارضای فیزیکی است. برای آنان این روابط تکمیل کننده احساسات روحی و عاطفی است. علاوه بر این از نظر مردان روابط زناشویی چیزی است که باعث آرامش آنها می شود؛ بنابراین فکر می کنند از نظر زن ها هم این روابط آرامش دهنده است و می تواند خستگی یک روز پرمشغله را برطرف سازد، نه این که او را خسته تر کند.پرسش مهم این است که حق با کیست و چه کسی اشتباه می کند و چه کسی بهتر می تواند به این کشمکش خاتمه دهد، طوری که به جای عصبانی و ناراحت شدن نیاز هر دو طرف برطرف شود. من می خواهم بگویم سارا چون مهارت همدلی را نیاموخته است، نمی تواند برخورد درست داشته باشد، اگر او یک گام برمی داشت و سعی می کرد مسائل را از دید شوهرش ببیند، می توانست به گونه ای واکنش نشان دهد که هر دوی آنها به مقصود خود برسند. یک روش که سارا می تواند این کار را انجام دهد این است که قبل از این ـ زمانی که از سر کار برمی گردد، یا حتی قبل از شام، یا پشت میز شام ـ بگوید: عزیزم، من امروز خیلی خسته ام، اگر بتوانی کمک کنی کمی استراحت کنم، بیشتر می توانیم با هم باشیم.با چنین توضیحی که کمی بازیگوشانه و در عین حال پیشنهاددهنده است، همسرش تلاش می کند بفهمد چه کاری می تواند انجام دهد تا سارا استراحت کند و برای رفتن به رختخواب سرحال تر باشد. اگر چیزی به ذهنش نرسید، احتمالا خواهد پرسید: بگو چه کار می توانم بکنم تا تو بتوانی استراحت کنی؟ می خواهی تا تو دوش می گیری من ظرف ها را بشویم؟ سارا با عنوان این مطلب که به یک شرط او را می پذیرد، به همسرش انگیزه داده است که در کار منزل به او کمک کند. سارا با همین چند کلمه ساده به شوهرش آموزش داده است که رابطه زناشویی یک نوع سرمایه گذاری است. می بینید، تمرین برای کمی همدلی و هم احساسی، یعنی دیدن مسائل از دید شوهرتان و واکنش نشان دادن با بهترین کلام و رفتاری که باعث رضایت دوطرفه شود چقدر آسان است و همین طور می بینید تغییر دادن همسرتان با ایجاد کمی تغییر جزئی در خود و رفتارتان با او چقدر آسان است. می بینید تغییر دادن خود آن قدرها هم که فکر می کردید کار سختی نیست. وقتی درباره تغییر دادن خود می اندیشید، به این موضوع فکر کنید که من می خواهم خود را اصلاح کنم، نه به این دلیل که اشتباهی دارم، بلکه به این دلیل که به این وسیله می توانم روی همسرم طوری تاثیر بگذارم که او خودش را چه بخواهد و چه نخواهد اصلاح کند. وقتی از این دیدگاه به مساله نگاه می کنید، آیا دلتان نمی خواهد همین حالا فکری به حال خودتان بکنید؟ نحوه برخورد شما با همسرتان مستقیما در نحوه برخورد او با شما تاثیر می گذارد. وقتی آن طور که گفته شد روش های خود را تغییر دادید، خواهید دید چگونه همسرتان، ازدواجتان و زندگی تان شادتر خواهد بود ک/س جام جم
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: